English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
the black race نژاد سیاه
Other Matches
race اسب دوانی
race course میدان مسابقه
race طایفه
race ریل لغزنده
race مسابقه
race گردش
race طبق ه
race دوران مسیر
race دویدن
race مسابقه دادن بسرعت رفتن
race نژاد
race نسل تبار
race جدار
race سرسره ریل
race وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
race دور
race مسابقه سرعت
race قوم
race طوقه لغزنده
race نهر
race قاب
race سینی لغزنده
race ابراهه
race جوی
road race دو ماراتون
relay race دو امدادی
race ring رینگ لغزنده سرسره لغزنده طوقه دوار
race ring رینگ و پایه مسلسل
race ring طوقه سرسرهای
row a race مسابقه کرجی رانی دادن
match race مسابقه دو بین دو نفر
to ride a race در اسب دوانی شرکت کردن
to row a race در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
to run a race در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
to time a race وقت مسابقهای را نگاه داشتن
arms race مسابقه تسلیحاتی
bearing race جدار یاتاقان
human race بشریت
race meeting برگزاریچنددورمسابقهاسبدوانیدریکدورمسابقه
tide race جذر و مد سریع اب دریا
the white race نژادابیض
the white race نژادسفید
claiming race مسابقه اسبهای هم قیمت
sack race مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
selling race مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
selling race مسابقه فروش اسب
stage race مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
tail race کانال هدایت اب از توربین به خارج
the hu man race نژادانسان
the hu man race نوع بشر
race relations روشیکهافراددرمسابقهبایکدیگررابطهدارند
race ring سینی دوار
race glass دوربین ویژه برای تماشای مسابقه
head race تنوره اسیاب
he has run his race است
he has run his race خودراپیموده
he has run his race دوره
front race پیشتازی
race walking مسابقه راهپیمایی
foot race مسابقه راهپیمایی
flat race مسیر هموار بی مانع اسبدوانی
figure race مسابقه اتومبیلرانی درمسیری بشکل 8 لاتین
endurance race مسابقه اتومبیلرانی استقامت
endurance race مسابقه استقامت
drag race مسابقه اتومبیلرانی سرعت
head race کانال هذایت اب به توربین
horse race مسابقه اسب دوانی
hurdle race اسب دوانی با پرش از موانع
race condition حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
race card برنامه اسب دوانی
produce race مسابقه بین اسبهایی که هنوزکره نداشته اند
post race مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
harness race مسابقه ارابه رانی
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
obstacle race مسابقه دو با پرش موانع
nursey race مسابقه اسبهای 2 ساله
mill race جوی اسیاب
mill race اب اسیاب
master race نژاد برتر
maiden race مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
conditional race مسابقه مشروط با ارابه
A hurdle race . مسابقه دو با مانع
the human race بشریت
rat race <idiom> رها کردن ،تنها گذاشتن
race horse اسب مسابقه
the human race نوع بشر
rat race عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
Slow but sure wins the race. <proverb> پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
optional claiming race مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
middle distance race دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
weight for age race مسابقه اسبها با وزنهای طبق جدول سنی
currency depreciation race تجدید نظر در قیمت پول جاری
to poach a start in race بدون حق در مسابقه دوازدیگران جلو زدن
Adegenerate ( decadent ) race . نژاد فاسد
currency depreciation race تخفیف قیمت پول رایج کشور نسبت به پول سایرممالک که باعث افزایش صادرات میشود
special weight race مسابقهای که تعیین وزن اضافی ارتباطی با جدول وزن نسبت به سن ندارد
to poach a start in race نا بهنگام پیش افتادن
slow and steady wins the race اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
To win the match(race,contest). مسابقه رابردن
black سیاهی
black سیاه شده
black d. دم گاز خفه کننده
black تیره
in the black <idiom> سود بردن
black out خاموشی
black سیاه
black out قطع کامل برق خاموش شدن چراغ ها خاموشی شهر
to black out قلم زدن
to black out سیاه کردن
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
black بی رنگ
black زشت
black چرک وکثیف
black دوده لباس عزا
black تهدید امیز عبوسانه
he went there in black اوبا جامه سیاه انجا رفت
black سیاه رنگ
black سیاه رنگی
black سیاه کردن
black بستانکار بودن در حساب
black out حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
look black متغیر بنظر امدن
black بازیگر دوم شطرنج
black vomit طاعون زرد [پزشکی] [بیماری]
Black sheep جوجه اردک زشت [اصطلاح روزمره]
platinum black پلاتین سیاه
platinum black گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
black ant مورچه سیاه [حشره شناسی]
furnace black سیاهی کوره
black salsify شنگ
he wears black سیاه پوشیده است
ivory black رنگ سیاه که از اهکی کردن عاج میسازند
jet-black سیاه سیاه
eriochrome black سیاه اریوکروم
black grouse نوعی باقرقره بزرگ
night black سیاه
black vomit تب زرد [پزشکی] [بیماری]
ivory black گرد سوخته استخوان
They were all dreesd in black. تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
jet-black سیاه شبقی
jet-black سیاه براق و تیره
black marks سابقهی بد
black mark سابقهی بد
black Marias اتومبیل گشتی پلیس
black Maria اتومبیل گشتی پلیس
black eyes بدنامی
black eyes سیاهی اطراف چشم
black eyes چشم سیاه
black eyes سیه چشم
black ball توپسیاه
black bread نانسیاه
black square خانهسیاه
They were dressed all in black. همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
blue-black آبیپررنگ
black spot جادهباآمارتصادفبالا
black section گروهیغیراداریدرداخلیکحزبسیاسیکهمدافعحقوقسیاهپوستاناست
black pudding سوسیستولیدشدهازگوشتوخونخوک
Black and white. سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
black marketeering دادوستددربازارسیاه
black marketeer کسیکهدربازارسیاهفعالیتدارد
black economy پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
black stone مهرهیسیاه
black eye بدنامی
black eye سیاهی اطراف چشم
the black sea دریای سیاه
black armband سرآستین [برای سوگواری ]
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
slate black رنگ سیاه سنگ لوحی
slate black رنگ ارغوانی مایل بسیاه
give someone a black look با خشم به کسی نگاه کردن
black wool پشم سیاه
black box سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
black coffee قهوه سیاه
black coffee قهوه بدون شیر
There is no colour beyond black . <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
black eye چشم سیاه
black eye سیه چشم
black and white چاپ
black and white دستنوشته
black and white سیاه و سفید
Black will take no other hue. <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
in black and white <idiom> بصورت نوشتار
to lool black خشمگین یا متغیر بنظر امدن
to be in ones black books مغضوب کسی واقع شدن
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
gas black دوده
black earth سیاخاک
black body جسم سیاه
black body قسمت خطرناک
black bile سوداء
black bile صفرای سیاه
black beetle سوسک گرمابه
black ash خاکستر سیاه
black art سحر
black art جادوگری
black anneal سیاه گداختن
black a vised سیه چرده
black a vised سبزه دارای پوست تیره
animal black ذغال حیوانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com