Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
the point of an arrow
پیکان
Other Matches
arrow
بردار
arrow
سهم
arrow
خدنگ
arrow
تیر
arrow
پیکان
arrow head
خط میخی
flight arrow
تیر مخصوص تیراندازی باپرواز منحنی و طویل
arrow block
بلوک پیکانی
arrow keys
حرکت دهد
arrow keys
کلیدهای جهت
arrow pointer
پیکان کوچکی است که می توانید آنرا با استفاده از mouse حرکت دهید
bow and arrow
تیر و کمان
arrow rest
تکیه گاه تیر روی کمان
wind arrow
پیکانباد
arrow-loop
شکاف تهویه
field arrow
تیرهای تیراندازی صحرایی
arrow head
پیکان نشان دهنده محل پیاده شدن افراد
arrow keys
مجموعهای از چهار کلید در صفحه کلید که نشانه گر را در صفحه به بالا و پایین و چپ و راست
target arrow
تیر مخصوص تیراندازی
arrow head
علامت پیکان
arrow head
سرتیز
hanging arrow
تیر اویزان شده به هدف
arrow head
نوک پیکان
arrow diagram
نمودار برداری
broad arrow engine
موتور پیستونی با سه ردیف سیلندر که با زاویه کمتر از09 درجه نسبت به یکدیگرقرارگرفته اند
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point line
خط نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
point
محل شروع چیزی
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point
نقط ه
point
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point
نشان میدهد
point
محل یا موقعیت
point
پوینت
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
far point
برد بینایی
point
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point
اصل
point
مقصود
point
محل مرکز
point
جهت مرحله
point
حد
point
نقطه گذاری کردن
point
نقطه نوک
point
دماغه
point
محل
the point is
اصل مطلب این است
point out
<idiom>
توضیح دادن
come to the point
<idiom>
به نکتهاصلی رسیدن
beside the point
<idiom>
مسائل حاشیهای
in point
بجا
in point
مناسب
zero point
نقطه صفر
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
point four
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four
اصل چهار
to the point
بجا
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
in point
در خور
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
The point is that…
چیزی که هست
point
درصد
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
off the point
بطور بی ربط
point to point
نقطه به نقطه
three point
فن 3 امتیازی کشتی
to come to a point
بنوک رسیدن
to come to a point
باریک شدن
to the point
مربوط بموضوع
off the point
بطور نامربوط
point
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
on the point of going
در شرف رفتن
point
نمره درس پوان
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
off to a point
باریک شده نوک پیدامیکند
point
هدف
not to point
بیرون از موضوع
point
مسیر
point
مرحله قله
point
پایان
not to point
پرت بیجا
point
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
near point
نقطه نزدیک
Now he gets the point!
<idiom>
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
point
درجه امتیاز بازی
point
نوک گذاشتن
One point for you.
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
to point to something
به چیزی اشاره کردن
point
نوک
point
سر
point
نقطه
point
نکته
point
ماده اصل
point
جهت
point
موضوع
point
باریک کردن
point
امتیاز
point
راس
point
رسد نوک
point
هدف گیری کردن
point
نشانه روی کردن
point
به سمت متوجه کردن
point
قطبهای باطری یاپلاتین
point
گوشه دارکردن
not to the point
خارج از موضوع
point
تیزکردن
point
نوکدار کردن
to point to something
به چیزی متوجه کردن
point
مرکز راس حد
point
خاطر نشان کردن
point
نشان دادن
point
متوجه ساختن
point
نقطه گذاری کردن ممیز
point
اشاره کردن
point plotting
رسم نقطه
point protector
سرمداد
point of weld
نقطه جوش
symmetry point
نقطه تقارن
point operation
عمل نقطهای
point protector
چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point particle
ذره نقطهای
point of tow
نقطه یدک ناو یا قایق
nodal point
صفحه گرهی
point of intersection
نقطه تقاطع
point of intersection
نقطه تلاقی
point of loading
نقطه بارگیری
point of presence
شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of regard
نقطه دید
point of sale
سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of sale
محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of sight
نقطه دید
norm point
نقطه احتمالی فرود در پرش
point of support
نقطه اتکا
point of no return
نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of support
تکیه گاه
point of symmetry
نقطه تقارن
nodal point
نقطه گرهی
point of intersection
نقطه بهم رسید
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
projection of a point
تصویر نقطه
projection of a point
خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point
خط مصور
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
quiescent point
نقطه استراحت
radix point
ممیز
radix point
نقطه مبنا
radix point
نقطه ممیز
rear point
قسمت نوک عقب دار
neutral point
نقطه صفر
rear point
اخرین قسمت عقب دار
reentry point
نقطه باز گذشت
reentry point
نقطه بازگشت
reference point
نقطه مبنا
principle point
مبداء اصلی
preequivalence point
پیش از نقطه هم ارزی
point scale
مقیاس امتیازی
point size
اینچ
point size
برای اندازه گیری نوع یا متن
point spread
امتیاز قابل انتظار
point style
شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system
شرط بندی براساس امتیاز
point target
هدف کوچک
point target
اماج نقطهای
nodal point
نقطه ایست
nodal point
نقطه اغاز
neutral point
نقطه نول
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pour point
نقطه جاری شدن
pour point
نقطه ریزش
pour point
نقطه سیلان
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
offset point
در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
point after touchdown
[یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
optimum point
نقطه ایده ال
optimum point
نقطه مطلوب
operating point
نقطه کار
point bland
از دهانه لوله
point bland
نزدیک به دهانه لوله
point bland
تیراندازی بدون نشانه روی
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
one point perspective
پرسپکتیو همرو یا موازی
point break
موجهاییکه با زاویه به ساحل نزدیک می شوند
point charge
بار نقطهای
point contact
تماس نقطهای
point contact
کنتاکت نقطهای
point d'appui
نقطه اتکاء
plumb point
نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
plate point
نقطه پلیت
pivot point
مرکز چرخش
orbit point
نقطه لولای چرخش هواپیمادر هوا
penetration point
درجه نفوذ
percentile point
نقطه صدکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com