Dictiornary-Farsi | throttle hand lever | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
throttle hand lever	اهرم دستی گازی


Other Matches

hand lever	اهرم دستی
hand brake lever	اهرم ترمز دستی
hand brake winding lever	سطحپیچاپیچترمزدستی
hand lever operated grease gun	تلمبه دستی گریس
throttle	ساسات کشیدن
throttle	ساسات
throttle	گلو
throttle	جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttle	گلو رافشردن
throttle	پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttle	دستگاه کنترل سوخت
throttle	دریچه کنترل بخار یابنزین
throttle	خفه کردن
throttle	عبور قسمت به قسمت
automatic throttle	ساسات خودکار
throttle cable	کابلساسات
throttle valve	شیر فشارشکن
throttle valve	شیر خفه کننده
throttle valve	ساسات
throttle control	کنترلاره
twist grip throttle	گیرهترتلدوتایی
throttle twist grip	دستگیره موتور گازی
pass from hand to hand	ترتب ایادی
Hand to hand fighting	جنگ تن به تن
to shuffle from hand to hand	دست بدست کردن
lever	تبدیل به اهرم کردن
lever	اهرم کردن بااهرم بلند کردن بااهرم تکان دادن
lever	اهرم
lever	لور
lever	اهرم دستک
lever	دیلم
lever	شاهین
lever	دسته
lever	دستگیره
lever	پرچم عقب روی دارحلقه
lever	میله اهرم دسته
lever	میله
lever bridge	پل باز شو
lever bolt	کشو کلنگی
lever arm	بازوی اهرم
blade lever	سطحبرش
adjusting lever	اهرم متحرک
action lever	اهرم حرکتدستگاه
interrupter lever	اهرم پلاتین
tumbler lever	اهرم واسطه
adjustable lever	اهرم قابل تنظیم
lever shears	قیچی اهرمی
lever shear	قیچی اهرمی
twin lever	اهرم دوبل
firing lever	چخماق دستگیره اتش
brake lever	سطحترمز
key lever	سطحکلید
fork lever	اهرم دوشاخه
latch lever	ماکو
lever corkscrew	اهرم دربازکن
lever cover	پوششدربازکن
gas lever	میله گاز
manceuvring lever	سطحتنظیم
lifting lever	دیلم
locking lever	سطحقفل
pierce lever	سطحسوراخ
piston lever	سطحپیستول
points lever	اهرم پلاتینی
release lever	سطحآزادسازی
steering lever	اهرم فرمان
thread take-up lever	اهرم بالا-پائینبرندهنخ
handbrake lever	اهرم ترمزدستی
first class lever	اهرم نوع اول
bucket lever	سطحزبانه
clamp lever	سطحگیره
clutch lever	سطحکلاج
cocking lever	نوارمسطحکننده
contact lever	اهرم اتصال
change lever	اهرم تغییر دهنده
control lever	اهرم فرمان
control lever	اهرم کنترل
damper lever	محوردمبر
feed lever	اهرم دندانهچرخ
gear lever	دسته دنده اتومبیل
gearchange lever	اهرم تعویضدنده
firing lever	اهرم چکاننده
firing lever	ضارب
firing lever	چکش ضارب
wedge lever	سطحگوه
starting lever	اهرم راه اندازی
operating lever	دستگیره عامل کولاس
operating lever	اهرم گرداننده
operating lever	اهرم عامل اهرم کولاس
second class lever	اهرم نوع دوم
operating lever	اهرم عملکرد
pivoted lever	اهرم گردان
tire lever	اهرم نصب لاستیک
righting lever	اهرم راست کننده
righting lever	اهرم راست کن
third class lever	اهرم نوع سوم
safety lever	اهرم ضامن
safety lever	دستگیره ضامن
shifting lever	دسته دنده
shifting lever	اهرم دسته دنده اهرم حرکت در سمت
lever watch	سود مکانیکی اهرم دستگاه اهرمی
lever control	کنترل اهرمی
lever of the second order	اهرم نوع دوم
lever handle	دستگیره اهرم
lever ratchet	چرخ ضامن دار
lever stater	راه انداز اهرمی
lever bridge	پل بالا رو
lever punch	منگنه اهرمی
lever watch	کارراهرم
lever switch	کلید اهرمی
lever watch	شیوه بکار بردن
lever watch	اهرم
push and pull lever	اهرم دوبل
lever kitchen-tap	اهرم شیرآشپزخانه
front brake lever	اهرم ترمزجلو
lateral-adjustment lever	سطح تنظیم جانبی
seat adjuster lever	سطح تنظیم صندلی
manual lever control	کنترل اهرم دستی
paper release lever	محوررهاکنندهورقه
push and pull lever	اهرم پوش پول
venturi fastening lever	اهرم بستلوله
disc spacing lever	نمایشمقدارفضا
main control lever	اهرم کنترل اصلی
weaving pattern lever	اهرم مجموعهموجدار
brake actuating lever	اهرم ترمز
drop worm lever	اهرم حلزونی سقوطی
paper bail release lever	محوررهاکنندهضامنورقه
lower guard retracting lever	سطحانقباضحافظتحتانی
breechblock operating lever assembly	سطحبازکنندهگلنگدنتفنگ
front headlock and leg lever in knee	خیمه زدن
hand off	رد کردن توپ به یار
hand out	خطای سرویس
hand out	خراب کردن سرویس اسکواش
hand in	سمت زمین سرویس اسکواش
hand out	حریف دریافت کننده سرویس
hand over	تسلیم کردن
hand over	تحویل دادن
hand over	فرستادن
To be an old hand at something.	درکاری سابقه وتجربه داشتن
She has become rather off hand.	سایه اش سنگین شده
to take in hand	دردست گرفتن
hand in	سمت زمین سرویس
hand off	کنار زدن حریف بوسیله توپدار
take a hand at	شرکت کردن در
hand on	تسلیم کردن
hand on	پی درپی وبتواترچیزی را رساندن
right hand	دست راست
hand off	رد کردن توپ
He must have a hand in it.	حتما" دراینکار دست دارد
hand in hand	دست بدست
hand in hand	دست دردست یکدیگر
hand over	به قبض دادن
hand over	تفویض کردن
on hand	وسایل موجود درانبار
on hand	موجود
to get ones hand in	دست یافتن به
to get ones hand in	تسلط پیداکردن در
off hand	بی تهیه
off hand	بی مطالعه
near at hand	دم دست
near at hand	در دسترس
to hand	دردسترس
to hand down	بارث گذاشتن
to hand down	بدوره بعدانتقال دادن
to hand out	از پنجره اویزان کردن
to hand over	تحویل دادن
to hand over	واگذارکردن
in hand	در جریان
under the hand of hand	به امضای .....
under the hand of	به امضای
in hand	گذاشتن گوی بیلیارد در نقطه دلخواه محدوده
hand saw	اره قد کن
to come to hand	بدست امدن
to come to hand	رسیدن
to take in hand	بعهده گرفتن
out of hand	فورا
out of hand	غیر قابل جلوگیری
under hand	درنهان به پنهانی
one hand	گرفتن توپ با یک دست
near at hand	نزدیک
on the other hand	ازطرف دیگر
on the other hand	از سوی دیگر
on one hand	ازیک طرف
on one hand	ازطرفی
on one hand	ازیکسو
on hand	در دست
hand saw	اره دستی
in hand	در دست اقدام
on the one hand <adv.>	یکی انکه
on the other hand <adv.>	به ترتیب دیگر
on the other hand <adv.>	طور دیگر
on the other hand <adv.>	درمقابل
on the other hand <adv.>	ازطرف دیگر
second hand	نیم دار
second hand	کار کردن
second hand	مستعمل دست دوم
on the one hand <adv.>	در یک طرف
hand-to-hand	دست به یقه
hand-to-hand	دسته و پنجه نرم کردن
hand-to-hand	رزم نزدیک رزم تن به تن
old hand	ادم با سابقه و مجرب

throttle hand lever

اهرم دستی گازی