English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
the wrong side of a blanket پشت پتو
Other Matches
i am on the wrong side of 0 من بیش از 05 سال دارم
wrong side of the tracks <idiom> قسمت فقیرنشین شهر
get out of bed on the wrong side <idiom> ازدنده چپ بیدار شدن
get up on the wrong side of the bed <idiom> از دنده چپ بلند شدن
wrong side of a cloth پشت پارچه
the wrong side outward وارونه
the wrong side outward پشت رو
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
blanket پوشاندن
blanket باپتو ویا جل پوشاندن
blanket روکش
blanket جل
blanket course لایه محافظ در مقابل رس لایه پادرس
blanket لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
blanket پتو
a blanket پتو
blanket پرده دود یا مه ابر
May I have a blanket? ممکن است یک پتو برایم بیاورید؟
blanket course لایه ضد میک لایه در برابر کشش موئی روکش پادرس
To take someones side . To side with someone. از کسی طرفداری کردن
side by side columns ستونهای پهلو به پهلو
blanket buying خریدکالاهای متعدد
blanket insulation پوششعایق
blanket sleepsuit لباسبچهگانه
frost blanket course لایه پاد یخ
drainage blanket لایهزهکشی
frost blanket course لایه ضد یخ قشر ضد یخ
He's a wet blanket. او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
upstream blanket پوششبالایرودخانه
electric blanket تشکبرقی
blanket policy بیمه نامه ایکه همه اقلام را در برمیگیرد
blanket buying خرید کلی
blanket policy بیمه نامه جامع
wet blanket <idiom> آیه یفس
blanket policy بیمه نامه کلی
blanket order سفارش کلی
blanket insurance بیمه کلی
security blanket <idiom> استفاده از چیزی برای راحتی
blanket order دستور کلی
blanket grouting تزریق سطحی
blanket buying خرید بصورت عمده
wet blanket مایه یاس
pervious blanket فرش زهکش
pervious blanket لایه زهکش
smoke blanket پرده پوشش دود برای استتاراز دید هوایی
wet blanket پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
saddle blanket نمد زین
wet blanket ضد حال
wet blanket حال گیر
wet blanket نا امید کردن
impervious blanket لایه نفوذناپذیر
impervious blanket پوشش نفوذناپذیر
impervious blanket لایه ناتراوا
impervious blanket فرش ناتراوا
I pulled the blanket over my head . پتو راکشیدم سرم
Roll the blanket round yourself. پتو رابدور خودت بپیچ
to know right from wrong تشخیص دادن
wrong un پرتاب توپ پیچ دار کریکت
she went wrong گمراه شد پالانش کج شد
what is wrong with that? مگراین چه عیبی دارد
go wrong خراب شدن
to be in the wrong مقصربودن
to go wrong خراب شدن
something is wrong with you یک چیزی تان هست
wrong مخالف اخلاق یا قانون
There is nothing wrong with you . You are all right . هیچیت نیست
to be in the wrong حق نداشتن زورگفتن
to be in the wrong دراشتباه بودن
that is wrong درست نیست
to go wrong بدکارکردن
she went wrong راه خطارفت
to know right from wrong خوب را ازبد
go wrong بد کار کردن
that is wrong غلط است
something is wrong with you یک کسالتی دارید
i took the wrong way راه خطا رفتم
to go wrong موفق نشدن
to go wrong خراب شدن [موقعیتی]
Something is wrong. عیبی درکار [این موضوع] است.
What's wrong? چه خبر است؟
What's wrong? موضوع چه است؟
What's wrong with it? از چه چیز این خوشت نمی آید؟
to wrong غیر منصفانه رفتار کردن
to wrong بیعدالتی کردن
to do something wrong شیطنت کردن در چیزی [شوخی]
What has he done wrong? [مگر] او [مرد] چه خطایی [جرمی] کرده است؟
There is nothing wrong with it. این هیچ ایرادی ندارد.
What's wrong? چه باکت است؟
What's wrong? چی ناراحتت می کند؟
wrong ناصحیح
What's wrong? چی نگرانت می کند؟
to go wrong بد از آب در آمدن [داستانی]
to do something wrong در چیزی دو به هم زدن
to believe wrong اشتباه گمان کردن
in the wrong <idiom> اشتباه ،درستی حقیقت
wrong ناحق
wrong پیام غلط است
wrong پیام صحیح نیست
wrong سهو
wrong بی احترامی کردن به
wrong خطا
wrong غیر منصفانه رفتار کردن
wrong اشتباه
wrong تقصیر و جرم غلط
You're on the wrong way. راه را اشتباهی آمدید.
There is something wrong with the ... ... عیب دارد.
There is something wrong with the ... ... خراب است.
am i right or wrong ایامن درست میگویم یانه ایاحق بامن است یانه
You're on the wrong way. جاده را اشتباهی آمدید.
to put one in the wrong اشتباه
to put one in the wrong کسیرا ثابت کردن
to suffer wrong بیعدالتی دیدن
to take the wrong turn اشتباهی [با ماشین] پیچیدن
to suffer wrong مظلوم واقع شدن
wrong answers پاسخهای نادرست
to make r. for a wrong بی عدالتی یا خطایی را جبران کردن
he did me a great wrong خطای بزرگی .....
rub someone the wrong way <idiom> خشمگین کردن با چیزی که شخص میگوید یا انجام می دهد
wrong-headed کجرو
I haven't done anything wrong. من هیچ خطایی [جرمی] نکردم.
rub some one the wrong way کسی را عصبانی کردن
queen can do no wrong بیان اصل عدم مسئوولیت ملکه یاپادشاه است در سیستم مشروطه
queen can do no wrong ملکه نمیتواند خطا کند
wrong information اطلاعات نادرست
civil wrong خطای مدنی
he is on the wrong scent سر رشته کار را گم کرده است
The wrong answer. جواب غلط
What is wrong ? what is the snag ? عیب کار کجاست ؟
he did the wrong thing نبود
he did the wrong thing کاری کرد که درست
he did the wrong thing کارغلطی کرد
he did me a great wrong بیعدالتی بزرگی نسبت به من کرد
wrong-foot باعث بر هم خوردن تعادل حریف در یک بازی ورزشی شدن.
wrong-headed کلهشق
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
It is wrong to steal . دزدیدن (دزدی )کار غلطی است
We got into the wrong bus . سوار اتوبوس غلطی ( اشتباهی ) شدیم
you guessed wrong غلط حدس زدید
you guessed wrong درست حدس نزدید
you guessed wrong حدس شما خطا رفت
wrong-headed سرسخت
wrong-headed لجباز
wrong-headed مصر
get off on the wrong foot <idiom> بد شروع کردن
It was wrong of you to take the bicycle . کار غلطی کردی که دوچرخه را برداشتی
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all. آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد
backing up the wrong tree <idiom> [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
I made a mistake . I was wrong. من اشتباه کردم
To bark up the wrong tree. <idiom> [سوراخ دعا را گم کردن]
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
To be mistaken (wrong ,in error) دراشتباه بودن
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. هر طور کردم غلط درآمد
bet on the wrong horse <idiom> قضاوت اشتباه درموردچیزی
You gave me the wrong key . کلیدی که به من دادی عوضی بود
to piss off the wrong people <idiom> آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
bishop of the wrong colour فیل بد رنگ شطرنج
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
I hate to rain on your parade, but all your plans are wrong. از اینکه کارت را مختل کنم بیزارم، اما برنامه هایت همگی اشتباه هستند.
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] اشتباه تایپ کردن صفحه [کلید یا تلفن]
he is on our side طرف ما
near side سمت چپ اسب
near side سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
side out خطای سرویس
side out خراب کردن سرویس
side طرف
over the side خارج از ناو
in side سمت سرویس زمین اسکواش
in side سمت سرویس زمین
side پهلو کناره
off side خارج از خط
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
side with <idiom> عاشق چیزی بودن
out side of جز غیراز
along side of درقبال
along side of دربرابر
along side of درپهلوی
along side تا کنار
out side دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
along side پهلو به پهلوی
along side در کنار
along side در پهلو
On that side . درآن طرف
he is on our side طرفدار مااست
on side پایان بازی
on side در داخل خط خارج نشده
side سمت کنار
side طرفداری کردن از
on the other side <adv.> از سوی دیگر
on the other side <adv.> ازطرف دیگر
right side up وارونه
right side up پشت رو
side سو
side سمت
side پهلو
side جنب جانب
on the other side <adv.> طور دیگر
on the other side <adv.> به ترتیب دیگر
side ضلع
on one side <adv.> یکی انکه
on one side <adv.> در یک طرف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com