Dictiornary-Farsi | the parting on the left | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
the parting on the left	فرق سر به چپ


Search result with all words

Left parting	جداشونده چپ
Other Matches

She was left out in the cold . she was left high and dry .	سرش بی کلاه ماند
He was sitting on my left (left side)	طرف چپ من نشسته بود
parting	جدائی
the parting on the right	فرق سر به راست
parting	عزیمت
parting	جداشونده جداسازنده
parting	جداشونده
parting	تقسیم تجزیه
parting	تفکیک
parting	جداسازنده
the parting in the middle	فرق وسط
parting shot	تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
parting of metals	تجزیه فلزات
gold parting	تصفیه طلا
parting of the ways	جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
parting shots	تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
parting injuncyions	دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
parting [British E]	فرق سر [مدل مو]
parting salute	سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
parting of two roads	سه راه
parting of the ways	جای جدا شدن چندراه
die parting line	درز حدیده
I am left out . I am left out in the cold .	کلاهم پ؟ معرکه است
left$	تابع $LEFT در زبان BASIC
i took up where he left	از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
from right and left	از هر سو
keep to the left	دست چپ بروید
nothing was left over	چیزی باقی نماند
nothing was left over	چیزی زیادنیامد
to be left	زیاد امدن
to be left	ماندن
left inner	بازیکنمهاجمچپ
outside left	گوش چپ
on the left	در سمت چپ
She just left ( went ) . off she went .	گذاشت ورفت
left d.	نظام به چپ
right and left	ازهرسوبهرسو
left over	زیاد امده
My name has been left out .	اسم من از قلم افتاده است
left over	باقی مانده
from right and left	از چپ وراست
KEEP LEFT	از سمت چپ حرکت کنید.
on the left <adv.>	سمت چپ
to the left <adv.>	سمت چپ
left <adv.>	سمت چپ
left	: چپ درطرف چپ
left	جناح چپ
left	: زمان ماضی فعل leave
left	ضربه چپ
left ward	چپ
we left a card on him	کارتی در خانه اش گذاشتیم
we left for paris	عازم پاریس شدیم
left atrium	آتریوم چپ
left unsaid	مسکوت عنه مانده
left channel	بلندگویسمتچپ
left cornerback	مهرهگوشهعقبچپ
left defence	دفاعچپ
left field	سمتچپزمین
straight left	چپ مستقیم در بوکس
soon after he left for paris	سوی پاریس رهسپار شد.
soon after he left for paris	چندی
to be [left] stranded	دربدر شدن
left justification	زوج کردن حاشیه سمت چپ متن
to be [left] stranded	سرگردان شدن
left centre	مرکزچپ
not a scrap is left	ذرهای باقی نمانده است
left parenthesis (	پرانتز باز
ragged left	چپ ناهموار
much sugar was left	قند زیادی باقی ماند
left fielder	دفاعچپزمین
left forward	فورواردچپ
When it comes to me there is no more food (left).	به من که می رسد غذا تمام شده
to be left in disbelief <idiom>	باور نکردنی بودن
He got all dressed up and left .	شال وکلاه کردورفت
He left for good . And away he went .	رفت که رفت
to jink right [left]	ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
There is no time left .	دیگر وقتی نمانده
I left my hat , a new one at that .	کلاهم را که نوهم بود جاگذاشتم
Please turn left now.	لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
I arrived as soon as he left ( went ) .	همین که رفت من آمدم
No left [right] turn!	گردش به چپ [راست] ممنوع!
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
The would left a mark.	جای زخم باقی ماند
left guard	محافظچپ
left half	نیمهچپ
left halfback	هافبکچپ
to be left in disbelief <idiom>	قابل فهم نبودن
left lung	ریهچپ
left outside linebacker	مهرهنطآخریبیرونیچپ
left safety	مهرهمفمنچپ
left tackle	دفاعچپ
left valve	لبهچپ
left ventricle	ونتریکلچپ
hard left	اعضایتندرویحزبسیاسی
left-of-centre	معتقدبهسوسیالیزم
Since I left school.	ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
He left just before you arrived.	درست پیش پای شما رفت
The first line is left out.	سطر اول جا افتاده است
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
inside left	بغل چپ
left winger	جناح چپی
left hand	کج
left-hand	واقع در سمت چپی
left-handers	پیچ به سمت چپ
left-handers	چپ دست
left-hander	پیچ به سمت چپ
left-hander	چپ دست
left-hander	ادم چپ دست
left-wing	مربوط به جناح چپ
left-wing	شخص دست چپی
left wing	مربوط به جناح چپ
left wing	شخص دست چپی
left-handers	ادم چپ دست
left handed	چپ دست
left handed	واقع در سمت چپ ناشی
left handed	چپ گرد
left hand	واقع در دست چپ دست چپی
left-winger	جناح چپی
left hand	دست چپ
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
it was left unfinished	ناتمام ماند
left about turn	عقب گرد
left back	پشتیبان چپ
left court	زمین سرویس سمت چپ
left face	بچپ چپ
left flank	جناح چپ
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
left flank	میسر
eyes left	نظر به چپ
dress left	از چپ نظام یا از راست نظام
left footed	چپ پا
by the left or right flank	به جناح راست یا چپ ناو
battery left	رگبار از راست یا از چپ
left-wingers	جناح چپی
left for ward	در فوتبال پیشرو چپ
left-handed	دست چپ
left turn	به چپ چپ
left-hand	دست چپ
left incline	میل به چپ
left justification	تغییر مکان عدد دودویی به سمت چپ عدد
left justification	تمایل به چپ
left justified	هم تراز شده از چپ
left justify	هم تراز کردن از چپ
left justify	دستور چاپ که حاشیه سمت چپ متن را از رج میکند
left heart	نیمه چپ قلب
left shift	تغییر مکان به چپ
left shift	تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
left slide	حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
left turn	حرکت به چپ به سمت چپ چرخیدن
left the ban	رفع ممنوعیت
left-hand	چپ دست
left heart	قلب چپ
left hander	دست چپی
left hander	ادم چپ دست
left-handed	چپ دست
left-handed	دوپهلو
left-handed	دورو مشکوک
left handedly	غیر صمیمانه از روی عدم خلوص
left handedly	باریا
left handedly	بطورمشکوک یا مبهم یا دوپهلو
left handedness	دوروئی
left handedness	ریا
left-handed	با دست چپ بازی کردن
left handedness	چپ دستی
elvis has left the building <idiom>	[تمام شده است]
He left a great name behid him .	نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
A debtor left to himself will become a creditor . <proverb>	بدهکار را که به یال خود گذاشتى طلبکار مى شود.
left-hand drive	فرمان به سمت چپ
elvis has left the building <idiom>	[نمایش به اتمام رسیده]
to make a turn to the left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
left hand drive	فرمان به سمت چپ
left-luggage office	دفتر بار امانتی
Where is the left-luggage office?	دفتر بار امانتی کجاست؟
Turn left at the next corner.	سر پیچ بعدی به چپ بپیچید.
left round bracket	پرانتز باز
Left out of one place and driven away from another. <proverb>	از آنجا مانده از اینجا رانده .
left wing for ward	پیشرو دست چپ
left hand thread	پیچ چپ گرد
left hand side	سمت چپ
left pulmonary vein	سیاهرگپالمناریچپ
left safety back	مهرهمحافظعقبی
left hand rule	قانون دست چپ
left hand rotation	چپ گرد
left handed polarization	قطبش چپ گرد
left hand polarization	قطبش چپ گرد
left hand helix	مارپیچ به سمت چپ
left-handed compliment <idiom>	دوپهلو حرف زدن برای رنجاندن
left handed compliment	تعارف غیر صمیمانه
left handed helix	مارپیچ چپ گرد
left wing of army	جناح یسار
left wing of army	پهلوی چپ میسره
left oblique march	میل به چپ رو
left oblique march	فرمان میل به چپ رو
ragged left alignment	هم ترازی راست
left handed rope	طناب چپ گرد
left defensive end	مهرهتدافعیانتهایچپ
left defensive tackle	مهرهشکلتدافعیچپ
left handed mouse	تشخیص Mouse به طوری که کار دو دگمه از پیش مشخص شده است
left handed marriage	عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
The thief left no cluse.	دزد از خود اثری بجا نگذاشت