Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
time book
دفتر ثبت ساعات کار
Other Matches
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
book
دفتر
book
ثبت کردن
this book is yours
این کتاب مال شما ست
book
بداخلاق
the book is out of p
کتاب تمام شده است
i will t. you for the book
شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
i had never seen such a book
من هرگز چنین کتابی ندیده ام
book
شماره بازیگرخطاکار
book
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
you are welcome to my book
بفرمایید از کتاب بنده استفاده کنید
your book
کتابتان
your book
کتاب شما
it was a p to another book
مقدمه کتاب دیگربود
book
فصل یاقسمتی از کتاب
book
مجلد دفتر
book
درکتاب یادفترثبت کردن
book
رزرو کردن توقیف کردن
here is my book
کتاب من اینها
the a of a book
خوانندگان کتابی
to book something
چیزی را سفارش دادن
by the book
کتابی
by the book
ازروی کتاب
book value
ارزش دفتری
book value
ارزش ثبت شده در دفتر
book value
بهای دفتری
book one
جلد نخستین
that is my book
کتاب من است
that is my book
این
here is my book
اینست کتاب من
that book
این کتاب
that book
ان کتاب
to d. into a book
نگاه مختصر بکتابی کردن
to book something
چیزی را رزرو کردن
book one
کتاب نخست
book value
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
with out book
برون سند کتابی ازبر
very many book
کتابهای خیلی زیاد
book
کتاب
to wade through a book
بکندی وزحمت کتابی راخواندن
pilot book
direction sailing
copy book
دفتر کپیه
picture book
کتاب عکس دار
needle book
سوزن دان کتابی
condition book
کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
note book
دفتریاد داشت
cheque book
دفترچه چک
cheque book
دسته چک
word book
واژه نامه
class book
کتاب کلاسی
service book
کتب مذهبی
service book
کتب دعا
book keeping
حسابداری
[حسابداری]
To talk like a book .
لفظ قلم صحبت کردن
road book
راهنما
road book
راه نامه
field book
دفترچه یادداشت نقشه بردار
fly book
قوطی مگس ساختگی
to bind a book
صحافی کردن یک کتاب
She laid the book aside .
کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
to bring to book
بازخواست کردن از
throw the book at
<idiom>
شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
run book
دفتر اجرا
run book
دفتر رانش
the forthcoming book
کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
book marker
چوب الف
log book
دفتر رخدادهای روزانه
day book
دفتر روزنامه
when reading a book
در حال خواندن کتابی
People of the Book
پیروان کتاب مقدس
[ دین]
scrap book
مجموعه عکس هاوقطعاتی که از کتابهای دیگر بریده باشند
What is the title of the book ?
عنوان این کتاب چیست ؟
word book
کتاب لغت
blue book
کتاب ابی
book of account
دفتر روزنامه
book of account
دفترحساب
book of proverbs
کتاب امثال حضرت سلیمان
book of psalms
زبور داود
book of psalms
زبور حضرت داود
book of psalms
مزامیر داود
book of reference
کتاب برای مراجعه گاهگاهی کتاب راهنما
book og kings
کتاب پادشاهان
book of account
دفتر کل
book move
حرکت کتابی شطرنج
book message
نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
blue book
کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
book cost
هزینه ثبت شده در دفتر
book debts
بدهی دفتری
book draw
تساوی کتابی یا تئوریک شطرنج
book keeper
دفتردار
book learning
علم کتابی
book making
شرطبندی
book marker
نشان لای کتاب
book og kings
سفرملوک :نام یکی ازکتابهای عتیق
pass book
دفتر حساب جاری
note book
دفتر کتابچه
call book
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
have one's nose in a book
<idiom>
دائم سر توی کتاب داشتن
word book
دیکشنری
word book
لغت نامه
word book
فرهنگ لغات
chap book
کتابچه اشعاروادبیات عوام پسند که دوره گردان می فروشند
word book
قاموس
pepole of the book
اهل کتاب
peon book
دفتر ارسال مراسلات رسیدنامه
bring to book
بازخواست کردن از
pass book
برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
book review
انتقاد از کتاب
book review
مقاله درباره کتاب
to subscribe for a book
پیش ازانتشارکتاب تعهدخریدیک یاچندجلدانراکردن
tou book
لباس تکواندو
order book
دفتر سفارشات
Orange Book
مجموعه استانداردهای Philips که قالب ROM-CD قابل ضبط را بیان میکند
have one's nose in a book
<idiom>
کرم کتاب خوانی داشتن
check book
کتابچه ثبت ارقام یاموادرسیدگی شده
book token
کارتخریدکتاب
bound book
کتابپربرگ
book of matches
جعبهکبریت
book ends
کتابنگهدار
appointment book
دفترچهقرارملاقاتها
prompt book
نسخه سخن رسان
to license a book
اجازه چاپ کتابی را دادن
job book
کتاب راهنمای انجام کار راهنمای کار تعمیردستگاهها
journal book
دفتر گزارش روزانه
winter book
تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
spine of the book
تیرهپشتیکتاب
white book
ویدیو- CD استاندارد ساخت philips , JVC که نحوه ذخیره ویدیودیجیتال روی ROM-CD را بیان میکند
Yellow Book
مشخصات -CD ROM منتشر شده توسط Philips که حاوی قالب ذخیره سازی داده است و استاندارد ROM-CD XA را می پوشاند
address book
دفترچه تلفن
waste book
دفتر باطله
mass book
کتاب نماز
mass book
زادالمعاد
mass book
کتاب نماز سالیانه
what is this book worth?
این کتاب چقدر ارزش دارد
white book
کتاب سفید
telephone book
راهنمای تلفن
telephone book
دفتر تلفن
book plate
برچسب کتاب
letter book
رونوشت نامه
letter book
کتاب رونوشت
purview of a book
ویعت کتاب
punishment book
ایین نامه انضباطی
property book
دفتر اموال
word book
کتاب لغت
property book
دفتر دارایی یکان
book plates
برچسب کتاب
comic book
کتاب کاریکاتور
comic book
کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
woman of the book
کتابیه
phone book
دفتر حاوی شمارههای تلفن
phone book
کتاب راهنمای تلفن
to put any one through a book
کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
log book
رخداد نامه
log book
رخداد نگاشت
to read a book
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
purview of a book
انچه کتابی فرامیگیرد
year book
سالنامه
code book
کتابرمزگشا
You wI'll benefit by this book .
از خواندن این کتاب فایده خواهی برد
he presented me with a book
کتابی بمن پیشکشی کرد
he stole my book
کتابم را دزدیدند
muster book
دفتروقایع یکان
herd book
نژادنامه برخی جانوران همچون گاو وخوک
muster book
دفتر ثبت وقایع روزانه
herd book
نسب نامه حیوانی
please return the book
خواهشمندم کتاب را برگردانید
pocket book
کیف بغلی
red book
کتاب سرخ
To bind a book.
کتابی را جلد کردن
She was reading the book to herself.
کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
to bring to book
حساب پس گرفتن
to consult a book
سرکتاب باز کردن
refit book
دفتر یادداشت وقایع دریایی
to consult a book
از کتاب فال گرفتن
guide book
کتاب راهنما
guide book
راهنمای مسافران
gun book
دفترچه خدمت توپ
gun book
دفتریادداشت سوابق توپ
pocket book
دفتر بغلی
minute book
دفتر یاد داشت یاد داشت نامه
rent book
کتابچهایکهدرآنمبلغکرایهذکرشدهباشد
reference book
کتابمرجع
phrase book
لغتنامهمسافرت
pension book
برگهایکهوجهیکهبایستپرداختشوددرآندرجشدهاست
to gut a book
مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن
guest book
دفترچهمیهمانها
to gut a book
جوهرمطالب کتابیراکشیدن
exercise book
کتابتمرین
policy book
کتاب روشها
rule book
کتابقانون
policy book
پرونده خط مشیها
minute book
دفتر وقایع
message book
دفتر پیام
to e. upon acovnt book
همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
record book
دفتر ثتب سوابق
record book
دفترچه سوابق جنگ افزار پرونده سوابق
Please fetch the book.
لطفا"بروکتاب رابیاور
message book
دفتر یادداشت پیام
i will send him my book
کتاب خود را برای او خواهم فرستاد
cookery book
کتابآشپزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com