Dictiornary-Farsi | the open door policy | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
the open door policy	سیاست دروازههای باز


Search result with all words

open door policy	سیاست درهای باز
Other Matches

open policy	بیمه نامه باز
open policy	بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
open policy	بیمه نامه قابل تغییر
open policy	بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
open the door to	مجال دادن به
the open door	ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
Open the door.	در درراباز کن
to open the door to	مجال دادن
to fling a door open	دری راناگهان بازکردن
to throw open the door to	میسر کردن
to throw open the door to	امکان پذیر کردن
the door swung open	در روی لولای خودچرخیده است
the door swung open	دربازشد
door open warning light	چراغهشداربرایبازبودندر
door to door selling	فروش کالا بصورت دوره گردی
policy	سند معلق به انجام شرطی
policy of d.	سیاست واگذاری اوضاع
policy	تدبیر
policy	مسلک سیاست
policy	خط مشی
policy	سیاست
policy	خط مشی سیاستمداری
policy	مصلحت اندیشی
policy	اداره یاحکومت کردن
policy	بیمه نامه ورقه بیمه
policy	کاردانی
policy	رویه
policy	بیمه نامه
policy	خط مشی روش
policy file	پرونده خط مشیها و دستورات
ostrich policy	سیاست خود فریبی
policy holder	دارنده بیمه
policy holder	دارنده بیمه نامه
to u. a policy of insurance	رابکسی دادن
policy dilemma	معمای سیاستی
to u. a policy of insurance	سند بیمه
policy book	کتاب روشها
policy book	پرونده خط مشیها
bearer policy	بیمه نامه بدون نام
underwrite policy	بیمه نامه را فهر نویسی کردن
national policy	خط مشی ملی
national policy	سیاست ملی
policy dilemma	تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
unvalued policy	بیمه نامه ارزش گذاری نشده
valued policy	بیمه نامه دریایی که در ان مبلغ بیمه دقیقا" تعیین و ذکر میشود
ostrich policy	رویه کبک
endowment policy	بیمهی عمر
wagering policy	بیمه قماری
the policy of the government	سیاست دولت
voyage policy	قرارداد اجاره کشتی
valued policy	بیمه نامه با ارزش معین
agreed value policy	بیمه نامه با ارزش توافق شده
commercial policy	سیاست بازرگانی
blanket policy	بیمه نامه کلی
budgetary policy	سیاست بودجهای
blanket policy	بیمه نامه جامع
blanket policy	بیمه نامه ایکه همه اقلام را در برمیگیرد
the policy of the government	رویه دولت
insurance policy	سند بیمه
development policy	سیاست توسعه
wage policy	سیاست دستمزد
voyage policy	بیمه کشتی در تمام مدت یک سفر
policy making	سیاست گذاری
policy-making	سیاست گذاری
insurance policy	قرارداد بیمه
insurance policy	بیمه نامه
evacuation policy	روش تخلیه پزشکی
health policy	سیاست بهداشتی
stop go policy	توسعه
fiscal policy	سیاست مالیاتی
fiscal policy	سیاست مالی
stop go policy	سیاست تثبیت
stabilization policy	سیاست تثبیت اقتصادی
financial policy	سیاست مالی
expansionary policy	سیاست انبساطی
evacuation policy	خط مشی اخراجات پزشکی
employment policy	سیاست اشتغال
economic policy	سیاست اقتصادی
social policy	سیاست اجتماعی
floating policy	بیمه نامه متغیر
honesty is the best policy	عین مصلحت در راستی ودرستی است
to a dapt a policy	رویهای اتخاذ کردن
outward looking policy	سیاست برون نگر
foreign policy	خط مشی عمل خارجی
foreign policy	سیاست خارجی
take out an insurance policy	قرارداد بیمه را منعقد کردن
policy of pandering	سیاست خودشیرین بودن
honesty is the best policy	راستی ودرستی بهترین رویه
time policy	بیمه نامه مدت دار
income policy	سیاست درامدی
time policy	بیمه نامه دریایی با مدت محدود
policy implication	کابرد سیاستی
mixed policy	بیمه نامه مختلط
monetary policy	سیاست پولی
public policy	سیاست عمومی
tax policy	سیاست مالیاتی
pricing policy	سیاست قیمت گذاری
policy options	انتخابهای مورد نظر
policy options	انتخابهای سیاستی
policy of contianment	سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
policy of contianment	سیاست تحدیدی
policy objectives	اهداف موردنظر
policy objectives	اهداف سیاستی
policy makers	سیاست گذاران
policy maker	سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
policy instrument	ابزار اجرای سیاست
policy implication	کاربردسیاست اتخاذ شده در عمل
re assurance policy	قرارداد بیمه اتکایی
labour policy	سیاست استخدام کارکنان
land policy	سیاست اقتصادی مربوط به زمین
income policy	سیاست مربوط به درامدها
discount rate policy	سیاست نرخ تنزیل
insured, policy holder	بیمه شده
easy money policy	سیاست گشایش پول
begger my neighbour policy	سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
begger my neighbour policy	سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
pure monetary policy	سیاست پولی خالص
import substitution policy	سیاست جانشینی واردات
tools of fiscal policy	ابزار سیاست مالی
expansionary fiscal policy	سیاست مالی انبساطی
expansionary monetary policy	سیاست پولی انبساطی
contractionary fiscal policy	سیاست مالی انقباضی
tools of monetary policy	ابزار سیاست پولی
discretionary fiscal policy	سیاست مالی اختیاری
compensatory fiscal policy	سیاستهای مالی ترمیمی
restrictive fiscal policy	سیاست مالی انقباضی
contractionary monetary policy	سیاست پولی انقباضی
restrictive monetary policy	سیاست پولی انقباضی
decision making policy	سیاست تصمیم گیری
comprehensive insurance policy	بیمه نامه جامع
What does Main Street think of this policy?	بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
passive fiscal policy	سیاست مالی غیر فعال
The policy of balance of power.	سیاست موازنه قدرت
pure fiscal policy	سیاست مالی خالص
active fiscal policy	سیاست مالی فعال
active fiscal policy	منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
agricultural price policy	سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
agricultural support policy	سیاست حمایت از کشاورزی
all risk insurance policy	بیمه نامه تمام خطر
scrap heap policy	رویه دورانداختن هر چیزی که نوی ان تمام شده باشد
anti inflationary policy	ضد تورمی
austere fiscal policy	سیاست مالی مضیق
anti development policy	سیاست ضد توسعه
anti inflationary policy	سیاست انقباضی
scorched-earth policy	نابودکردنوازبینبردن
He sought, if without much success, a social policy.	او به دنبال، اگر بدون کامیابی، سیاستی اجتماعی بود.
next door to	نزدیک
next door to	غریب
out of door	در هوای ازاد
next door [to] <adv.>	همسایه ای
out of door	فضای ازاد
is these a at the door	ایاکسی هم درهست
next door to	تقریبا
door way	راهرو
door way	مدخل
door	درب
door way	جای در
door	در
There is somebody at the door .	یک کسی دم در است
door	راهرو
out door	بیرونی
out door	بیرون
next door	جنب این خانه
next door [to] <adv.>	پهلویی
door-to-door	خانه به خانه
next door	خانه پهلویی
next door [to] <adv.>	جنبی
out of door	خارج ازمنزل
out door	صحرایی در هوای ازاد انجام شده
He is next door.	او [مرد] نزد همسایه است.
at the door	دم در
behind the door	پشت در
door to door	خانه به خانه
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.	ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
hinged door	درلولایی
i knocked at the door	دق الباب کردم
side door	درداخلی
door-knob	دستگیره گویی
storage door	دروسایلذخیرهای
types of door	انواعدر
end door	درانتهای
door shelf	درقفسه
door-handle	اهرم در
vent door	درنفوذباد
door-furniture	پاشنه ی در
door-frame	چارچوب در
to beat at a door	درکوبیدن
freezer door	درفریزر
four-door saloon	ماشینچهاردر
exterior door	دربیرونی
front door	دراصلیساختمان
entrance door	درورودی
i knocked at the door	در زدم
inner door shell	پوستداخلیدر
patio door	درپاسیو
loading door	فشاردر
to bang the door	در رابهم زدن
door pocket	جیبدر
main door	در اصلی
conventional door	درمعمولی

the open door policy

سیاست دروازههای باز