Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
the line is out of order
سیم خراب است
Search result with all words
Line up the children in order of height.
بچه ها رابترتیب قد بخط کنید
Other Matches
marching order
[travel order]
دستور پیشروی
[ارتش]
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line by line milling
فرز کردن سطری
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line spacing
فاصله سطور
line to line fault
تماس خطوط
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
order
سفارش دادن تنظیم کردن
order
ترتیب انجام کار
order
ترتیب
order
نظم
order
سفارش
order
دستور دادن
order
دستور
order
دستورالعمل
order
دستورعملیاتی
out of order
<idiom>
برخلاف قانون ،نامناسب
order
منظم کردن
in order to ...
برای
[اینکه]
in order to
<idiom>
اعتماد شخص را بدست آوردن
In this order. In this way.
باین ترتیب
by order of
حسب الامر
by order of
فرمان
to order
<idiom>
به ترتیب
order
ن
order
فرمان نظم
order
نظم دادن
order
سفارش دادن کالا یا جنس
order
کد عمل
order
پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order
رتبه
order
دستور سفارش
order off
حکم خروج
out of order
از کار افتاده
out of order
درهم برهم
out of order
خراب
order
مرتبه
order
امر
order
دستور دادن سفارش
order
سبک معماری
order
شیوه
order
نظام معماری
order
دستورالعمل دستور
order
سفارش دادن دستور دادن
out of order
<idiom>
کارنکردن
order
حکم
order
حواله
order
حواله کرد حواله کردن دستور
order
خرید سفارش خرید
order
سفارش دادن
out of order
نادرست
second order
مرتبه دوم
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
in order that i may go
برای اینکه بروم
order
[placed with somebody]
دستور
[ازطرف کسی]
to the order of
بحواله کرد
order
[placed with somebody]
سفارش
[ازطرف کسی]
to the order of
به حواله کرد
to the order of
در وجه
order
راسته
re order
سفارش دوم باره
well-order
خوش ترتیب
[ریاضی]
in order that he may go
برای اینکه برود
in order to ...
تا
[اینکه ]
order
مرتب کردن
in order
صحیح
first order
مرتبه اول
in order
دایر
in order that
برای اینکه
in order that
تا اینکه
in order
درست
landing order
اجازه تخلیه بار
review order
لباس وتجهیزات و وسائل کامل
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
alphabetical order
ترتیب رکوردها
ionic order
سبک متکائی
ionic order
سبک بالشی سبک تابخور
alphabetical order
به ترتیب حروف الفبا
landing order
دستورتخلیه بار
birth order
ترتیب ولادت
blanket order
سفارش کلی
review order
لباس وتحملات سان
job order
حکم کار
job order
دستور انجام کارتعمیرات
blanket order
دستور کلی
job order
دستور کار
route order
فرمان ستون راه رو
call-up order
دستور به خدمت
[سربازی]
assembly order
دستورتعمیر دستور جمع شدن درنقطه تجمع
pecking order
<idiom>
راه ارتباط بایکدیگر
in order to prove
برای اثبات
short order
خوراکی که زود مهیا میشود
back order
اماد غیر موجود
back order
قسمتی از کالای مشتری که به علتی تحویل نشده
in a bad order
خراب
in a bad order
درهم برهم
assembly order
دستور مونتاژ وسایل
indue order
به ترتیب صحیح
back order
سفارش معوق
second order conditions
شرایط ثانوی
second order conditions
شرایط مرتبه دوم
second order factor
عامل مرتبه دوم
second order reaction
واکنش مرتبه دوم
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
good order
خوش ترتیب
[فلسفه]
ascending order
ترتیب صعودی
in chronological order
به ترتیب تاریخ
work order
درخواست انجام کار حکم کار
doric order
سبکمعمارییونانقدیم
disassembly order
روش پیاده کردن وسیله
dispatch order
سفارش حمل سریع
trial order
سفارش ازمایشی
transfer order
دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transaction in order
معامله به قصد فرار از دین
transaction in order
liability avoid to
embarkation order
دستورالعمل بارگیری یا سوارشدن دستور بارگیری
enforcement order
دستور اجرا
conditional order
سفارش مشروط
engine order
دستور ماشین
to set in order
منظم کردن
to set in order
درست کردن
executive order
فرمانده دوم ناو
executive order
اجرائیه
collection order
دستور وصول
disassembly order
دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
corinthian order
ساختارقرمتی
word order
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
daily order
دستور روز
decreasing order
ترتیب کاهنده
word order
ترتیب واژه ها
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
delivery order
دستور تحویل کالا
point of order
اخطار نظامنامهای
points of order
اخطار نظامنامهای
delivery order
دستورحمل
delivery order
حواله تحویل
court order
قرار صادره از دادگاه
warning order
دستور اگهی
descending order
ترتیب نزولی
development order
دستور ساخت اماد
development order
دستوربهبود اماد
expandede order
ترتیب مبسوط
work order
برگ کار
first order reaction
واکنش مرتبه یک
first order transition
گداز مرتبه یک
To order a meal.
سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
third order reaction
واکنش مرتبه سه
the goods are on order
کالا را سفارش داده ایم
set in order
درست کردن
Is your passport in order ?
آیا گذرنامه ات مرتب وآماده است ؟
first order reflection
انعکاس مرتبه یک
set in order
مرتب کردن
superior order
دستور مافوق
My stomach is out of order.
مزاجم مرتب کارنمی کند
fragmentary order
دستور جزء بجزء
superior order
امر مافوق
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
bond order
مرتبه پیوند
sort order
نظم ترتیب
call to order
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
cancel an order
سفارشی را لغو کردن
factory order
سفارش ساخت
field order
دستورالعمل رزمی
field order
دستورعملیاتی دستور رزمی
chronological order
ترتیب رکوردها و فایل ها با توجه به تاریخ آنها
embarkation order
ترتیب سوار شدن یا بارگیری
fire order
فرمان اتش
fire order
فرمان اتش دادن
firing order
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
law and order
اطاعتازقانون
firing order
ترتیب احتراق
postal order
هزینهپستی
social order
سازمانوساختاراجتماعی
In chronological order.
بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
cash with order
پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
cancellation order
دستور فسخ
cancellation order
دستور لغو
high order
رتبه بالا
referral order
درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
order off the field
حکم خروج
order of discharge
حکم برائت ذمه
order of discharge
حکم تصفیه
order of council
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
order of battle
سازمان نیروهایا یکان
order of battle
ترتیب نیرو
structure
[first order]
ساختار
[ریاضی]
Lattice
[order]
توری
[ترتیب]
[ریاضی]
order of bankruptcy
حکم ورشکستگی
order in council
تصویب نامه دولتی
order in council
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
order format
قالب سفارش
order format
قالب دستور
order form
نمونه سفارش نامه پر نکرده
order of fire
روش تیراندازی
order of fire
ترتیب توالی اتش
order of the day
دستور جلسه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com