Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English
Persian
the active powers of the mind
قوای عامله متحر
Other Matches
powers
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powers
دولت
powers
اقتدار و اختیار
powers
راندن
powers
قوه
powers
انرژی
powers
توانایی
powers
شدت
powers
توان
powers
دستگاه برقی
powers
برقی
powers
درشت نمایی قدرت دوربین
powers
قدرت نیرو
powers
توان از دست رفته
powers
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powers
خاموش کردن یک وسیله
powers
تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
powers
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powers
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
the three powers
قوای ثلاثه
powers
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
powers
بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
powers
مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
powers
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
powers
توقف منبع تغذیه الکتریکی
powers
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powers
حذف توان کامپیوتر
powers
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
powers
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powers
نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
powers
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
the powers
دولتهای بزرگ
powers
نیرو
powers
نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
powers
قوه یا توان
powers
زور
powers
قدرت
powers
برتری
powers
توان نیرو
powers
برق
powers
توان برقی
powers
زور بکاربردن
powers
قدرت دیدذره بین
powers
اقتدار سلطه نیروی برق
To have full powers.
اختیارات کامل داشتن
mechanical powers
گوه
monrovia powers
قدرتهای مونروویا
give powers
به کسی وکالت دادن
monrovia powers
اتحادیهای سست بنیان متشکل از 91کشور افریقایی که اولین باردر سال 1691 طی کنفرانسی که نمایندگان این کشورها درمونروویا واقع در لیبریاتشکیل داده بودند وجود پیداکرد
o merciful powers
ای خدایان بخشنده
the belligernt powers
دول متحارب
the belligernt powers
دولتهای درحال جنگ
full powers
اختیارات تام
mechanical powers
غرغره چرخ
mechanical powers
نیروها یا عوامل مکانیکی ماشینهای ساده
division of powers
تفکیک قوا
hostile powers
دول متخاصم
to delegate one's powers to somebody
اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن
[اصطلاح رسمی]
mandatory powers
اختیارات دولت قیم
civil nuclear powers
کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
civil nuclear powers
کشوردارای قدرت اتمی
the bill defined his powers
حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
principle of separation of powers
اصل تفکیک قوا
exchange of full powers
رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
give soneone powers
به کسی وکالت دادن
self active
فاعل در نفس خود
active
ساعی
active
فعال
active
کنش گر
active
مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
active
حاضر بخدمت
active
دایر
active
تنزل بردار
active
یکان کادر
active
موثر
active
کارگر
active
پرتحرک
active
فایلی که روی آن کار انجام میشود
active
اکتیو
active
اژیر کنشی کاریک
active
دروازهای که برخلاف دروازه نافعال
active
اطلاعات را رد و بدل میکند
active
کاری
active
نظامی کادر
active
باربح
active
معلوم
active
متعدی مولد
active
کنش ور
active
فعال کنشی
active
عامل
active
هدف فعال خط مشی فعال
active sonar
رادار دریایی فعال
active plate
صفحه موثر
active power
توان موثر
active program
برنامه فعال
active program
برنامه دائر
active rope
طناب اصلی کوهنوردی
active site
محل فعال
active sonar
سونار فعال
active site
موضع فعال
active sodomy
بچه بازی
active sodomy
لواطه
active sodomy
لواط
active material
ماده موثر
active index
ایندکس فعال
active list
فهرست افراد اماده به خدمت فهرست سربازان
active material
مواد عامل
active lines
خطهای فعال
active installation
قسمت فعال
active mine
مین فعال
active installation
تاسیسات فعال
active material
موادی که خاصیت تجزیه دارند
active mine
مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
active index
شاخص فعال
active officer
افسر کادر
active officer
افسر کادر ثابت
active sonar
ردیاب فعال
active status
وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
active status
خط مشی فعال توپخانه
active force
نیروی فعال
pro-active
گرایش به ایجاد وقایع
politically active
از لحاظ سیاسی پرتحرک
optically active
فعال نوری
radio active
رادیواکتیو
radio active
دارای تشعشع اتمی
the active voice
معلوم
the active voice
فعل معلوم
active tracking
مولدردیاب
verb active
فعل معلوم
an active volcano
اتشفشان در حال کار یاروشن
active stock
موجودی فعال
active stock
موجودی انبار که مورد استفاده قرارمیگیرد
active therapy
درمان فعال
active vocabulary
واژگان فعال
active window
پنجره فعال
active zone of well
حوزه فعال چاه
active zone of well
حوزهای که چاه را تغذیه میکند
an active man
مرد کاری
an active man
مرد ساعی
an active remedy
چاره موثر
an active remedy
درمان کاری
verb active
فعل متعدی
active a ccount
حساب متحرک یا جاری
active carbon
کربن فعال
active balance
مانده فعال
active cell
سلول فعال
active cell
سل فعال
active cell
خانه کاری
active center
مرکز فعال
active centers
مراکز فعال
active component
مولفه موثر
active conductor
سیم برق دار
active current
شدت موثر
active database
پایگاه دادههای فعال
active capacity
گنجایش مفید
active balance
مانده مثبت
active balance
موازنه مثبت
active absorption
جذب فعال
active service
خدمت کادرثابت
active service
خدمت زیر پرچم
active aircraft
هواپیمای فعال
active aircraft
هواپیمای درگیر در رزم
active algolagnia
ازارگری جنسی
active analysis
تحلیل فعال
active area
ناحیه فعال
active army
ارتش کادر
active army
ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
active avoidance
اجتناب فعال
active defense
پدافند عامل
active defense
دفاع عامل
active device
دستگاه فعال
active element
عنصر عامل
active file
پرونده فعال
active element
عنصر عمل کننده
active emf
نیروی برق رانی موثر
active element
مولفه موثر
active file
فایل فعال
active element
عنصر کنشی
active element
عنصر فعال
active hydrogen
هیدروژن فعال
active device
دستگاه کنشی
active duty
خدمت کادر ثابت
active duty
ارتش کادر
an active debt
بدهی با ربح
active storage
گنجایش مفید
active acoustic torpedo
اژدر صوتی عامل
active federal service
خدمت کادر
active federal service
قسمت کادر
active homing guidance
هدایت خودکار با استفاده ازامواج ارسالی یا دریافتی
active air defense
پدافند عامل هوایی
active labor force
نیروی کار فعال
surface active agents
مواد فعال در سطح
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
active fiscal policy
منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
active duty for training
اموزش زیر پرچم
active earth pressure
فشار عامل خاک
active participial abjective
صفت اسم فاعلی
active earth pressure
رانش محرک خاک
active earth pressure
رانش موثر خاک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com