Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
time frames
چارچوب زمانی
time frames
مدت لازم
Other Matches
frames of reference
چهارچوب داوری
freeze-frames
قاب ایستا
freeze-frames
قاب ایستایی
rigid frames
قابهای صلب
cold frames
سرما دورکن
window-frames
قاب پنجره
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
old time
قدیمی
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
out of time
بیموقع
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
on time
<idiom>
سرساعت
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
at another time
در زمان دیگری
keep time
<idiom>
نگهداری میزان و وزن
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
time after time
<idiom>
مکررا
one at a time
یکی یکی
time out
<idiom>
پایان وقت
while away the time
<idiom>
زمان خوشی را گذراندن
off time
وقت ازاد
in no time
<idiom>
سریعا ،بزودی
in time
<idiom>
قبل از ساعت مقرر
off time
مرخصی
in the time to come
در
once upon a time
روزی
once upon a time
روزگاری
once upon a time
یکی بودیکی نبود
on time
مدت دار
out of time
بیگاه
out of time
بیجا
against time
رکوردگیری
against time
تایم گیری
There is still time before I go.
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
at any time
<adv.>
هر بار
time out
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out
مهلت
time out
تایم
time out
ایست
time out
وقفه فاصله
at a specified time
در وقت معین یا معلوم
It's time
وقتش رسیده که
at the same time
ضمنا"
There is yet time.
هنوز وقت هست.
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
take your time
عجله نکن
time will tell
در آینده معلوم می شود
time is up
وقت گذشت
behind time
بی موقع
behind time
دیر
time in
ادامه بازی پس از توقف
at the same time
در عین حال
at the same time
در ان واحد
time out
ساعت غیبت کارگر
have a time
<idiom>
زمان خوبی داشتن
in time
بجا
what time is it?
چه ساعتی است
what is the time?
چه ساعتی است
what is the time?
وقت چیست
all-time
همیشگی
all-time
بیسابقه
all-time
بالا یا پایینترین حد
from time to time
هرچندوقت یکبار
from time to time
گاه گاهی
from this time forth
ازاین ببعد
from this time forth
زین سپس
from this time forth
ازاین پس
for the time being
عجالت
to d. a way one's time
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
up time
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
in time
بموقع
in the time to come
اینده
in the mean time
ضمنا
in no time
خیلی زود
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
just in time
درست بموقع
just in time
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
two time
دو حرکت ساده
to know the time of d
اگاه بودن
to know the time of d
هوشیاربودن
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
i time
time Instruction
one-time
پیشین
one-time
قبلی
one-time
سابق
down time
وقفه
down time
زمان تلفن شده
down time
مدت از کار افتادگی
mean time
زمان متوسط
mean time
ساعت متوسط
Our time is up .
وقت تمام است
One by one . One at a time .
یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time .
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time
<idiom>
زودتراز اینها
all the time
<idiom>
به طور مکرر
do time
<idiom>
مدتی درزندان بودن
for the time being
<idiom>
برای مدتی
down time
زمان بیکاری
down time
زمان توقف
f. time
روزهای تعطیل دادگاه
four-four time
چهارهچهارم
two-two time
نتدودوم
even time
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
many a time
چندین بار
many a time
بارها
since that time. thereafter.
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
What time is it?What time do you have?
ساعت چند است
At the same time .
درعین حال
down time
مرگ
down time
زمان تلف
from time to time
<idiom>
گاهگاهی
there is a time for everything
هرکاری وقتی
time
ثیر قرار میدهد
time
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
specified time
وقت معین
three-four time
نت
some time or other
یک روزی
some time or other
یک وقتی
some time
مدتی
some time
یک وقتی
she is near her time
وقت زاییدنش نزدیک است
time
TIفرمان E
time
اندازه گیری زمان یک عملیات
time
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time
وقت قرار دادن برای
time
وقت معین کردن
time
مدت
time
عهد
time
مدروز
time
روزگار
time
ایام
time
زمانه
time
هنگام
time
فرصت مجال
time
گاه
time
زمان
time
وقت
time
[s]
<adv.>
بار
time
متقارن ساختن
time
مرورزمان را ثبت کردن
time
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time
فرصت موقع
time
فرصت
time
تایم
time
ساعتی
time
زمانی موقعی
time
[s]
<adv.>
دفعه
time and again
بکرات
any time
<adv.>
درهمه اوقات
at any time
<adv.>
همیشه
any time
<adv.>
همیشه
at any time
<adv.>
درهمه اوقات
What have you been up to this time?
حالا دیگر چه کار کردی ؟
[کاری خطا یا فضولی]
for the first
[last]
time
برای اولین
[آخرین]
بار
there is a time for everything
دارد
any time
<adv.>
هر بار
time and again
چندین بار
time chart
جدول تطبیق ساعات نصف النهارات مختلف
time thrust
ضد حمله شمیرباز
time charter
کرایه کردن موقت کشتی
time table
جدول زمانی ورود و عزیمت
time distance
مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
time draft
برات مدت دار
time dependent
وابسته به زمان
time deposits
سپردههای مدت دار
time distance
زمان عبور ستون
time deposit
سپردهء بانکی مدت دار
time fire
مسابقه تیراندازی با محدودبودن زمان 02 ثانیه برای 5تیر
time disorientation
گم گشتگی زمانی
time trial
رکوردگیری در تمرین رکوردگیری
time dilation
پارادوکس زمانی
time deposits
مطالبه نقدی موجل از بانک
time error
خطای زمانی
time table
جدول زمان بندی
time fire
تیر زمانی
time server
بوجارلنجان
time server
ابن الوقت
time series
سریهای زمانی
time sense
حس زمانی
time score
نمره زمانی
time schedule
برنامه زمانی
time saver
گاه اندوز
time sheet
ورقه ثبت ساعات کار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com