Dictiornary-Farsi | the year in question | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
the year in question	سالی که مورد بحث است


Other Matches

A firend last year and an aquaintance this year!. <proverb>	پارسال دوست امسال آشنا.
All the year round. Yes in year out .	سالی دوازده ماه ( هر سال )
year to year fluctuation	نوسانات سالیانه
tenant from year to year	مستاجر یک ساله
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]	آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
in question	موردبحث
without question	بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
I have a question.	من یک سئوال دارم.
Might I ask a question?	اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
in question	موضوع بحث
out of question	خارج از موضوع
there is no question but that.	شکی نیست که) .00000
that is not of the question	این خارج ازموضوع است
out of the question <idiom>	غیرممکن
that is not the question	موضوع این نیست
to p any one with question	کسی را سوال پیچ کردن
this very question	دقیقا همین پرسش
beside the question	پرت
beside the question	خارج از موضوع
to have a question for somebody	از کسی سئوالی داشتن
to p any one with question	کسی را از پرسش زیاد بستوه اوردن
to ask somebody a question	از کسی سئوالی پرسیدن
That's out of the question.	این غیرممکن است که عملی بشود.
question	پرسش
question	استفهام مسئله
question	موضوع
question	پرسیدن تحقیق کردن
question	تردید کردن در
question	تحقیق کردن از
question	مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
question	تردید پرسش
question	موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
to ask somebody a question	ازکسی سئوالی کردن
question	سوال
oblique question	پرسش غیرمستقیم
indirect question	پرسش غیرمستقیم
the question referred to above	موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
the tax in question	مالیات موضوع بحث
rhetorical question	مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
the eastern question	مسئله خاور
raise a question	مطرح کردن سوال
This question is not at issue.	بحث روی این موضوع نیست.
to beg the question	طفره رفتن از پرسشی
There are two sides to every question . <proverb>	هر مساله ای دو جنبه دارد.
sides of the question	اطراف موضوع
pose a question	سوال مطرح کردن
it is a question of money	موضوع بسته به
it is a question of money	پول است
put the question	مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
put to the question	برای گرفتن اعتراف زجر دادن
question answer	صف
question answer	صف بستن
question answer	در صف گذاشتن
the goods in question	کالای موردبحث
question in dispute	موضوع متنازع فیه
open to question <adj.>	مورد شک
question answer	سئوال- جواب
open to question <adj.>	مشکوک
question in dispute	مسئله متنازع فیه
I don't think there's any question about it.	من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
i asked him a question	سئوالی از اوپرسیدم
question mark	علامت سوال
trick question	سوالیکهجوابآننادرستاست
Answer me this question.	جواب این سؤالم را بده
His honest is beyond question.	دردرستی اوحرفی نیست
That is a separate question.	این جدا از موضوع بحث ما است.
That is a separate question.	این یک موضوع جدایی است.
To discuss a question with someone .	موضوعی را با کسی مطرح کردن
leading question	سوال تلقینی
cross-question	استنطاق کردن
it is a question of money	موضوع پول است
question mark	پرسش نشان
question mark	" که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
question marks	علامت سوال
question marks	پرسش نشان
question marks	" که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
question tag	جملاتپرسشتفکیدی
question-master	فردپرسشگردریکمسابقهیاامتحان
cross-question	بدقت جویاشدن از
leading question	پرسش راهنمایی کننده
the German question	مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
cross question	استنطاق
cross question	بازجویی
cross question	سئوال بطریق استنطاق
to pose a question to any one	ازکسی سئوالی
to pop the question	پیشنهاد عروسی کردن
previous question	موضوع کفایت یا عدم کفایت مذاکرات
to call in question	تردیدکردن در
essay question	سوال انشایی
to beg the question	نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
i asked him a question	پرسشی از او کردم
to pose a question to any one	پرسیدن
i asked him a question	چیزی ازاو پرسیدم
call in question	تردید کردن در
pop the question <idiom>	تقاضای ازدواج
to beg the question	در پاسخ به پرسشی جاخالی دادن
buring question	مسئله هیجان اور
To bring up a topic(question).	سؤالی را پیش کشیدن
open ended question	پرسش باز پاسخ
within a year	در عرض یک سال
the f.of the year	برگ ریزان
year by year	سال بسال
year by year	همه ساله
year in year out	سال دوازده ماه
year in year out	همیشه
year	سال نجومی
in the a. year of	درسال فرخنده فال
in the a. year of	درسال خجسته
f.year old	پنج ساله
each year	هرسال
New Year	سال جدید
d. year	سال میلادی مسیحی
year	سنه
year	سال
off year	سال کم محصول
in the year	در سال 3491
in the year one	در زمان بسیار پیش
New Year	سال نو
last year	پارسال
last year	سال گذشته
next year	سال بعد
next year	سال دیگر
off year	سال کم فعالیت
off year	سال کسادی
to put a [big] question mark over something	چیزی را نامشخص [نامعلوم ] کردن
I foud myself in opposition to my friends on this question .	در مورد این موضوع نظریات مخالفی با دوستانم داشتم
To raise a question . To bring up a matter .	موضوعی رامطرح کردن
year-round	همه ی سال
from (since) the year one [American E] <adv.>	از زمان خیلی قدیم [اصطلاح روزمره]
year-round	در تمام مدت سال
theater of the year	تئاتر سال
During (in)the current year.	درسال جاری
intercalary year	سال کبیسه
tax year	مالیات سالانه
By the end of the year	تا آخر سال
year of age	سال عمر
quarter [year]	دوره سه ماهه
Christmas comes but once a year. <proverb>	جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
quarter [year]	سه ماه
with each passing year	با گذشت هر سال
year-round <idiom>	همه ساله
She shot up last year .	پارسال یکدفعه قد کشید
In the year 2000…	درسال 2000...
year-long	یک ساله
New Year's Day	روز اول ژانویه که آغاز سال نو مسیحیان است
dry year	خشکسال
dry year	سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
dry year	خشک سال
dear year	سال گرانی
civil year	سال عرفی
callendar year	سال جاری
callendar year	سال
calender year	سال کامل تقویم یک سال
early in the year	دراوایل سال
he was born in the year	درسال 00000زائیده یامتولدشد
lunar year	سال قمری
leave year	سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
leave year	سال خدمتی
last year's produce	محصول پارسال
it was sold at 0 year's p	بهره برابردرامدسالیانه اش فروخته شد
i wish you a happy new year	سال نوسعیدی را برای شما می خواهم
i wish you a happy new year	سال نو را به شما شادباش یاتبریک میگویم
calender year	سال تقویمی
calendar year	سال تقویمی
financial year	سال مالی
light-year	سال نوری
light year	سال نوری
leap year	سال کبیسه
fiscal year	سال مالی
fiscal year	سال مالی سال جاری
all the year round	در تمامی یا سرتاسر سال
academic year	سال تحصیلی
academic year	سال دانشگاهی
fiscal year	دوره مالی
natural year	سال طبیعی
year-long	به مدت یک سال
wet year	سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
wet year	سال پر اب
water year	سال ابی که برابر است با اول مهر هر سال تا پایان شهریور سال بعد
vintage year	سال پرنعمت
year-end	سال پایان
vintage year	سال وفور محصول انگور
tropical year	سال اعتدالی
tropical year	سال استوایی
the year past	سال گذشته
work year	سال کاری
year-long	یک سال
year-end	پایان سال
year-end	سالپایانی
year-end	وابسته به پایان سال
New Year's Eve	شب ژانویه
New Year's Eve	شب سال نو
year book	سالنامه
year and day	مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
year and day	یک سال و یک روز
sothic year	سال خورشیدی مصری
school year	سال تحصیلی
sidreal year	سال نجومی
sluggish year	سال رکود
sabbatical year	در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند