Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
the breathing operation
کاردم زدن عمل تنفس
Other Matches
breathing out
عملبازدم
breathing
جریان هوا و گازهای خروجی از موتور
breathing
تنفس
breathing
دم زنی
breathing in
عملدم
smooth breathing
که دردستوریونانی عدم تلفظ حرف اول رامیرساند
smooth breathing
نام این نشان
skip breathing
حبس نفس برای طولانی کردن مدت غواصی
rough breathing
که دردستوریونانی تلفظ شدن حرف اول را می رساند
rough breathing
نام این نشان
puerile breathing
تنفس خرخری کودکان
pressure breathing
تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
air breathing
هوای تنفسی
buddy breathing
شرکت 2 نفر در یک کپسول هوا در زیر اب
breathing hole
روزنه
breathing gear
وسیله تنفسی
breathing gear
ماسک تنفسی
breathing gap
فرصت سر خاراندن
air breathing
هوا دم
breathing space
ایست
breathing space
مکث
breathing vibration
ارتعاش تنفسی
heavy breathing
دم زنی سخت
breathing-hole
روزنه
self-contained breathing apparatus
اسبابتنفسی
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
either way operation
ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
to come into operation
بکار افتادن
come into operation
قابل اجرا شدن
to come into operation
قانونی درست شدن
to come into operation
کاربرد پذیر شدن
to come into operation
قانون شدن
to come into operation
قابل اجرا شدن
co-operation
همکاری مشترک
not operation
عمل نفی
to come into operation
دایر شدن
to come into operation
قابل اجراشدن
operation
کارکرد
co-operation
کار مشترک
or operation
عمل یا
operation immediate
اقدام سریع
one way only operation
عملکردتنها یک طرفه
one way only operation
عملکرد فقط یک طرفه
not operation
عمل نقض
operation
بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation
عمل جراحی عمل
operation
بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation
ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation
مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation
کار کردن
operation
عملیات
operation
وابسته به عمل عملکرد
operation
به اجرا
operation
بهره برداری
operation
گردش جنبش
operation
دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation
بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation
عملکرد
operation
1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation
فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation
دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation
کارکردن با یک وسیله
operation
درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation
عمل جراحی
operation
به کارانداختن
operation
گردش
operation
عمل
operation
عمل کردن
operation
عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation
اداره
operation
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation
دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation
کار
operation
سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation
گرداندن
operation
آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation
عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation research
پژوهش عملیاتی
parallel operation
عمل موازی
operation overlay
کالک عملیات
operation overlay
کالک عملیاتی
operation research
تحقیق درعملیات
to put something into operation
دستگاهی
[کارخانه ای]
را راه انداختن
[مهندسی]
operation order
دستورعملیات
operation order
دستور عملیاتی
operation of contract
نفوذ قرارداد
operation annexes
پیوستهای عملیاتی
operation analysis
عمل کاوی
operation analysis
تحلیل عملکرد
online operation
عمل درون خطی
one step operation
عمل تک مرحله
on line operation
عملکرد درون خطی
offline operation
عمل برون خطی
off line operation
عملکرد برون خطی
operation center
مرکز عملیات
operation code
رمزالعمل
operation map
نقشه عملیاتی
operation manager
مدیر عملیات
operation decoder
عمل شناس
on line operation
عمل درون خطی
operation decoder
عمل گشا
operation code
رمز عمل
operation code
کد عملیاتی
operation map
نقشه عملیات
binary operation
عمل دوتایی
[ریاضی]
unary operation
عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
unary operation
عمل یگانی
two way simultaneous operation
عملکرد همزمان دو طرفه
two way alternate operation
عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
transformer operation
عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
transfer operation
عمل انتقال
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
unattended operation
عملکرد بی مراقب
unattended operation
سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
Operation room.
اتاق عمل ( بیمارستان )
A surgical operation .
عمل جراحی
manual operation
عمل دستی
operation keys
کلیدهایعملیات
unattended operation
عملکردبی مراقب
unattended operation
هملکرد مراقبت نشده
the four fundamental operation
چهارعمل اصلی
pseudo operation
شبه عمل
telephone operation
طرز کار تلفن کار تلفن
revenue operation
عملکرد
rescue operation
عملیات نجات
ready for operation
اماده کار
pseudo operation
عملواره
privieged operation
عمل ممتاز
point operation
عمل نقطهای
parallel operation
عملیات موازی
serial operation
عملیات سری
serial operation
عمل نوبتی
telephone operation
عملکرد تلفن
synchronous operation
عملیات همزمان
synchronous operation
عمل همگام
symmetry operation
عمل تقارن
surgical operation
دست کاری
surgical operation
عمل جراحی
string operation
عملکردرشتهای
string operation
عملیات رشتهای
parallel operation
عملکرد موازی
dyadic operation
عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
concurrent operation
عملکرد همزمان
concept of operation
تدبیر عملیاتی
computer operation
عملیات کامپیوتر
computer operation
عملکرد کامپیوتری
component operation
عناصر عملیاتی
cesarian operation
عمل بچه دراوردن ازغیرمجرای طبیعی
boolean operation
عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول
boolean operation
عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
boolean operation
کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1
continous operation
کار دائمی
continous operation
عملکرد پایدار
contouring operation
کار فرم دهی
dyadic operation
عمل دوتایی
duplex operation
کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
dual operation
عمل همزاد
destructive operation
عملیات مخرب
dagger operation
عمل خنجری
cycle of operation
جریان عمل جنگ افزار
cycle of operation
دوره عمل سلاح
conversational operation
عملیات محاورهای
contouring operation
فرم کاری
boolean operation
یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
boolean operation
عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
autonomous operation
عملیات ازاد
autonomous operation
عملیات مستقل
attended operation
عملکرد با مراقب
attended operation
فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
arithmetic operation
عمل محاسباتی
arithmetic operation
عمل حسابی
arithmetic operation
عمل ریاضی
arithmetic operation
عملیات حسابی
area of operation
منطقه عملیات
auxiliary operation
عمل کمکی
auxiliary operation
عملیات کمکی عملکرد کمکی
base operation
عملیات پایگاهی
boolean operation
جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
boolean operation
عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
boolean operation
عمل بولی
boostrap operation
عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
block operation
عملیات بلوک
binary operation
عملکرد دودوئی
binary operation
عمل دودوئی
binary operation
عمل دودویی
bi conditional operation
عمل دوشرطی
amphibious operation
عملیات اب خاکی
nonidentity operation
عمل ناهمانی
molding operation
فرم کاری
milling operation
فرزکاری
method of operation
عملکرد
method of operation
طرز کار
method of operation
روش کار
manual operation
عملیات دستی
logical operation
عملکرد منطقی
logical operation
عمل منطقی
logic operation
عمل منطقی
molding operation
قالب کاری
monadic operation
عملکرد تکین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com