English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
throughput time اشتراک زمانی
Other Matches
throughput خروجی
throughput نرخ تولید ماشین یا سیستم که به عنوان کل اطلاعات مفید که در یک زمان پردازش میشود اندازه گیری میشود
throughput بیشترین خروجی وسیله که با مشخصات اصلی مط ابق باشد
throughput عملکرد
throughput حداکثر فرفیت میزان محصول
throughput تدارک مستقیم اماد تدارک بیواسطه
throughput توان
throughput قابلیت عبوردهی
throughput حاصل کار
throughput توان عملیاتی
throughput فرفیت
throughput capacity فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
once upon a time روزگاری
once upon a time یکی بودیکی نبود
one at a time یکی یکی
on time مدت دار
once upon a time روزی
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time در زمان دیگری
There is yet time. هنوز وقت هست.
old time قدیمی
off time مرخصی
off time وقت ازاد
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> مکررا
time out <idiom> پایان وقت
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
on time <idiom> سرساعت
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
take your time عجله نکن
against time رکوردگیری
against time تایم گیری
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out مهلت
time out تایم
time out ایست
time out وقفه فاصله
time out ساعت غیبت کارگر
at any time <adv.> هر بار
at a specified time در وقت معین یا معلوم
It's time وقتش رسیده که
out of time بیموقع
time will tell در آینده معلوم می شود
out of time بیگاه
out of time بیجا
behind time بی موقع
behind time دیر
time is up وقت گذشت
at the same time در عین حال
at the same time در ان واحد
at the same time ضمنا"
time in ادامه بازی پس از توقف
any time <adv.> هر بار
from time to time <idiom> گاهگاهی
in time بموقع
what time is it? چه ساعتی است
what is the time? چه ساعتی است
what is the time? وقت چیست
all-time همیشگی
from time to time هرچندوقت یکبار
from time to time گاه گاهی
all-time بیسابقه
all-time بالا یا پایینترین حد
from this time forth ازاین ببعد
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین پس
for the time being عجالت
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to know the time of d هوشیاربودن
in the time to come اینده
in the time to come در
in the mean time ضمنا
in no time خیلی زود
in time بجا
two time دو حرکت ساده
i time time Instruction
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
to know the time of d اگاه بودن
just in time درست بموقع
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
one-time پیشین
one-time قبلی
down time زمان بیکاری
down time وقفه
down time زمان تلفن شده
down time مدت از کار افتادگی
Our time is up . وقت تمام است
mean time زمان متوسط
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
mean time ساعت متوسط
about time <idiom> زودتراز اینها
all the time <idiom> به طور مکرر
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
down time زمان توقف
down time زمان تلف
down time مرگ
one-time سابق
f. time روزهای تعطیل دادگاه
four-four time چهارهچهارم
three-four time نت
two-two time نتدودوم
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
many a time چندین بار
many a time بارها
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
At the same time . درعین حال
for the time being <idiom> برای مدتی
time فرصت موقع
time متقارن ساختن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
there is a time for everything هرکاری وقتی
there is a time for everything دارد
time and again چندین بار
time and again بکرات
time وقت معین کردن
time مدت
time عهد
time TIفرمان E
time مدروز
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time روزگار
time مرورزمان را ثبت کردن
time زمانی موقعی
time وقت قرار دادن برای
specified time وقت معین
some time or other یک روزی
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time فرصت
some time or other یک وقتی
some time مدتی
time تایم
some time یک وقتی
time ساعتی
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time زمانه
at any time <adv.> همیشه
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time [s] <adv.> بار
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time [s] <adv.> دفعه
any time <adv.> درهمه اوقات
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
at any time <adv.> درهمه اوقات
any time <adv.> همیشه
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time وقت
time زمان
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time ایام
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time ثیر قرار میدهد
time هنگام
time گاه
time فرصت مجال
time sheet ورقه ثبت ساعات کار
time slice برش زمانی
time slice قطعه زمان
time server ابن الوقت
time server بوجارلنجان
time sense حس زمانی
time saver گاه اندوز
time policy بیمه نامه مدت دار
time schedule برنامه زمانی
time preference رجحان زمانی
time saver صرفه جویی کننده در وقت
time sampling نمونه گیری زمانی
time preference ارجحیت زمانی
time priority اولویت زمانی
time score نمره زمانی
time priority تقدم زمانی
time preference ترجیح زمانی
time resolution جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
time series سریهای زمانی
transfer time مدت انتقال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com