Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
throw over switch
کلید لولایی
Search result with all words
double throw switch
کلید دو طرفه
single throw switch
کلید یک طرفه
Other Matches
to throw away
رد کردن
to throw in to d.
بی نظم کردن
to throw off
دور انداختن
to throw off
رد کردن ازسرخود دورکردن
to throw off
دست کشیدن از
to throw off
زدن
throw away
چیز بی مصرف
to throw out
بیرون انداختن
to throw out
دورانداختن ردکردن
to throw out
اشاره کردن
to throw over
دست کشیدن از
to throw over
ترک کردن
to throw up
بلند کردن
to throw up
بالابردن
to throw up
کناره گیری کردن از استعفادادن از
to throw away
دورانداختن
throw up
قی کردن
throw away
دور انداختن
throw away
اشغال
throw away
چیزدورانداخته
throw down
سبب افتادن شدن
throw down
طرد کردن رد کردن
throw in
به طور معترضه گفتن
throw in
پرتاب اوت
throw off
دورانداختن
throw off
بیرون دادن
throw off
فرارکردن
throw out
بیرون انداختن
throw out
سوزاندن توپزن با ضربه به میلههای کریکت
throw over
ترک کردن
throw up
بلند کردن
throw up
کناره گیری کردن از
throw in
<idiom>
اضافه دادن یا گذاشتن
throw
پرتاب
throw
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
throw off
<idiom>
گیج شدن ،گمراه
throw
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throw
پاس
throw out
<idiom>
اخراج کردن،مجبور به ترک کردن
throw in
مطلبی بر صحبت کسی افزودن
throw together
<idiom>
عجله داشتن ومراقب نبودن
throw up
<idiom>
بالاآوردن
throw
پرت کردن افکندن
throw
ویران کردن
throw
تابیدن
throw
انداختن
throw off
<idiom>
رها شدن از
throw
لنگ
throw-in
پرتاب اوت
to throw something overboard
چیزی را ترک کردن
to throw something overboard
چشم پوشیدن از چیزی
throw back
برگشت به خصال نیاکان
discus throw
پرتاب دیسک
to throw one's lot
با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
throw in towel
پرتاب حوله بمنظور تسلیم شدن
do not throw stones
سنگ نیندازید
to throw the hatchet
اغراق گفتن
throw rug
قالیچه رومبلی
to throw a party
مهمانی دادن
throw to the wind
دور انداختن
throw to the wind
پشت پا زدن
throw forward
بردن غیرمجاز توپ به جلو
throw-ins
پرتاب اوت
stomach throw
افکندن حریف از پشت
softball throw
پرتاب توپ سافت بال
goal throw
پرتاب ازاد دروازه بان واترپولو
grapevine throw
پس لنگ
single throw
یک لنگی
referee throw
پرتاب داور
hip throw
گرفتن کمر مهاجم و از جلوانداختن او از روی کمر
javelin throw
پرتاب نیزه
to throw off the mask
پرده از روی کار برداشتن
hammer throw
پرتاب چکش
foul throw
پرتاب خطای دیسک یا چکش یاوزنه
throw back
باعث تاخیر شدن رجعت
free throw
پنالتی
free throw
پرتاب ازاد
free throw
پاس بدون مانع
free throw
پرتاب بدون مانع برای یار
throw back
ترقی وپیشرفت را عقب انداختن
hip throw
فن اوگوشی
throw in the towel
<idiom>
تسلیم شدن
to throw oneself on
متکی شدن بر
cam throw
ارتفاع بادامک
cam throw
ارتفاع منحنی
to throw oneself on
تکیه کردن بر
throw to the wolves
<idiom>
به دهان گرگ انداختن
basket throw
مسابقه پرتاب از راه دور
baseball throw
مسابقه پرتاب توپ از لحاظ مسافت
throw the book at
<idiom>
شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to throw up the sponge
سپر انداختن
two throw ladder
پلکان مضاعف
weight throw
پرتاب وزنه
throw in one's lot with
<idiom>
ملحق شدن ،شرکت درچیزی
throw a curve
<idiom>
به بیراهه کشاندن
throw down the gauntlet
<idiom>
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
throw up one's hands
<idiom>
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
to throw down the glove
بجنگ تن بتن دعوت کردن
crank throw
بازوها و پین میل لنگ
to throw back
رجوع باصل کردن
to throw down the glove
بمبارزه خواندن
to throw in the towel
لنگ انداختن
corner throw
پرتاب ازاد از گوشه
to throw back
باصل خودبرگشتن
to throw back
به تبار خود برگشتن
to throw light upon
تا
to throw light upon
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
to throw something overboard
چیزی را ول کردن
to throw in a remark
سخن معترضه گفتن
sweeping hip throw
باکمکباسنپرتکردن
Throw away the rubbish (garbage).
خاکروبه را دور بیانداز
throw a monkey wrench into
<idiom>
آرام آرام متوقف کردن چیزی
throw away a chance or opportunity
<idiom>
لگدزدن به بخت واقبال
shoulder throw and outside kick
لنگ ارنج
back sacrifice throw
فن تومئوناگه
throw cold water on
<idiom>
منع کردن
soccer ball throw
پرتاب توپ فوتبال
to throw cold water on
نیکو ندانستن وناچیزشمردن
to throw open the door to
امکان پذیر کردن
to throw open the door to
میسر کردن
to cast
[throw]
somebody into the dungeon
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
throw the baby out with the bathwater
<idiom>
(تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
to cast
[throw]
somebody into the dungeon
به سیاه چال انداختن کسی
[تاریخ]
There is no room to throw a needle .
<proverb>
جاى سوزن انداختن نیست .
discus and hammer throw
پرتابدیسک
major inner reaping throw
عمدهترینپرتابدروایداخلی
one-arm shoulder throw
بایککتفپرتابکردن
back grapevine throw
سگک سر پا
back sacrifice throw
افکندن حریف ازپشت
free throw area
منطقه پرتاب ازاد
free throw circle
دایره پرتاب ازاد
free throw lane
مستطیل پرتاب ازاد
major outer reaping throw
عمدهترینپرتابدروایخارجی
tirtyfive pound weight throw
مسابقه پرتاب چکش
To be transported with joy . To be over joyed . To throw up ones cap.
کلاه خود را بهوا ( به آسمان ) انداختن
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
people who live in glass houses should not throw stones
<idiom>
هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند
on/off switch
دکمهروشنوخاموش
tr switch
کلید فرگیر
on-off switch
دکمهروشنوخاموش
one way switch
کلید یک پل
one way switch
کلید یکراهه
two way switch
قطع و وصل کننده برق از دوطرف
on off switch
گزینه قطع و وصل
two way switch
کلید دو راهه
n way switch
گزینه N راهی
x y switch
کلید ایکس- ایگرگ
three way switch
کلید تبدیل
to switch on
اتصال دادن جریان دادن
the switch
فن رو دست
the switch is on
کلید برق باز است
the switch is on
چراغ برق روشن است
the switch is on
برق جریان دارد
four way switch
کلید صلیبی
to switch on
طرف صحبت کردن
switch off
قطع جریان برق
to switch off
خاموش کردن
to switch off
قطع کردن اتصال
to switch off
رابادیگری قطع کردن
to switch on
روشن کردن
switch over
تعویض کردن برق
switch
وصل کردن برق
switch
نقط های در برنامه کامپیوتری که کنترل از آن به یکی از چند انتخاب ممکن می رود
switch
یچ برای اتصال خط وط منبع تغذیه به مدار
switch
شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود
switch
تعویض
switch
گزینه راه گزین
switch
راه گزیدن
switch
سوزن دوراهی
switch
کلید
switch
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switch
سویچ
switch
نافم حرکت
switch
تغییر جهت دادن
switch
تعویض جا
switch
تعویض محل دو بازیگر پس ازسرویس
switch
یچ
switch
وسیله مکانیکی یا با وضعیت ثابت که به صورت الکتریکی دو یا چند خط را بهم وصل یا قط ع میکند
switch
قط ع منبع تغذیه از یک وسیله
switch
راه گزین
switch
سویچ برق سویچ زدن
switch
ترکه
switch
چوب زدن
switch
جریان را عوض کردن
switch
ثیر قرار میدهد
switch
گزینه
thermal switch
سویچ حرارتی
ectuating switch
سوئیچ راه اندازی
drum switch
کلید غلطکی
switch position
موضع رابط دفاعی
timer switch
کلید زمانی
timer switch
سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
electrolier switch
کلید چلچراغ
battery switch
کلید باطری
switch point
سوزن
three phase switch
کلید جداکننده سه فاز
drum switch
جابجاگر استوانهای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com