English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
theater in the round تماشاخانه دارای صحنه مدور
Other Matches
theater تئاتر
theater تماشاخانه بازیگر خانه
theater تالار سخنرانی
theater تماشاخانه
theater صحنه عملیات صحنه
movie theater سینما
theater of operations صحنه عملیات
theater of the year تئاتر سال
theater army نیروی زمینی صحنه عملیات
theater army ارتش مستقر در صحنه عملیات
authorized strength of theater استعداد مجاز صحنه عملیات از نظر پرسنلی
to be round with any one با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
ro round off ازتیزی دراوردن
ro round off کاو کردن محدب کردن
round about دور سر گرداندن مطلب
round about پر پیچ و خم
round and round دور تا دور
round and round از هرسو
round on جمع اوری کردن
round and round ازهر طرف
ro round off صاف کردن
ro round off گرد کردن
go round به همه رسیدن
get round از زیر [کاری] در رفتن
round up <idiom> گرد هم آوردن ،جمع آوری
it is the other way round وارونه است
it is the other way round عکس این است
look round اطراف کار را دیدن
round and round گرداگرد
out of round غیرمدور
right round دور تادور
right round گرداگرد
right round از هرسو
right round از هر طرف
round d. دوازده تاتمام
round d. دوجین تمام
round down گرد کردن کاهشی
round out دورزدن هواپیما برای نشستن
to look round اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
to go round دیدنیهای غیر رسمی کردن
to go round دورزدن
to go round برای همه کفایت کردن
to go round به همه رسیدن
to get round باحیله پیشدستی کردن بر
to get round ازسرخودرفع کردن ریشخندکردن
to come round گشت زدن
to come round سرزدن
round up جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
round up گرد کردن افزایشی
round out گرد کردن
round out دور زدن
to round up جمع اوری کردن
to round up تبعیدکردن
to round up گلوله کردن
round in به هم بستن قرقرههای تاکل ناو
to round up گرد کردن
to round on any one چغلی کسیرا کردن
to round on any one از کسی چغلی کردن
round off گرد کردن
round off گرد کردن برشی
round on گرد کردن
come round شفا یافتن
come round بهوش امدن
round مشابه 8759
come round بازگشتن
come round بحال اول رسیدن
round عدم دقت در اعداد به علت گرد کردن
round مدور
round هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
round روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
to come round [around] <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
round گرد
round روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
round-up حمله ناگهانی پلیس
round نوبت گرد کردن
round گرد بی خرده
round-up ورود ناگهانی پلیس
round گرد کردن
all round دورتا دور
all round سرتاسر
round آنچه در دایره حرکت میکند
all round کاملا شامل هر چیز یا هرکس
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
round دوربازی
round تکمیل کردن
round گردی
round دور زدن مدور
get round بدست اوردن
get round از سر خود وا کردن
get round پیش دستی کردن بر
get round قلق
round کامل کردن
round بی خرده کردن
round نوبت گردکردن
round منحنی
round دایره وار
round بی خرده
go round دور زدن
round تعداد تیر تعداد شلیک دور
round فشنگ
get round طفره رفتن
round گلوله
round مبلغ زیاد
round عدد صحیح
the round of heaven گنبد اسمان
the golden round تاج زرین
target round یک دور تیراندازی با تیر وکمان
to round into a man بمردی رسیدن
to do a thing in a round way بطورغیرمستقیم کاریراکردن
to round into a man مرد شدن
to pull round بهبودی یافتن
this earthly round زمین
this earthly round گیتی
round ingot شمش گرد
to do a thing in a round way لقمه رادورسرگرداندن
to do a thing in a round way اکل ازقفاکردن
right round bracket پرانتز بسته
round the clock ۲۴ ساعته
year-round همه ی سال
year-round در تمام مدت سال
round-the-clock لاینقطع
round-the-clock روز و شب
round-the-clock بیست و چهار ساعته
round-the-clock شبانه روزی
york round مسابقه تیراندازی با 07 تیراز مسافت 001 متری و 84تیر از 08 متری و 42 تیر از06 متری با کمان
round brush بورسگردمویی
round eye دکمهقزن
to come round [British E] [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
year-round <idiom> همه ساله
The news got round that he has come. خبرپیچیدکه اوآمده است
whip-round تهیههدیهدستجمعیبرایفردی
round-eyed چشمگرد
paper round فردیکهدریکمسیرخاصبهدرخانههاروزنامهمیرساند
round pronator عضلهمکبورود
round neck یقهگرد
yean round کار کننده درتمام سال
yean round در تمام سال
top round قسمت گرد
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
to turn round چرخیدن
to turn round گردگشتن
to turn round دور گشتن
to turn round دورزدن
to show one round کسیرا دور گرداندن وجاهای تماشایی راباو نشان دادن
round bracket پرانتز
top round گوشت کبابی
we went for a good round گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
western round مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و84 تیر از 05 متری با کمان
wooden round گلوله سالم و بادوام
angle-round نبش گرد
round of negotiations دور مذاکرات
negotiation round دور مذاکرات
windsor round مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری و 63تیر از مسافت 05 متری و63 تیر از 04 متری با کمان
round-the-clock پیوسته
common round ابزار فیتیله
round bilge خن گرد
live round گلوله جنگی
king's round مسابقه با کمانهای صلیبی با6 تیر
in round numbers 00 سر راست 001تا
in round numbers 00 در حدود 001 عد د
illumination round گلوله منور
illumination round گلوله روشن کننده
hunter's round نوعی مسابقه صحرایی
hereford round مسابقه تیراندازی مخصوص زنان در مسافتهای مختلف
half round گج بری نیم گرد
columbia round تیراندازی مخصوص زنان
live round تیر جنگی
marking round تیر نشان کننده
round angle زاویه 063 درجه
round of ladder پله نردبان
pull round بهبودی یافتن
pull round رفع نقاهت کردن
offer round به همه تعارف کردن
national round مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و42 تیر از05 متری با تیر وکمان
merry go round چرخ گردان
merry go round چرخ فلک
marking round گلوله نشان کننده
half round نیم دایره
half round نیم گرد
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
all the year round در تمامی یا سرتاسر سال
aaron's round بنک سفید
aaron's round بوصیر
round trips سفر رفت و برگشت سفردوسره
round trip سفر رفت و برگشت سفردوسره
round-robin تورنمنت دورهای شطرنج
merry-go-round چرخ فلک
round-shouldered دارای شانههای جلو امده شانه گرد
bring round بهوش اوردن
to bring round بهوش اوردن
challenge round مبارزه با صاحب عنوان
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
for a mile round تا یک میل از هر سو
fixed round فشنگ ثابت
fixed round فشنگ کامل
fita round مسابقه تیراندازی با 63 تیراز فاصله 03 تا 09 متربرای مردان و 03 تا 07 متربرای زنان با تیر و کمان
field round یک دور تیراندازی صحرایی
round window روزنه گرد
daily round کارهای روزانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com