Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English
Persian
the bill was read for the first time
شور اول لایحه تمام شد
Other Matches
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
time bill
سفته مدت دار
time bill
برنامه حرکت قطار
bill time draft
برات و سفته قابل پرداخت درتاریخ معین در اینده
bill time draft
برات وسفته موجل
Read out the letter. Read the letter aloud.
نامه را بلند بخوان
to read over something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
read
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
well-read
با اطلاع
read out
بازخوانی
read
کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read
ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read
گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
read
بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
read
1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
well-read
اهل مطالعه و تحقیق
well read
با اطلاع
read
اسکن کردن متن چاپ شده
to read over something
چیزی را کاملا خواندن
read
عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read
رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
read
تعبیر کردن
read
استنباط کردن
read
بازخواندن
read
خواندن
read
قرائت کردن
read
خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read
گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
read
وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
read
بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read
وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read
تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
read
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read only
فقط خواندنی
read in
ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
well read
اهل مطالعه و تحقیق
to read through something
چیزی را کاملا خواندن
to read out
بلند خواندن
to read through something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
read only
تنها خواندنی
to read too much into
تفسیر ناموجه کردن
to read off
از روی چیزی خواندن بلندخواندن
Read me right ...
من را درست درک بکن ...
write once read many
چند باربخوان
to read one a lesson
کسیرا اندرزدادن
to read one a lecture
کسیرا سرزنش کردن
backward read
یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
write once read many
یکبار نویس
to read one a lesson
بکسی نصیحت کردن
reed or read
شیر دادن
read strobe
بارقه خواندن
nondestructive read
خواندن غیرمخرب
write once read many
چند بار بازیاب
to read between the lines
معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
to read a book
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
i had a quiet read
که باارامش چیز بخوانم
sight read
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-read
بدون مطالعه قبلی خواندن
read only memory
حافظه فقط خواندنی
sight-read
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-read
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
read pulse
تپش خواندن
sight read
بدون مطالعه قبلی خواندن
scatter read
دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
read head
نوک خواندن
read head
نوک خواننده
read head
هد خواندن راس خواندن
read mostly memory
حافظه بیشتر خواندنی
i read him to sleep
برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
i had a quiet read
فرصت پیدا کردم
read ink
ink nonreflective
read only storage
انباره فقط خواندنی
digital read out
نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
lip-read
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
lip-read
لب خواندن
he could read the future
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
lip read
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
lip read
لب خواندن
destructive read out
بازخوانی مخرب
he cannot read or write
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he can read the sky
ستاره شناس است
destructive read
خواندن مخرب
I read through the letter.
من این نامه را کاملا میخوانم.
deep read
با اطلاع
deep read
بسیار خوانده
He can neither read nor write.
نه می تواند بخواند نه بنویسد
Read the story
فرم تریو
to sight-read something
از روی ورقه
[نت موسیقی]
آلت موسیقی بازی کردن
read/write
خواندن- نوشتن
to read wrong
اشتباه
[ی]
خواندن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
he read other than distinctly
همه جورخوانده جز شمرده
he read other than distinctly
شمرده نخواند
scatter read
پراکنده خوانی
control read only memory
حافظه فقط خواندنی کنترلی
To read someone s mind (thoughts).
فکر کسی را خواندن
to read people's hands
کف بینی کردن
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
commonly read paper
روزنامه کثیر الانتشار
read/write head
هدخواندن- نوشتن
read the riot act
<idiom>
به کسی هشدار دادن
Every one is supposed to know to read and write .
فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
read restore cycle
چرخه خواندن و ترمیم
read write privilege
امتیاز خواندن- نوشتن
read/write file
فایل خواندنی / نوشتنی
read/write head
نوک خواندن / نوشتن
direct read after write
خواندن مستقیم پس از نوشتن
read/write memory
حافظه خواندنی / نوشتنی
read write head
نوک خواندن و نوشتن
read write cycle
چرخه خواندن و نوشتن
I premise that you did read this article.
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
I assume that you did read this article.
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
fusible read only memory
MORP که از ماتریسی از اتصالات موجود تشکیل شده که به طور انتخابی به برنامه وصل می شوند
erasable programmable read only memory
eprom
read-only memory (ROM) module
خواندنحافظه
electrically erasable read only memory
حافظه الکترونیکی پاک شدنی فقط خواندنی
scatter read gather write
خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
the heart's letter is read in the eyes
<proverb>
رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
bill
اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
bill
بیجک
bill
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
bill
گزارش جریان دعوی
way bill
سند حمل
to f. the bill
واجدشرایط بودن
way bill
بارنامه دریایی
The bill, please.
لطفا صورت حساب.
way bill
بارنامه راه اهن
way bill
بارنامه
bill nye
صورتحساب
bill of e.
برات
bill
دادخواست
bill
تهیه کردن صورتحساب
the bill
صورت حساب
bill
اسکناس
bill
سند
bill
قبض صورتحساب
got through (the bill got through the ma
لایحه از مجلس گذشت
bill
لایحه
bill
نوک بنوک هم زدن
bill
نوعی شمشیرپهن
May I have my bill, please?
ممکن است لطفا صورتحسابم را بیاورید؟
bill
منقار
bill
نوک
bill
صورتحساب دادن
bill
اسنادبازرگانی
bill
قبض
bill
حواله
bill
صورتحساب
bill
برات
bill of indictment
کیفرخواست
bill of indicment
ادعا نامه
bill of indicment
کیفر خواست
bill of guarantee
ضمانتنامه
bill of goods
صورت کالا
bill of exgchange
سفته
bill of exgchange
برات
creditor's bill
رسیدی که بستانکار متوفی درمقابل دریافت مقداری ازترکه به عنوان تصفیه حساب
bill of loading
بارنامه کشتی
bill of loading
جواز کشتی
bill of indictment
ادعانامه
bill of lading
بار نامه
bill of lading
بارنامه
bill of indictment
کیفر خواست
hawk bill
لاک پشت ابی
hawks bill
لاک پشت منقار دار
bill of lading
ستمی کشتی
bill of lading
بار نامه کشتی
bill of goods
فهرست تجارتی
bill of material
صورت قطعات
bill of entry
افهارنامه ورودی افهارنامه گمرکی
currency of a bill
مدت برات
bill of divorce
طلاق نامه
bill of disfranchise
disfranchise
bill of costs
صورت هزینه دادرسی
bill of attainder
لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
hook bill
منقار نوک برگشته
bill exchange
برات بازرگانی
bill hook
دهره
bill hook
دستعاله
bill of entry
افهارنامه ورودی
bill of exception
اعتراض نامه
creditor's bill
به ورثه میدهد
cross bill
لایحه دفاعیه
cross bill
شکایت متقابل
bill of exchange
برات
bill of exchange
برات مبادلهای
crow bill
انبرگلوله کش
bill of exchange
برات ارزی
bill of exchange
حواله یا برات کتبی غیرمشروط
bill of exceptions
صورت استثنائات
bill exchange
برات
cranes bill
شمعدانی
blank bill
براتی که در ان محل پرداخت قید نشده باشد
financial bill
لایحه مالی
foreign bill
حواله ارز خارجی
foreign bill
برات ارزی
foreign bill
برات خارجی
foreign bill
برات قابل پرداخت در خارج ازکشور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com