English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
test economy اقتصاد ازمون
Other Matches
economy علم اقتصاد
economy صرفه جویی
economy اقتصاد
economy اقتصادی
planned economy اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
guild economy اقتصاد صنفی
command economy اقتصاد دستوری
market economy اقتصاد بازار
best economy mixture نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی
market economy اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
to reflate the economy به اقتصاد تحرک بخشیدن
subsistence economy اقتصاد معیشتی
mixed economy سیستم اقتصادی که در ان روشهای کاپیتالیستی و سوسیالیستی در جوار هم به کار گرفته شود
suffering economy اقتصاد اسیب دیده
regional economy اقتصاد منطقهای
regional economy اقتصادناحیهای
fuel economy اقتصاد سوخت
supply economy صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
warfare economy اقتصاد جنگی
planned economy اقتصاد بانقشه
heat economy اقتصاد حرارت
soviet economy اقتصاد شوروی
barter economy اقتصاد بدون پول
sound economy اقتصاد قوی
household economy تدبیر منزل
barter economy اقتصاد پایاپای
household economy اقتصاد خانگی
balanced economy balanced
balance economy اقتصاد متوازن
backward economy اقتصاد عقب مانده
sluggish economy اقتصاد در حالت رکود
spotaneous economy اقتصاد خودبخودی
mature economy اقتصاد رشد یافته
planned economy اقتصاد برنامهای
political economy اتصاد سیاسی
political economy علم ثروت
political economy اقتصاد سیاسی
two sector economy اقتصاد دو بخشی
mental economy اقتصاد روانی
static economy اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
static economy اقتصاد ایستا
mature economy تکامل یافته
sluggish economy اقتصاددر حالت کسادی
exchange economy اقتصاد مبادلهای
declining economy اقتصاددر حال تنزل
declining economy اقتصاد در حال افول
planless economy اقتصاد نسنجیده
expanding economy اقتصاد در حال توسعه اقتصاد در حال گسترش
domestic economy اقتصاد محلی
factory economy اقتصاد کارخانهای
controlled economy اقتصادارشادی
controlled economy اقتصاد تحت کنترل
principles of economy اصول اقتصاد
weak economy اقتصاد ضعیف
economy factor ضریب اقتصادی
dualistic economy اقتصاد دوگانه
open economy اقتصاد باز
dynamic economy اقتصاد پویا
domestic economy اقتصاد داخلی
dynamic economy اقتصاد متحرک
economy factor ضریب صرفه جویی
directed economy اقتصادهدایت شده
directed economy اقتصاد ارشادی
mixed economy اقتصاد مختلط
economy class درجه توریستی
planless economy اقتصاد بی نقشه
planned economy اقتصاد سنجیده
closed economy اقتصاد بسته
economy class اکونومی کلاس
free economy اقتصاد ازاد
token economy اقتصاد ژتونی
monetary economy اقتصاد پولی
moneyless economy اقتصاد فاقد پول
warfare economy اقتصاد جنگ پرداز
natural economy اقتصاد طبیعی
natural economy اقتصاد غیرپولی
national economy اقتصاد ملی
black economy پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
moneyless economy اقتصاد بی پول
centrally planned economy اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
free market economy اقتصاد بازار ازاد
centrally planned economy اقتصاد متمرکز
laissez faire economy اقتصاد ازاد
ministry of national economy وزارت اقتصاد ملی
market directed economy اقتصاد مبتنی بر بازار
developed market economy countries کشورهای مرفه
developed market economy countries کشورهای توسعه یافته ازنظر اقتصادی
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover. اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
test value نمره ازمون
f test ازمون اف
test course مسافت ازمایش
self test خودازمایی
z test ازمون " زی "
x o test ازمون ضربدر و دایره
self test ازمایش خودکار
test اختیار
test تست کردن ازمایش
test معاینه کردن
test آزمایش شبکه ارتباطی با ارسال حجم زیاد داده و پیام روی آن
test اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار
t test ازمون تی
test اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
test محیط ی برای آزمایش برنامه ها
test داده با نتایج از پیش تعیین شده که امکان آزمایش برنامه جدید را فراهم میکند
test امتحان
test قطعه مخصوص که نرم افزار با سخت افزار را آزمایش میکند
test بررسی اینکه اطلاعات عددی , عددی هستند
test ازمایش کردن
test ازمودن کردن
test محک زدن
test معیار
test محک
test امتحان کردن
test امتحان محک
test شهادت گواهی بازرسی کردن
test ازمایش کردن امتحان
test تست
u test ازمون یو
test تست
test عمل اجرا شده روی وسیله یا برنامه برای بررسی صحت کار آن , و غیر این صورت , یافتن قط عات یا دستوراتی که کار نمیکنند
to do a test امتحان کتبی نوشتن
test امتحان
test آزمایش
test آزمون
mantoux test ازمایش درجه حساسیت شخص نسبت به میکرب سل
lucas test ازمایش لوکاس
test program برنامه ازماینده
marginal test ازمون مرزی
test series سری ازمایش
test set دستگاه ازمایش
test specimen نمونه ازمایشی
test sophistication کارکشتگی در ازمونها
test room اطاق ازمایش
test profile نیمرخ ازمون
torsion test ازمایش پیچش
one tailed test ازمون یک دامنه
occupational test ازمون شغلی
one sided test ازمون یکسویه
manikin test ازمون ادمک سازی
test room ازمایشگاه
test score نمره ازمون
omnibus test ازمون مختلط
opposites test ازمون کلمات متضاد
objective test ازمون عینی
test protectors بازرس ازمایشات کارایی شغلی
matching test ازمون همتایابی
matching test ازمون جور کردن
test run اجرای ازمایشی
loop test ازمایش با حلقه وارلی
load test ازمایش بار
load test ازمون بار گذاری
load test ازمایش با بار خارجی
literacy test ازمون سواد
test routine روال ازماینده
tollen's test ازمون تولن
test town شهرمورد نمونه گیری
test validity اعتبار ازمون
to put to the test محک زدن
life test ازمون حیات
to put to the test ازمودن
test wise ازمون اشنا
psychological test ازمون روانی
test town شهر مورد ازمایش
low test اندک
low test دارای خاصیت فراری
nonverbal test ازمون غیرکلامی
nonlanguage test ازمون غیر کلامی
test run رانش ازمایشی
non destructive test ازمایش بدون خرابی
test protectors نافر ازمایشات
test specimen نمونه ازمایش
test scaling مقیاس بندی ازمون
test specimen نمونه ی ازمایش
mental test ازمون روانی
myokinetic test ازمون جنبش عضلانی
test reliability پایایی ازمون
mosaic test ازمون موزائیکها
test run اجرای ازماینده
oral test ازمون شفاهی
road test ازمایش امادگی وسائط نقلیه برات مسافرت
shearing test ازمون برشی
shop test ازمایش کارگاهی
test construction ازمون سازی
test clip گیره ازمایش
sign test ازمون علامتها
slump test ازمایش فرو نشستن
smoke test بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
test chart لوحه بینایی سنجی
sorting test ازمون دسته بندی
spinning test تست ویژگیهای چرخش هواپیما
shear test ازمایش برشی
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
test element وسیله ازمایش
rorschach test ازمون رورشاخ
test driver برنامهای که اجرای برنامه دیگر را در مقابل مجموعهای از دادههای ازمایشی هدایت کند
saliva test ازمایش بزاق دهان اسب
sampling test ازمون نمونهای
test data دادههای ازمایشی
sedimentation test ازمایش تهنشینی
self administering test خودازما
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com