Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
time barred
مشمول مرور زمان
Other Matches
barred
مسدود
barred
<adj.>
<past-p.>
مسدود شده
barred
<adj.>
<past-p.>
مانع شده
barred
<adj.>
<past-p.>
بلوکه شده
barred
ممنوع
barred
<adj.>
<past-p.>
بسته شده
barred
بسته
barred
<adj.>
<past-p.>
سد شده
barred
<adj.>
<past-p.>
بندآورده شده
barred a
طاق حزبی
He was barred from the casino.
او
[مرد]
اجازه نداشت داخل این کازینو
[قمارخانه]
بشود.
barred by statute
مشمول مرور زمان
cross barred
دارای میلههای عرضی
barred spiral galaxy
کهکشان مارپیچی مسدود کهکشان مارپیچی میله دار
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
out of time
بیموقع
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
at another time
در زمان دیگری
There is yet time.
هنوز وقت هست.
old time
قدیمی
time after time
<idiom>
مکررا
time out
<idiom>
پایان وقت
while away the time
<idiom>
زمان خوشی را گذراندن
out of time
بیگاه
out of time
بیجا
in the time to come
در
one at a time
یکی یکی
once upon a time
یکی بودیکی نبود
once upon a time
روزگاری
once upon a time
روزی
in time
<idiom>
قبل از ساعت مقرر
in no time
<idiom>
سریعا ،بزودی
on time
مدت دار
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
take your time
عجله نکن
against time
رکوردگیری
against time
تایم گیری
off time
مرخصی
at any time
<adv.>
هر بار
any time
<adv.>
هر بار
at any time
<adv.>
همیشه
any time
<adv.>
همیشه
at any time
<adv.>
درهمه اوقات
There is still time before I go.
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
at a specified time
در وقت معین یا معلوم
time will tell
در آینده معلوم می شود
all-time
همیشگی
time is up
وقت گذشت
It's time
وقتش رسیده که
behind time
بی موقع
behind time
دیر
time in
ادامه بازی پس از توقف
at the same time
در عین حال
at the same time
در ان واحد
at the same time
ضمنا"
any time
<adv.>
درهمه اوقات
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
to d. a way one's time
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
all-time
بیسابقه
all-time
بالا یا پایینترین حد
one-time
پیشین
one-time
قبلی
one-time
سابق
from time to time
هرچندوقت یکبار
from time to time
گاه گاهی
from this time forth
ازاین ببعد
from this time forth
زین سپس
from this time forth
ازاین پس
for the time being
عجالت
four-four time
چهارهچهارم
three-four time
نت
what is the time?
وقت چیست
what is the time?
چه ساعتی است
in time
بجا
in time
بموقع
in the time to come
اینده
in the mean time
ضمنا
just in time
درست بموقع
just in time
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
in no time
خیلی زود
two time
دو حرکت ساده
up time
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
to know the time of d
اگاه بودن
to know the time of d
هوشیاربودن
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
i time
time Instruction
what time is it?
چه ساعتی است
two-two time
نتدودوم
f. time
روزهای تعطیل دادگاه
many a time
چندین بار
down time
مدت از کار افتادگی
Once upon a time .
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time
<idiom>
زودتراز اینها
all the time
<idiom>
به طور مکرر
do time
<idiom>
مدتی درزندان بودن
for the time being
<idiom>
برای مدتی
from time to time
<idiom>
گاهگاهی
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
have a time
<idiom>
زمان خوبی داشتن
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
keep time
<idiom>
نگهداری میزان و وزن
on time
<idiom>
سرساعت
off time
وقت ازاد
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
down time
زمان تلفن شده
down time
وقفه
many a time
بارها
since that time. thereafter.
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
even time
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
What time is it?What time do you have?
ساعت چند است
At the same time .
درعین حال
mean time
زمان متوسط
mean time
ساعت متوسط
Our time is up .
وقت تمام است
One by one . One at a time .
یک یک ( یکی یکی )
down time
مرگ
down time
زمان تلف
down time
زمان توقف
down time
زمان بیکاری
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
time
وقت معین کردن
time
تایم
time
فرصت
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time
[s]
<adv.>
دفعه
specified time
وقت معین
time
ایام
time and again
بکرات
time and again
چندین بار
time
متقارن ساختن
time
مرورزمان را ثبت کردن
there is a time for everything
دارد
there is a time for everything
هرکاری وقتی
time
زمانی موقعی
time
ساعتی
time
فرصت موقع
time
وقت قرار دادن برای
time
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
ثیر قرار میدهد
time
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
she is near her time
وقت زاییدنش نزدیک است
some time or other
یک روزی
some time or other
یک وقتی
some time
مدتی
some time
یک وقتی
time
TIفرمان E
time
اندازه گیری زمان یک عملیات
time
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time
مدت
time out
وقفه فاصله
time
روزگار
time
زمانه
time
هنگام
time
فرصت مجال
for the first
[last]
time
برای اولین
[آخرین]
بار
time
[s]
<adv.>
بار
time
زمان
time out
ساعت غیبت کارگر
time out
ایست
What have you been up to this time?
حالا دیگر چه کار کردی ؟
[کاری خطا یا فضولی]
time
عهد
time out
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time
مدروز
time out
تایم
time
گاه
time
وقت
time out
مهلت
time score
نمره زمانی
solar time
زمان شمسی
solar time
زمان خورشیدی
to take time by the forelock
فرصت راغنیمت شمردن فرصت
time sense
حس زمانی
time saver
گاه اندوز
time schedule
برنامه زمانی
solar time
ساعت شمسی
time series
سریهای زمانی
time preference
ارجحیت زمانی
time saver
صرفه جویی کننده در وقت
to take time by the forelock
را ازدست ندادن
time priority
اولویت زمانی
time priority
تقدم زمانی
time quantum
ذره زمانی
time utility
استفاده از زمان
transit time
مدت گذر
transfer time
مدت انتقال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com