English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (10 milliseconds)
English Persian
temporary safe conduct امان
Other Matches
safe conduct رخصت عبور
safe conduct خط امان
safe conduct امان نامه
safe conduct امان دادن
safe conduct اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conduct جواز امان
safe conduct سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
conduct safe خط امان
conduct safe جواز امان
safe conduct holder مستامن
temporary موقت
temporary <adj.> موقتی
temporary انی
temporary زود گذر سپنج
temporary سپنجی
temporary زودگذر
temporary income درامد موقتی
temporary hardness سختی موقت
temporary gauge اشل موقت
temporary error خطای موقتی
temporary duty ماموریت موقت
temporary duty شغل موقت
temporary gauge اشل موقتی
temporary teeth دندانهای شیری
temporary marriage ازدواج موقت
temporary marriage متعه
temporary marriage نکاح منقطع
temporary wife منقطعه
temporary works کارهای موقت
temporary wife زوجه موقت
temporary structures ساختمانهای موقتی
temporary structures ساختمانهای موقت
temporary storage انباره موقتی
temporary storage حافظه موقت
temporary road راه موقت
temporary storage انباره موقت
temporary storage ثبات حافظه موقت برای نتیجه عملیات ALU
temporary storage فایل روی دیسک سخت که توسط نرم افزار برای ذخیره موقت داده یا نرم افزاری حافظه مجازی را پیاده سازی میکند مثل ویندوز ماکروسافت استفاده میشود
temporary storage می نیست
temporary data set مجموعه داده موقتی
you must a for that conduct باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
conduct رفتار اخلاقی
conduct جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conduct معاطات
conduct سیره
conduct کردار
conduct اجرا کردن
conduct جریان
conduct انتقال دادن رهبری کردن
conduct اداره کردن کشیده شدن
conduct اجرا کردن هدایت کردن
conduct اداره کردن
conduct هدایت کردن بردن
conduct رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct رفتار کردن رهبری کردن
conduct هدایت کردن
conduct سلوک
conduct disorder اختلال رفتاری
conduct grade نمره انضباط
conduct money هزینه سفرشاهد
conduct of fire اجرای اتش
conduct of fire اجرای تیراندازی
conduct grade درجه هدایت یک ماده
unsporting conduct برخورد ناجوانمردانه
iam a of such conduct از این رفتار شرمنده ام
his conduct is object رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
he has a loose conduct ادم هرزه ایست
good conduct حسن اخلاق
to conduct oneself رفتاریا سلوک کردن
good conduct خوش رفتاری
an unprincipled conduct رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
to be a spyonany one's conduct رفتاریاکاربدکسی راپاییدن
good conduct خوش رفتاری کردن
acceptance by conduct قبول فعلی
conduct of fire هدایت تیراندازی
bad conduct سو رفتار
bad conduct بد رفتاری
unsports manlike conduct رفتار ناجوانمردانه
to conduct [run] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
bad conduct discharge اخراج از خدمت
bad conduct discharge اخراج به علت عدم صلاحیت
To conduct a meeting in an orderly manner. جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
safe امن
safe صدمه نخورده
it is safe to say بخوبی میتوان گفت
it is safe to say بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
safe صحیح اطمینان بخش
safe بی خطر
safe ایمن
he is safe to be there یقیناانجاخواهدبود
he is safe to be there حتما انجاخواهدبود
safe محفوظ
safe مطمئن
safe به ضامن
safe سالم
safe ضامن
safe گاوصندوق
safe-conducts رخصت عبور
safe-conducts امان دادن
safe-conducts امان نامه
safe-conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe yield بده قابل اطمینان
safe yield بده قابل برداشت
safe-conducts جواز امان
safe-conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts خط امان
safe conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
to play it safe با احتیاط عمل کردن [اصطلاح روزمره]
(on the) safe side <idiom> سخت سرزنش کردن
To be on the safe side. خیلی احتیاط بخرج دادن
safe sex آمیزشجنسیکنترلشدهماننداستفادهاز"کاندوم "
safe passage مجوزعبور مجوزترددمطمئن
safe bet بیخطر بدونریسک
safe conducts خط امان
safe-conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
to be on the safe side باقی نباشد
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
to be in safe keeping درجای امن بودن
safe conducts امان دادن
safe conducts رخصت عبور
safe conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conducts جواز امان
safe velocity سرعت مطلوب
fail safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
render safe به ضامن کردن مین
render safe بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
safe altitude ارتفاع امن
safe altitude ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
safe and sound صحیح وتندرست
safe area منطقه امن
safe area منطقه بی خطر
safe custody حرز
safe conducts امان نامه
meat safe قفسه توری
fail safe تخریب امن
fail-safe با خرابی امن
fail-safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe تخریب امن
can you pronounce him safe ایا میتوانید
can you pronounce him safe بگویید که اواز خطر محفوظ است
fail safe با خرابی امن
meat safe قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
safe deposit گاوصندوق
safe deposit صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
safe distance فاصله بی خطر
safe pledge کفالت
safe mode حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
safe pledge وجه الکفاله
safe valve دریچه اطمینان
safe load بار مجاز
safe valve دریچه ایمنی
safe life عمر مطمئن
safe keeping حفافت توجه
safe valve در رو
safe keeping حفظ
safe distance مسافت امن اطراف مین
safe format عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
safe from danger محفوظ از خطر
safe guard نگهداری
safe guard حفافت
safe house خانه امن
safe keeping نگهداری
breaking into safe custody هتک حرز
In a secure ( safe ) place. درمحل محکم وامنی
safe loads tables جداول بارهای مجاز
maximum safe temperature درجه حرارت مجاز حداکثر
safe water mark علامتآببیخطر
property kept in safe custody مال محرز
safe working load بارکاری مطمئن
fail safe system سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
Ton play safe . To tread cautiously. با احتیاط عمل کردن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. دم به تله ندادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com