Dictiornary-Farsi | temperature sense | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
temperature sense	حس دما


Other Matches

To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j.	موقع شناس بودن
in a sense	تا اندازهای
in this sense <adv.>	به این دلیل
in this sense <adv.>	بخاطر همین
sense	دریافتن
sense	آزمایش وضعیت یک وسیاه یا قطعه الکترونیکی
sense	زمانی که RAM از حالت خواندن به نوشتن می رود
sense	روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
sense	هوش شعور
in this sense <adv.>	بدلیل آن
in this sense <adv.>	از انرو
in a sense	تاحدی
in a sense	از یک جهت
to take the sense of	استمزاج کردن
to take the sense of	مزه دهن
to take the sense of	چشیدن
in this sense <adv.>	بنابراین
in this sense <adv.>	متعاقبا
in this sense <adv.>	از آن بابت
in this sense <adv.>	درنتیجه
in this sense <adv.>	از اینرو
in this sense <adv.>	از این جهت
sense	مصداق
sense	حس احساس
sense	حواس پنجگانه
sense	هوش
sense	شعور معنی
sense	معنی مفاد مدلول
sense	ادراک
sense	شعور هوش
sense	احساس
sense	حس
sense	دریافتن جهت
sense	حس کردن
sense	پی بردن
sense	احساس کردن
sense	حس تشخیص مفهوم
sense	مفاد
sense	حس مشترک
to take one's temperature	درجه گرمای کسیراسنجیدن نبض کسیرادیدن
temperature	درجه گرما
temperature	درجه حرارت دما
temperature	حرارت
temperature	درجه حرارت
temperature	دما
moral sense	حس تشخیص خوب و بد
mystic sense	معنی رمزی
sense of humor	شوخ طبعی
obstacle sense	حس مانع یابی
sense organ	اندام حسی
vibration sense	حس ارتعاش
pressure sense	حس فشار
time sense	حس زمانی
mark sense	نشان گذار
mark sense	نشان دریاب
pain sense	حس درد
to talk sense	حرف حسابی زدن
literal sense	معنی لغوی
it does not make sense	معنی نمیدهد
the sense of sight	حس بینایی یا باصره
in the p sense of the word	بمعنی واقعی کلمه
sense of pressure	حس فشار
visceral sense	حس احشایی
sense oriented	حس گرا
sense of rotation	جهت دوران
sense probe	مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
sense of duty	حس وفیفه شناسی
sense modality	اندام حسی
sense line	خط احساس
sense datum	امر محسوس وقابل تحلیل
sense datum	شیی محسوس
sense amplifier	تقویت کننده حسی
sense switch	گزینهء احساس
sense switch	سوئیچ حساس کنسول کامپیوتری که ممکن است یک برنامه برای پاسخ گیری به ان سیگنال بفرستد
sense winding	سیم پیچ احساس
sense wire	سیم احساس
static sense	حس تعادل
systemic sense	حس احشایی
sense organ	عضو حس
You wouldnt be here if you had any sense	اگر عقل حسابی داشتی اینجانبودی
In what sense are you using this word ?	این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
mystic sense	معنی پوشیده
horse sense	شعور حیوانی شعور ذاتی وطبیعی
grammatical sense	معنی دستوری
cutaneous sense	حس پوستی
sense of trust	حس اعتماد
good sense	عقل سلیم
good sense	شعور
external sense	حس برونی
figurative sense	معنی مجازی
sense of duty <adj.>	وظیفه شناسی
What you say is true in a sense .	گفته شما به معنایی صحیح است
artistic sense	ذوق هنری
horse sense <idiom>
common sense	حضور ذهن
sense organ	عامل احساس
carrier sense	detect collision accesswith multiple دستیابی چندتایی با کشف تلاقی
chemical sense	حس شیمیایی
road sense	کلمه
sixth sense	حس ششم
sixth sense	قوه ادراک
common sense	عقل سلیم
common sense	قضاوت صحیح حس عام
road sense	جنسی
This is more like it. Now this makes sense.	حالااین شد یک چیزی
common sense	عرف
sense of humour	شوخطبع
make sense <idiom>	معقول به نظر رسیدن
temperature coefficient	ضریب دما
temperature coefficient	ضریب حرارتی
absolute temperature	دمای مطلق
softening temperature	دمای نرم شدن
temperature function	تابع دما
temperature correction	تصحیح دمایی
temperature gradient	تغییر درجه حرارت با زیادشدن عمق اب دریا
temperature selector	تنظیمکنندهحرارت
total temperature	دمای کل
transition temperature	دمای تحول
transition temperature	دمای تبدیل
variations of temperature	اختلافات گرما درجات مختلف گرماوسرما
virtual temperature	دمایی که ذرهای از هوا داراخواهد بود اگر فاقد بخار اب باشد
actual temperature	درجهدمایواقعی
desired temperature	حرارتمطلوب
temperature control	درجهحرارت
temperature gauge	صفحهدما
ambient temperature	دمای محیط
thershold temperature	استانه دمای ذرات
temperature gradient	گرادیان دما
temperature limit	مرز دما
temperature programmer	برنامه ریز دما
temperature saturation	اشباع دمایی
temperature spots	نواحی دماگیر
temperature stress	تنش حرارتی یا دمایی
temperature variation	تغییر دما
tempering temperature	درجه حرارت بازپخت
transition temperature	دمای فراگذری
temperature scales	میزاندما
blackbody temperature	دمای جسم سیاه
internal temperature	دمای درونی
filament temperature	درجه حرارت فیلامان
final temperature	درجه حرارت نهایی
he has no temperature to day	امروز تب ندارد
ignition temperature	درجه حرارت احتراق
barrel temperature	دمای پاتیل
annealing temperature	دمای تابکاری
intermediate temperature	درجه حرارت متوسط
intermediate temperature	درجه حرارت میانی
internal temperature	درجه حرارت داخلی
inversion temperature	دمای وارونگی
kelvin temperature	دمای کلوین
equiviscous temperature	دمای همدوسندگی
equiviscous temperature	گرمای لزوجت
effective temperature	دمای موثر
boyle's temperature	دمای بویل
brightness temperature	دمای درخشایی
brittle temperature	دمای شکنندگی
brittleness temperature	دمای شکنندگی
critical temperature	دمای بحرانی
critical temperature	درجه حرارت بحرانی
cryogenic temperature	دمای سرمازایی
curie temperature	دمای کوری
drop in temperature	کاهش دما
fall in temperature	کاهش دما
low temperature	درجه حرارت پایین
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
neel temperature	دمای نل
ambient temperature	درجه حرارت محیطی
mixture temperature	دمای اختلاط
rise in temperature	افزایش دما
temperature rise	افزایش دما
optimum temperature	دمای بهینه
maximum temperature	دمای ماکزیمم
operating temperature	درجه حرارت کار
operating temperature	دمای عملیاتی
room temperature	دمای اتاق
temperature scale	مقیاس دما
high temperature	دمای بالا
reversal temperature	دمایی که در ان خطوط طیفی گاز برافروخته در مقابل طیف جسم سیاه ناپدیدمیشوند
Now you are talking. That makes sense.	حالااین شد یک حرف حسابی
He cant take a joke . he has no sense of humour.	شوخی سرش نمی شود
unique in every sense of the word	از هر نظری بی مانند
The sense of this word is not clear .	معنی و مفهوم این کلمه روشن نیست
mark sense reader	نشان خوان
rankine temperature scale	مقیاس دمای رانکین
absolute temperature scale	مقیاس دمای مطلق
glass transition temperature	دمای تبدیل شیشهای
gamma transition temperature	دمای تبدیل شیشهای
normal temperature and pressure	شرایط متعارفی
rubbery transition temperature	دمای تبدیل لاستیکی
temperature independent paranagnetism	پارامغناطیس گرما مستقل
celsius temperature scale	مقیاس دمای سلسیوس مثیاس دمای سانتی گراد
standard temperature and pressure	شرایط متعارف فشار و دمای متعارف
standard temperature and pressure	شرایط متعارفی
centigrade temperature scale	اشل دمایی سانتیگراد
centigrade temperature scale	مقیاس دمای سانتی گراد مقیاس دمای سلیسوس
compressor inlet temperature	دمای گازهای ورودی کمپرسور
dry bulb temperature	دمای خشک مخزن
constant temperature pressure	welding combustion جوشکاری فشاری در دمای ثابت جوشکاری گازی
rankin temperature scale	مقیاس دمای رانکین
rankin temperature scale	اشل دمایی رانکین