Dictiornary-Farsi | the neck of a bottle | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 151 (8 milliseconds)

English	Persian
the neck of a bottle	گردن بطری


Search result with all words

bottle neck	مهلکه
bottle neck	محل تراکم عبور ومرور
bottle neck	گیر در کار
bottle neck	مانع اشکال کار
Other Matches

bottle	دربطری ریختن
bottle	محتوی یک بطری
bottle	شیشه
bottle	بطری
nursing bottle	شیشه شیر بچه
case bottle	شیشه چارپهلو
case bottle	چارپر
bottle holder	یاور
nursing bottle	بطری شیربچه
oxygen bottle	محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
To bottle up a sentiment.	احساسی رادر دل خود جمع کردن
bottle rack	جا بطری
To bottle up ones anger.	خشم خود را دردل نگاهداشتن
ink bottle	مرکب دان
ink bottle	شیشه مرکب شیشه جوهر
bottle-dungeon	سیاه چال
gourd bottle	قمقمه
gourd bottle	قمقمهای که ازکدوی قلیانی بسازند
case-bottle	شیشه چارپر
ink bottle	دوات
leather bottle	مشک
gas bottle	سیلندر گاز کپسول گاز
gas bottle	بطری گاز
shake bottle	بطری حاوی گویهای کوچک نمره دار برای تعیین شماره بازیگر بیلیارد
hit the bottle <idiom>	الکل نوشیدن
bottle holder	یار
bottle holder	پشت
bottle holder	نوکر یا ملازم پهلوان مشت زن
bottle bank	سطلآشغالمخصوصبطری
wash bottle	بطری شستشوی
bottle green	سبزپررنگ
wash bottle	اب فشان
weighting bottle	فرف توزین
bottle opener	دربازکن
bottle-feeding	تغذیه با بطری
bottle feeding	تغذیه با بطری
feeding-bottle	بطری سرپستانک داربرای شیردادن بچه
feeding bottle	بطری سرپستانک داربرای شیردادن بچه
bottle-feed	بچهایکهشیرخشکرابهشیرمادرشترجیحمیدهد
bottle-opener	دربازکنبطری
stock bottle	شیشه ذخیره
bottle flower	گل دکمه
bottle companion	هم پیاله
bottle brush	شیشه پاک کن
scent bottle	عطر دان
scent bottle	شیشه عطری
beather bottle	مشک
beather bottle	خیک
absorption bottle	بطری جذب
water bottle	غمغهآب
The bottle is fI'lled up with water	بطری با آب پر شده است
water bottle clip	گیرهنگهدارندهغمغمه
hot-water bottle	کیسهآبگرم
black glass bottle	بطلی
bottle pocket billiard	بیلیارد کیسه دار با 2 گوی ومهره بطری مانند
bottle silt sampler	نمونه برداری با بطری
bottle top mold	انگشتانه
duplex weighting bottle	بطری دو دردار توزین
gas washing bottle	بطری گاز شویی
black glass bottle	بطری
neck	ماچ ونوازش کردن
neck	گردنه
neck	یقه
neck	تنگه
neck	قسمتی از سر چوب گلف ولاکراس
neck	باریکه
neck	نخ شدگی
neck and neck	شانه بشانه
neck	نخ نخ شدن
neck	خزانه فشنگ
he got it in the neck	باووارد امد
neck or nothing	یا سر میرود یا کلاه می اید
he got it in the neck	ضربت سخت یا
neck	کم شدن ناگهانی مقاطع فلزات نرم
neck and neck <idiom>	دوش به دوش
neck	گردن سر و گردن اسب
neck and neck <idiom>	درمسابقه مساوی ویا نزدیک به تساوی بودن
neck	گردن
V-neck cardigan	ژاکتیقههفت
square neck	یقهچهاگوش
V-shaped neck	گردنVشکل
polo neck	یقهایستادهپشت
You're a pain in the neck!	اعصاب آدم را خورد می کنی!
neck strap	تسمهگردن
round neck	یقهگرد
to be a pain in the neck	موی دماغ بودن
pain in the neck	آدم [چیز] اعصاب خورد کن
a pain in the neck <idiom>	مزاحم
a pain in the neck <idiom>	موی دماغ
neck warmer	گرم کن گردن [نوعی لباس]
neck of the woods <idiom>	ناحیه یا قسمتی از کشور
stick one's neck out <idiom>	مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
To crane ones neck .	گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
I have a stiff neck .	گردنم دردمی کند
to be a pain in the neck	مزاحم بودن
ivory neck	گردن بلورین [رنگ عاج]
You are asking for it. You are sticking your neck out.	مثل اینکه تنت می خارد
neck of femur	گردنهاستخوانران
low neck	دکولته
neck necessity	قسمت زیرین تاج ستون
neck necessity	یقه
deer neck	گردن همایی
neck necessity	تنگه یخه
neck necessity	برزخ
neck necessity	گردنه
neck necessity	گردن
neck cloth	کاشکول نظامی
neck cloth	دستمال گردن
neck band	یخه پیراهن یا جامه دیگر
neck and crop	سراسیمه
goose neck	زانویی
goose neck	زانو
ewe neck	گردن لاغرومعیوب و مقعر
deer neck	گردن کشیده
low neck	یقه باز
neck necessity	کاکوله
neck guard	حافظگردن
neck end	انتهایگردن
draped neck	یقهیچینچینی
crew neck	یقهناخدایی
cowl neck	یقهشل
bateau neck	یقهقایقی
to save one's neck	از دار رهایی یافتن
the neck of a womb	عنق رحم
swan neck	انتهای خمیده لوله
stiff neck	گردن خشک
the neck of a womb	گردن زهدان
neck wear	کراوات و یقه و مانند انها گردن پوش
stiff neck	خشکی گردن
neck and crop	باسر
red neck	کارگردهاتی
polo-neck sweater	بلوزیقهاسکی
pain in the neck (ass) <idiom>	کاریا شخص رنجش آور
crew neck sweater	ژاکتیقهناخدایی
he broke his neck necessity	گردنش شکست
to break the neck of a task	کمر کاریرا سکشتن
save one's neck/skin <idiom>	نجات خوداز خطر ومشکل
An open-neck shirt.	پیراهن سینه باز
uterine neck [Cervix uteri]	دهانه رحم [کالبدشناسی]
Looks likes he is asking for trouble . looks like he is sticking his neck out .	مثل اینکه سرش به گردنش ( تنش ) زیادی می کند
neck of (the) uterus [Cervix uteri]	گردن رحم [کالبدشناسی]
neck of the womb [Cervix uteri]	گردن رحم [کالبدشناسی]
uterine neck [Cervix uteri]	گردن رحم [کالبدشناسی]
neck of (the) uterus [Cervix uteri]	دهانه رحم [کالبدشناسی]
neck of the womb [Cervix uteri]	دهانه رحم [کالبدشناسی]
To fling ones arms round some bodys neck .	دست را دورگردن کسی انداختن