English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
the active voice معلوم
the active voice فعل معلوم
Other Matches
voice اواز
voice صدای انسان
voice ادا کردن
voice باصدابیان کردن
voice اوا
voice صوت
voice صدا
voice واک
voice شفاهی صوتی
voice گفتاری
with one voice بایک زبان متفقا
voice تولید مجدد صدا مشابه صوت انسان
voice سرویس پاسخگوی کامپیوتری با استفاده از صدای سنتز شده برای پاسخ به سوالات
voice وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است
voice توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voice خروجی صوت
voice وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice رای
voice صدای سخنرانی انسان
voice ادا کردن
voice-over سخنان افزوده
A voice came from beyond . صدائی از غیب آمد
voice-over صدای خارج از تصویر
voice بیان کردن
to a ones voice to music صدای خودراباسازجفت کرد
voice coil پیچک صدا
voice communications ارتباطات صوتی
voice input ورودی صوتی
voice key کلید صدایی
voice mail پست صوتی
voice mail پست اوایی پست صوتی
voice operated با کار افت صدایی
voice output خروجی صوتی
he started at my voice از صدای من از جا پرید
the public voice عمومی
i had no voice in that matter من دران قضیه رایی نداشتم
negative voice حق رد
negative voice رد
negative voice منع نشانه مخالفت
negative voice رای مخالف رد کردن
negative voice قدغن کردن
negative voice رای مخالف دادن
no one raised his voice صدای هیچکس درنیامد
the passive voice بنای مجهول
the passive voice فعل مجهول
the public voice ارا
give voice to <idiom> احساس ونظرت رابیان کن
A firm voice . صدای محکم
voice selector انتخابگرصدا
voice-overs سخنان افزوده
voice-overs صدای خارج از تصویر
voice synthesis ترکیب صدا
voice tube لولههای صدارسان
voice synthesizer ترکیب کننده صدا
voice synthesis ترکیب صوتی
voice output خروجی به صورت صدا
voice recognition بازشناسی صدا
voice recognition تشخیص صوتی
voice recognition تشخیص صدا
the range of voice دانگ صدا
voice frequency بسامد صدایی
She has a soft voice صدای نرمی دارد
voice response جواب صوتی
At the top of ones voice . با صدای هرچه بلند تر
automatic voice network شبکه صوتی خودکار
voice edit buttons دکمههایتصیحصدا
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
voice operated device دستگاه با کار افت صدایی
She has a delightfully mellow voice . صدای گرمی دارد
She has a lovely (nice) voice. صدای قشنگه دارد
My voice is not clear today. صدایم امروز صاف نیست
voice grade channel ارتباطات کامپیوتر به کامپیوتر بااستفاده از خطوط عادی بکاربرده شده در ارتباطات تلفنی مجرای از دریچه صدایی
voice grade channel کانال ارسال گفتار
voice grade channel مجرای از درجه صدایی
She has a lovely ( nice ) voice. صدای قشنگه دارد
He has a rich mellow voice. صدایش گرم وپخته است
voice answer back یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
voice answer back پاسخ سمعی
voice store and forward ذخیره و ارسال صدا
sweet words (voice,sleep کلمات ( صدا خواب )شیرین
I hear a strange noise ( voice , sound ) . صدای غریبی به گوشم می رسد
Speak in a low voice . Spead slowly . یواش حرف زدن
self active فاعل در نفس خود
active مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
active هدف فعال خط مشی فعال
active نظامی کادر
active یکان کادر
active موثر
active کارگر
active پرتحرک
active اکتیو
active اژیر کنشی کاریک
active فایلی که روی آن کار انجام میشود
active دروازهای که برخلاف دروازه نافعال
active اطلاعات را رد و بدل میکند
active عامل
active کاری
active ساعی
active فعال
active حاضر بخدمت
active دایر
active تنزل بردار
active باربح
active فعال کنشی
active کنش گر
active کنش ور
active متعدی مولد
active معلوم
active carbon کربن فعال
active storage گنجایش مفید
active capacity گنجایش مفید
active balance مانده مثبت
active balance موازنه مثبت
verb active فعل معلوم
active balance مانده فعال
active cell سلول فعال
active cell سل فعال
active cell خانه کاری
active centers مراکز فعال
radio active دارای تشعشع اتمی
radio active رادیواکتیو
optically active فعال نوری
active conductor سیم برق دار
active component مولفه موثر
active center مرکز فعال
verb active فعل متعدی
active avoidance اجتناب فعال
active army ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
active tracking مولدردیاب
pro-active گرایش به ایجاد وقایع
active material ماده موثر
politically active از لحاظ سیاسی پرتحرک
active force نیروی فعال
active service خدمت زیر پرچم
active service خدمت کادرثابت
active a ccount حساب متحرک یا جاری
active absorption جذب فعال
active aircraft هواپیمای فعال
active aircraft هواپیمای درگیر در رزم
active algolagnia ازارگری جنسی
active analysis تحلیل فعال
active area ناحیه فعال
active army ارتش کادر
active current شدت موثر
active element عنصر فعال
active list فهرست افراد اماده به خدمت فهرست سربازان
active material مواد عامل
active material موادی که خاصیت تجزیه دارند
active mine مین فعال
active mine مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
active officer افسر کادر
active officer افسر کادر ثابت
active plate صفحه موثر
active power توان موثر
active program برنامه فعال
active program برنامه دائر
active rope طناب اصلی کوهنوردی
active site محل فعال
active lines خطهای فعال
active installation قسمت فعال
active element عنصر کنشی
active element مولفه موثر
active element عنصر عامل
active element عنصر عمل کننده
active emf نیروی برق رانی موثر
active file پرونده فعال
active file فایل فعال
active duty ارتش کادر
active hydrogen هیدروژن فعال
active index ایندکس فعال
active index شاخص فعال
active installation تاسیسات فعال
active site موضع فعال
active sodomy بچه بازی
active database پایگاه دادههای فعال
active zone of well حوزه فعال چاه
active zone of well حوزهای که چاه را تغذیه میکند
an active debt بدهی با ربح
an active man مرد کاری
an active man مرد ساعی
an active remedy چاره موثر
active therapy درمان فعال
an active remedy درمان کاری
an active volcano اتشفشان در حال کار یاروشن
active device دستگاه کنشی
active device دستگاه فعال
active defense دفاع عامل
active defense پدافند عامل
active window پنجره فعال
active sonar سونار فعال
active status خط مشی فعال توپخانه
active sodomy لواط
active sonar ردیاب فعال
active status وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
active sodomy لواطه
active stock موجودی فعال
active stock موجودی انبار که مورد استفاده قرارمیگیرد
active sonar رادار دریایی فعال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com