Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (9 milliseconds)
English
Persian
the rest lies with you
باقی ان با خودتان است
Other Matches
lies
: دراز کشیدن استراحت کردن
lies
سخن نادرست گفتن
lies
:دروغ گفتن
lies
نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
وضع
lies
دروغ
lies
کذب
it lies before us
پیش روی ما واقع شده است پیش روی ما است
lies
موقعیت چگونگی
lies
افتادن
lies
ماندن
lies
واقع شدن
lies
قرار گرفتن
lies
موقتاماندن
one or other of you lies
یکی از شما دو تن دروغ می گوید
here lies
است
as far as in me lies
انچه از من بر می اید
here lies
در اینجاخوابیده
lies
خوابیدن
here lies
در اینجا دفن است
as far as in me lies
تا انجاکه در حدود توانایی من است
the fault lies with him
تقصیر با اوست
the remedy lies in this
چاره ان اینست
the valley lies below
ده در پایین است
only death does not tell lies
تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
The responsibility lies with you.
مسئولیت با شما است.
A pack of lies .
یک مشت دروغ
white lies
دروغ سفید
white lies
دروغ مصلحتآمیز
it lies on the east of
است
it lies on the east of
در خاور واقع
it lies beyond his competence
در صلاحیت او نیست
I wonder what lies in store for me in the future.
من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
that city lies in ruins
است
this line lies north
این خط شمالی
this line lies north
جنوبی است
love lies bleeding
گل همیشه بهار
that city lies in ruins
ان شهر خراب
love lies bleeding
زلف نوعروسان
love lies bleeding
گل تاج خروس
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies
تا آنجا که تیغم ببرد
The crime lies heavily on his conscience.
جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas..
<proverb>
کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents.
بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
he is now at rest
اکنون اسوده است
he is now at rest
یا اسوده شد
to rest up
استراحت کامل کردن
to rest up
خوب خستگی در کردن
to take one's rest
استراحت کردن
to take one's rest
اسودن خوابیدن
to take one's rest
راحت کردن
without rest
پیوسته لاینقطع
rest up
استراحت کامل کردن
it rest with you to .....
با شما است که ........
rest
سه پایه
rest
باقیمانده
rest
متکی بودن به
rest
پایه
rest
الباقی
rest
توقف فرمان ازاد
rest
نشیمنگاه
rest
تکیه گاه
rest
نتیجه
rest
استراحت کردن بالشتک
rest
مقر
rest
بقایا سایرین
rest
دیگران
rest
راحت باش
rest
تکیه گاه استراحت
rest
اسایش
rest
آسودگی
among the rest
از ان جمله
at rest
اسوده
at rest
مرده
rest
استراحت
for the rest
اما در باره باقی مطالب
go to rest
استراحت کردن
go to rest
خوابیدن
rest
محل استراحت
rest
اسودن
rest
سکون
rest
استراحت کردن
rest
ارمیدن
rest
تجدید قوا کردن
rest
تکیه دادن
you may rest assured
میتوانید مطمئن باشید
to rest oneself
اسودن
toll rest
ابزارگاه
to rest on one's oars
دست از کار کشیدن
quaver rest
سکوتچنگ
to set at rest
تصفیه کردن
to rest on one's oars
استراحت کردن
to rest on ones laurels
بجایزههای پیشین خودخرسند بودن
to set at rest
اسوده کردن
chin rest
تکیهگاه
underarm rest
تکیهگاهزیربغل
You can rest assured.
خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
rest mass
جرم ماند
[فیزیک]
rest mass
جرم لختی
[فیزیک]
lay to rest
<idiom>
رها کردن ،متوقف کردن
rest on one's laurels
<idiom>
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
thumb rest
محلقرارگرفتنشصت
semiquaver rest
سکوتنیمچنگ
crotchet rest
سکوتیکضرب
demisemiquaver rest
سکوتچهارتایی
heel rest
تکیه گاه
hemidemisemiquaver rest
سکوتچهارتایی
minim rest
نیمسکوت
music rest
خروجموزیک
shoulder rest
استراحتشانهای
rest area
منطقهاستراحت
rest values
انواعسکوت
semibreve rest
سکوتسفید
rest stroke
کشیدن سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
to rest oneself
استراحت کردن
rest room
استراحتگاه
head rest
بالش
head rest
متکا
head rest
زیرسری
i rest upon your promise
پشت گرمی
i rest upon your promise
من به وعده شما است
infer the rest
قس علیهذا
knife rest
جای چاقو
knife rest
نوعی مانع یا سدجادهای است که با سیم خاردار و یک چهارچوب فلزی یا چوبی تهیه می کنند و قابل حمل میباشد
lay to rest
بخاک سپردن
lay to rest
دفن کردن
to lay to rest
بخاک سپردن
rest harrow
عجرم
foot rest
پایه
rest room
مستراح
rest rooms
استراحتگاه
rest rooms
مستراح
rest home
اسایشگاه
rest-home
اسایشگاه
rest-homes
اسایشگاه
arm rest
اهرم نگهدارنده
arm rest
تکیه گاه
arrow rest
تکیه گاه تیر روی کمان
day of rest
روز ارامش
day of rest
سبت
to lay to rest
دفن کردن
nothing rest but hope
هیچ
to rest in god
بخدا توکل کردن
rest mass
جرم ساکن
rest mass
جرم مسکون
rest mass
جرم سکون
rest pause
مکث استراحتی
rest period
دوره استراحت
rest position
استراحتگاه
rest position
موقعیت سکون
rest position
وضعیت ساکن
set at rest
اسوده کردن
state of rest
حالت ساکن
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
rest in god
بخدا توکل کردن
rest balk
مرز
rest balk
زمین شخم نشده در میان دوکردو
rest and recuperation
عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
rest cure
معالجه با استراحت
rest energy
انرژی سکون
rest house
مهمان سرا
parade rest
راحت باش
parade rest
حالت ازاد نظامی
parade rest
فرمان ازاد
nothing rest but hope
نمیماندجزامید
To lay to rest. To bury.
خاک کردن (دفن )
rest mass of the electron
جرم ساکن الکترون
he seeks rest but finds none
نمییابد
god rest his soul
خدا او رابیامرزد
god rest his soul
روانش اسوده باد
set one's mind at rest
<idiom>
ازنگرانی رها شدن
he did not rest all night long
همه شب نیارمید
he seeks rest but finds none
ارامش میجویدولی
coefficient of earth pressure at rest
ضریب فشار خاک در حالت ازاد
Dont spin such yarns . Dont tell lies.
دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
It's her fault.
[She is to blame for it.]
[The blame lies with her.]
تقصیر
[سر]
او
[زن]
است.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com