English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
the line is out of order سیم خراب است
Search result with all words
Line up the children in order of height. بچه ها رابترتیب قد بخط کنید
Other Matches
marching order [travel order] دستور پیشروی [ارتش]
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line by line milling فرز کردن سطری
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
order سفارش دادن تنظیم کردن
order ترتیب انجام کار
order ترتیب
order نظم
order سفارش
order دستور دادن
order دستور
order دستورالعمل
order دستورعملیاتی
out of order <idiom> برخلاف قانون ،نامناسب
order منظم کردن
in order to ... برای [اینکه]
in order to <idiom> اعتماد شخص را بدست آوردن
In this order. In this way. باین ترتیب
by order of حسب الامر
by order of فرمان
to order <idiom> به ترتیب
order ن
order فرمان نظم
order نظم دادن
order سفارش دادن کالا یا جنس
order کد عمل
order پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order رتبه
order دستور سفارش
order off حکم خروج
out of order از کار افتاده
out of order درهم برهم
out of order خراب
order مرتبه
order امر
order دستور دادن سفارش
order سبک معماری
order شیوه
order نظام معماری
order دستورالعمل دستور
order سفارش دادن دستور دادن
out of order <idiom> کارنکردن
order حکم
order حواله
order حواله کرد حواله کردن دستور
order خرید سفارش خرید
order سفارش دادن
out of order نادرست
second order مرتبه دوم
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
in order that i may go برای اینکه بروم
order [placed with somebody] دستور [ازطرف کسی]
to the order of بحواله کرد
order [placed with somebody] سفارش [ازطرف کسی]
to the order of به حواله کرد
to the order of در وجه
order راسته
re order سفارش دوم باره
well-order خوش ترتیب [ریاضی]
in order that he may go برای اینکه برود
in order to ... تا [اینکه ]
order مرتب کردن
in order صحیح
first order مرتبه اول
in order دایر
in order that برای اینکه
in order that تا اینکه
in order درست
landing order اجازه تخلیه بار
review order لباس وتجهیزات و وسائل کامل
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
alphabetical order ترتیب رکوردها
ionic order سبک متکائی
ionic order سبک بالشی سبک تابخور
alphabetical order به ترتیب حروف الفبا
landing order دستورتخلیه بار
birth order ترتیب ولادت
blanket order سفارش کلی
review order لباس وتحملات سان
job order حکم کار
job order دستور انجام کارتعمیرات
blanket order دستور کلی
job order دستور کار
route order فرمان ستون راه رو
call-up order دستور به خدمت [سربازی]
assembly order دستورتعمیر دستور جمع شدن درنقطه تجمع
pecking order <idiom> راه ارتباط بایکدیگر
in order to prove برای اثبات
short order خوراکی که زود مهیا میشود
back order اماد غیر موجود
back order قسمتی از کالای مشتری که به علتی تحویل نشده
in a bad order خراب
in a bad order درهم برهم
assembly order دستور مونتاژ وسایل
indue order به ترتیب صحیح
back order سفارش معوق
second order conditions شرایط ثانوی
second order conditions شرایط مرتبه دوم
second order factor عامل مرتبه دوم
second order reaction واکنش مرتبه دوم
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
good order خوش ترتیب [فلسفه]
ascending order ترتیب صعودی
in chronological order به ترتیب تاریخ
work order درخواست انجام کار حکم کار
doric order سبکمعمارییونانقدیم
disassembly order روش پیاده کردن وسیله
dispatch order سفارش حمل سریع
trial order سفارش ازمایشی
transfer order دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transaction in order معامله به قصد فرار از دین
transaction in order liability avoid to
embarkation order دستورالعمل بارگیری یا سوارشدن دستور بارگیری
enforcement order دستور اجرا
conditional order سفارش مشروط
engine order دستور ماشین
to set in order منظم کردن
to set in order درست کردن
executive order فرمانده دوم ناو
executive order اجرائیه
collection order دستور وصول
disassembly order دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
corinthian order ساختارقرمتی
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
daily order دستور روز
decreasing order ترتیب کاهنده
word order ترتیب واژه ها
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
delivery order دستور تحویل کالا
point of order اخطار نظامنامهای
points of order اخطار نظامنامهای
delivery order دستورحمل
delivery order حواله تحویل
court order قرار صادره از دادگاه
warning order دستور اگهی
descending order ترتیب نزولی
development order دستور ساخت اماد
development order دستوربهبود اماد
expandede order ترتیب مبسوط
work order برگ کار
first order reaction واکنش مرتبه یک
first order transition گداز مرتبه یک
To order a meal. سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
third order reaction واکنش مرتبه سه
the goods are on order کالا را سفارش داده ایم
set in order درست کردن
Is your passport in order ? آیا گذرنامه ات مرتب وآماده است ؟
first order reflection انعکاس مرتبه یک
set in order مرتب کردن
superior order دستور مافوق
My stomach is out of order. مزاجم مرتب کارنمی کند
fragmentary order دستور جزء بجزء
superior order امر مافوق
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
bond order مرتبه پیوند
sort order نظم ترتیب
call to order به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
cancel an order سفارشی را لغو کردن
factory order سفارش ساخت
field order دستورالعمل رزمی
field order دستورعملیاتی دستور رزمی
chronological order ترتیب رکوردها و فایل ها با توجه به تاریخ آنها
embarkation order ترتیب سوار شدن یا بارگیری
fire order فرمان اتش
fire order فرمان اتش دادن
firing order ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
law and order اطاعتازقانون
firing order ترتیب احتراق
postal order هزینهپستی
social order سازمانوساختاراجتماعی
In chronological order. بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
cash with order پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
cancellation order دستور فسخ
cancellation order دستور لغو
high order رتبه بالا
referral order درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
order off the field حکم خروج
order of discharge حکم برائت ذمه
order of discharge حکم تصفیه
order of council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
order of battle سازمان نیروهایا یکان
order of battle ترتیب نیرو
structure [first order] ساختار [ریاضی]
Lattice [order] توری [ترتیب] [ریاضی]
order of bankruptcy حکم ورشکستگی
order in council تصویب نامه دولتی
order in council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
order format قالب سفارش
order format قالب دستور
order form نمونه سفارش نامه پر نکرده
order of fire روش تیراندازی
order of fire ترتیب توالی اتش
order of the day دستور جلسه
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com