Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
the white race
نژادسفید
the white race
نژادابیض
Other Matches
race course
میدان مسابقه
race
طبق ه
race
قوم
race
طایفه
race
نسل تبار
race
نژاد
race
مسابقه دادن بسرعت رفتن
race
دویدن
race
دوران مسیر
race
دور
race
ریل لغزنده
race
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
race
مسابقه سرعت
race
جدار
race
نهر
race
جوی
race
ابراهه
race
سینی لغزنده
race
طوقه لغزنده
race
اسب دوانی
race
گردش
race
مسابقه
race
قاب
race
سرسره ریل
race condition
حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
race walking
مسابقه راهپیمایی
foot race
مسابقه راهپیمایی
flat race
مسیر هموار بی مانع اسبدوانی
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
race ring
سینی دوار
selling race
مسابقه فروش اسب
figure race
مسابقه اتومبیلرانی درمسیری بشکل 8 لاتین
post race
مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
race glass
دوربین ویژه برای تماشای مسابقه
endurance race
مسابقه اتومبیلرانی استقامت
endurance race
مسابقه استقامت
produce race
مسابقه بین اسبهایی که هنوزکره نداشته اند
race card
برنامه اسب دوانی
drag race
مسابقه اتومبیلرانی سرعت
front race
پیشتازی
rat race
<idiom>
رها کردن ،تنها گذاشتن
match race
مسابقه دو بین دو نفر
master race
نژاد برتر
maiden race
مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
mill race
اب اسیاب
mill race
جوی اسیاب
nursey race
مسابقه اسبهای 2 ساله
obstacle race
مسابقه دو با پرش موانع
hurdle race
اسب دوانی با پرش از موانع
horse race
مسابقه اسب دوانی
head race
کانال هذایت اب به توربین
head race
تنوره اسیاب
he has run his race
است
he has run his race
خودراپیموده
he has run his race
دوره
harness race
مسابقه ارابه رانی
A hurdle race .
مسابقه دو با مانع
conditional race
مسابقه مشروط با ارابه
claiming race
مسابقه اسبهای هم قیمت
human race
بشریت
tide race
جذر و مد سریع اب دریا
race relations
روشیکهافراددرمسابقهبایکدیگررابطهدارند
arms race
مسابقه تسلیحاتی
the hu man race
نوع بشر
the hu man race
نژادانسان
the black race
نژاد سیاه
tail race
کانال هدایت اب از توربین به خارج
stage race
مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
the human race
نوع بشر
the human race
بشریت
race meeting
برگزاریچنددورمسابقهاسبدوانیدریکدورمسابقه
to ride a race
در اسب دوانی شرکت کردن
to row a race
در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
race ring
طوقه سرسرهای
race ring
رینگ و پایه مسلسل
race ring
رینگ لغزنده سرسره لغزنده طوقه دوار
bearing race
جدار یاتاقان
race horse
اسب مسابقه
relay race
دو امدادی
road race
دو ماراتون
row a race
مسابقه کرجی رانی دادن
sack race
مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
selling race
مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
to run a race
در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
to time a race
وقت مسابقهای را نگاه داشتن
rat race
عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
special weight race
مسابقهای که تعیین وزن اضافی ارتباطی با جدول وزن نسبت به سن ندارد
optional claiming race
مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
to poach a start in race
بدون حق در مسابقه دوازدیگران جلو زدن
weight for age race
مسابقه اسبها با وزنهای طبق جدول سنی
to poach a start in race
نا بهنگام پیش افتادن
middle distance race
دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
currency depreciation race
تخفیف قیمت پول رایج کشور نسبت به پول سایرممالک که باعث افزایش صادرات میشود
currency depreciation race
تجدید نظر در قیمت پول جاری
Slow but sure wins the race.
<proverb>
پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
Adegenerate ( decadent ) race .
نژاد فاسد
To win the match(race,contest).
مسابقه رابردن
slow and steady wins the race
اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
off white
رنگ زرد کمرنگ یا کرم نزدیک رنگ سفید
white
به رنگ برف
non-white
فردغیراروپایی غیرسفید
white
پایگاه داده کاربران و آدرس پست الکترونیکی آنها ذخیره شده در اینترنت که به سایر کاربران کمک میکند تا آدرس پست الکترونیکی را پیدا کنند
white
بازیگر نخست شطرنج
white
چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
white
سفید کردن
white
سفیدشدن
white
سپیده
white
سفیدی
white
سفید
white a
مرگ موش
white out
انحراف افق به علت انعکاس نور خورشید روی برف خطای تشخیص محل افق
off-white
رنگ زرد کمرنگ یا کرم نزدیک رنگ سفید
white f.
پرچم سفید
white supremacist
طرفدار تفوق نژادی سفیدپوستان
white supremacy
تفوق سفید پوستان برنژادهای دیگر
white tailed
دم سفید
white vitriol
زاج روی یاروح توتیای روح
white water
ابشارهای کوتاه رودخانه
white winged
سفید بال
zinc white
سفید اب روی
black and white
سیاه و سفید
black and white
دستنوشته
black and white
چاپ
white elephant
فیل سفید
white elephant
گران و پر خرج و کم فایده
white elephant
هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
white elephants
فیل سفید
white elephants
گران و پر خرج و کم فایده
white elephants
هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
white lie
دروغ مصلحت آمیز
white space
فاصله سفید
white magic
جادو گری بوسیله فرا خواندن فرشتگان کیمیا
white slave
استفاده از زن برای فحشاء تجارت ناموس
white matter
ماده سفید
white mulatto
توت
white mulatto
توت معمولی
white noise
نوفه سفید
white noise
نویز سفید
white oak
بلوط سفید
Black and white.
سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
white paternoster
دعای نگهداری ازشر روح پلید
white pepper
فلفل سفید
white phosphorous
گلوله فسفر سفید
white phosphorous
فسفر سفید
white plague
سل ریه
white plague
سل ریوی
white primary
اخذ اراء مقدماتی حزبی
white propaganda
تبلیغات سفید
white propaganda
تبلیغاتی که هدف ان از پیش اعلام شده باشد
white sale
فروش ملافه و اجناس ذرعی
white lie
دروغ سفید
white lies
دروغ مصلحتآمیز
in black and white
<idiom>
بصورت نوشتار
white coffee
قهوه با شیر
white coffee
شیرقهوه
egg-white
سفیده تخم مرغ
yellowish-white
رنگ شیری
white wool
[مرغوب ترین نوع پشم از لحاظ رنگ]
white wool
پشم درجه یک
white wool
پشم سفید
gray-white
رنگ سفید-خاکستری
white of an egg
سفیده تخم مرغ
a white elephant
شیئی کم مصرف و جا تنگ کن اما گران قیمت
as white as a sheet
<idiom>
سفید مثل گچ دیوار
white wedding
عروسیکهدرکلیساصورتمیگیرد
white lie
<idiom>
دروغ مصلحت آمیز
as white as a sheet
<idiom>
مثل برف
white sale
<idiom>
حراج حوله ،پارچه کتان
white elephant
<idiom>
ثروت یا مالکیت بیفایده
white lies
دروغ سفید
white meat
گوشت سفید
white meat
فرآوردهی شیری پنیر
white meat
کره
white meat
لبنیات
White peacock
طاووس سفید
white cabbage
کلمسفید
white cap
کلاهکسفید
white light
چراغسفید
Her face went white.
صورتش سفید شد ( رنگه پرید )
yellowish-white
بژ
yellowish-white
رنگ شکری
white square
خانهسفید
white stone
مهرهسفید
white tape
نوارسفید
A white lie .
دروغ مصلحت آمیز
white spirit
مایعشیمیاییحاصلازبنزینکهدررنگکاریکاربرددارد
white Christmas
روزکریسمسکهبرفباریدهباشد
white livered
بزدل ترسو کم جرات
white civilization
تمدن نژاد سفید
snow white
مثل برف سفید اسم خاص
snow white
سفید یکدست
milk white
شیری رنگ
lily white
خیلی سفید
lily white
سفید چون زنبق
large white
خوک سفید انگلیسی
flake white
سفیداب سرب
flake white
سفیداب شیخ
sow white
سفید
the white house
کاخ سفید
the white house
کاخ یاقصرابیض
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com