English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
this ground rides soft این زمین برای سواری نرم است
Other Matches
rides گردش سواره
rides سواری
rides مسلط شدن سوار شدن بر
rides سوار شدن
rides چرخش ناو روی لنگر
rides سوارشدن
soft <adj.> نرم
soft نیم بند
soft عسلی
soft مهربان نازک
soft ملایم
soft لطیف
soft نرم
soft ضعیف
it is too soft پر نرم است
soft <adj.> نرم وقابل انعطاف
soft <adj.> ملایم
soft <adj.> لطیف
soft سبک شیرین
soft گوارا
soft to the f. نرم
soft نوشتار ذخیره شده روی دیسک که قابل بارشدن یا ارسال به چاپگر برای ذخیره در حافظه موقت یا RAM است
soft خطای تصادفی نرم افزار یا دادههای خطا
soft دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
soft دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند
soft صفحه کلیدی که کار کلیدها با برنامه تغییر میکند
soft کلیدی که به وسیله برنامه تغییر میکند
soft که به طور موقت در سخت افزار ذخیره شده است
soft متن روی صفحه
soft که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
soft که هنوز بخشی از آن کار میکند حتی اگر مشکلی رخ داده باشد
soft توپ کم جان
soft محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft نیمبند
soft حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
fail soft با خرابی ملایم
She has a soft voice صدای نرمی دارد
soft coal ذغال سنگ قیردار
soft coal ذغال سنگ چاق
soft copy نسخه غیر ملموس
soft copy نسخه غیر چاپی
soft error خطای ملموس
soft eye چشمی ساده
soft fails فهور ناگهانی نویزها درمدارهای ریز الکترونیکی ازطریق ذرات اشعه کیهانی
soft font فونت نرم
soft spot for someone/something <idiom> احساسات تندوتیز داشتن
soft drink نوشابه غیر الکلی
soft acid اسید نرم
soft base باز نرم
fail soft تخریب تدریجی
soft anneal نرم تاباندن
soft bill پرنده منقار نازک حشره خوار
soft bill مرغ مگس خوار
soft boiled نیم بند حساس
soft boiled احساساتی
soft boiled دل رحیم
soft drinks نوشابه های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
soft drinks نوشیدنی های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
it is a soft snap چیزی نیست کاراسانی است
it is a soft snap کاری ندارد
soft anneal گداختن نرم
soft keys کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
soft skin پوسته نرم
soft shoulder شانه هموار
soft shelled نرم پوسته
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
soft shelled دارای پوسته تردوشکننده
soft shell نرم پوسته
soft shell حلزون دارای صدف نرم
soft shell دارای عقیده معتدل
soft shell دارای پوسته ترد وشکننده
soft sectored بخش شده غیر ملموس
soft sector علامت گذاری قطاع ها وبخشهای روی یک دیسک که از اطلاعات نوشته شده ان استفاده میشود
soft solder لحیم قلع
soft spot شولات
soft spot ناحیه نشست
soft x rays پرتوایکس نرم
soft x rays پرتو ایکس کم نفوذ
soft wood چوب نرم
soft water اب خوشگوار
soft water اب سبک
soft water اب شیرین
soft ware وسایل نرم ابزار دستگاههای کامپیوتر یا چاپ و فیلم برداری
soft valve شیر ترمویونیکی که مقداری هوا به داخل ان نشت کرده است
soft tooling ابزاری که ابعاد ان معمولا تاحد کمی قابل تنظیم است
soft technology تکنولوژی نرم
soft start راه اندازی نرم
soft start اغاز نرم
soft sand شکرسنگ
soft roe تخم ماهی نر
soft return فرمان ترکیبی رد کردن خط ورفتن به خط بعدی
soft iron اهن نرم
soft hyphen خط تیره اختیاری
soft hyphen خط تیره شرطی
soft goods کالاهای مصرف شدنی
soft currency پولباواحدپولیکمارزش
soft furnishings متکا پرده نورتابوروکشمبلمان
soft option انتخابآسانترینراه
soft porn بیانتمایلاتجنسیبهنحویزننده
soft target هدفبدوندفاع
soft goods کالاهای بی دوام
soft font فونت استقراری
fail soft تخریب
soft laid نرم تابیده
soft tube لامپ نرم
soft pastel پاستلخشک
soft radiation تابش نرم
soft money پول ضعیف
soft market بازار با تقاضای خوب
soft drink نوشیدنی غیر الکلی
soft drink نوشابه
soft drink شربت
soft drinks نوشیدنی غیر الکلی
soft drinks نوشابه
soft drinks شربت
soft touch آدمی که سختگیر نیست و میشود زود از او پول قرض کرد
soft lead سرب نرم
soft landing فرود نرم
fail soft با خرابی تدریجی
soft-hearted نازک دل
soft spoken دارای صدای نرم وملایم
soft-spoken معتدل
soft-spoken دارای صدای نرم وملایم
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft palate شراع الحنک
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft spoken معتدل
soft-hearted نرم دل
soft hearted نرم دل
soft headed ساده لوح
soft loan وام اسان
soft loan وام بدون دردسر
soft loans وام اسان
soft loans وام بدون دردسر
soft palate کام گوشتی
soft palates کام گوشتی
soft palates شراع الحنک
soft hearted نازک دل
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft sell بانرمی وملایمت بفروش رساندن
soft soap چاپلوسی
soft-soaped چاپلوسی
soft soap چاپلوسی کردن تملق
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft ray بالهنرم
soft-soap چاپلوسی
soft-soap چاپلوسی کردن تملق
soft-soaped چاپلوسی کردن تملق
soft-soaping چاپلوسی
soft-soaping چاپلوسی کردن تملق
soft-soaps چاپلوسی
soft-soaps چاپلوسی کردن تملق
soft shell clam صدفپوستنازک
soft iron sphere گوی قطبنما
soft carriage return خط فاصله خالی
soft-drink dispenser جایگاهنوشیدنیسبک
soft sectored disk دیسک خام
soft missile base سکوی بدون حفاظ پرتاب موشک
soft missile base سکوی بی حفاظ
soft vane meter سنجه پره مغناطیسی
velvet feels soft مخمل به لامسه نرم است
soft cell boundaries محدوده ازاد سل
boild egg soft تخم مرغ پخته عسلی
soft clip area محدودیتهای ناحیهای که در ان داده میتواند روی دستگاه ترسیم کننده نمایش داده شود
A warm and soft bed . رختخواب گرم ونرم
soft page break قطع صفحه
soft drawn copper wire سیم مسی نرم
the soft side of the coat isin انروی نیم تنه که نرم است تواست
With soft words one may persuade a serpent out of . <proverb> با زبان خوش مار را از سوراخ بیرون مى کشند .
under ground راه اهن زیرزمینی
ground کار گذاشتن یا مستقرکردن
ground محوطه
get off the ground <idiom> شروع خوب داشتن
ground زمین
ground اتصال زمین
ground اتصال منفی
ground اتصال بدنه
ground سیم منفی
ground قطب منفی
to take ground بخاک نشستن
to take ground بگل نشستن
ground زمین میدان
ground پایه
ground عنوان
ground زمینه
ground فرودامدن
ground بزمین نشستن
ground اساسی
ground زمان ماضی فعل grind
ground اتصال به زمین
ground خاک میدان
ground بنا کردن برپا کردن
ground کف دریا
ground سیم زمین
under ground سرداب زیرزمین
ground به گل نشاندن ناو
ground اساس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com