Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
English
Persian
time lags
تاخیر زمانی
time lags
زمان مرده
time lags
فاصله زمانی مرده
time lags
زمان تلف شده سکته زمانی
time lags
زمان تاخیر
time lags
فاصله زمانی
Other Matches
lags
پس فاز
lags
پس افتادن
lags
عقب افتادن
lags
پس افت
lags
زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lags
پس افتادگی
lags
تاخیر زمانی
lags
تاخیر کردن
lags
زدن گوی از وسط زمین به مرز برای تعیین اغازکننده بازی
lags
کندی
lags
لنگی
lags
واماندگی
lags
عقب ماندگی
lags
عقب ماندن
lags
لنگیدن پس افت
lags
تاخیر
leads and lags
سبقت ها و تاخیرها
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
one at a time
یکی یکی
once upon a time
یکی بودیکی نبود
once upon a time
روزگاری
out of time
بیموقع
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
at another time
در زمان دیگری
out of time
بیگاه
out of time
بیجا
There is yet time.
هنوز وقت هست.
once upon a time
روزی
on time
مدت دار
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
on time
<idiom>
سرساعت
keep time
<idiom>
نگهداری میزان و وزن
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
time after time
<idiom>
مکررا
time out
<idiom>
پایان وقت
while away the time
<idiom>
زمان خوشی را گذراندن
off time
وقت ازاد
in no time
<idiom>
سریعا ،بزودی
in time
<idiom>
قبل از ساعت مقرر
off time
مرخصی
old time
قدیمی
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
against time
رکوردگیری
against time
تایم گیری
at any time
<adv.>
هر بار
any time
<adv.>
هر بار
at any time
<adv.>
همیشه
any time
<adv.>
همیشه
at any time
<adv.>
درهمه اوقات
time out
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out
مهلت
There is still time before I go.
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
at a specified time
در وقت معین یا معلوم
take your time
عجله نکن
time will tell
در آینده معلوم می شود
time is up
وقت گذشت
It's time
وقتش رسیده که
behind time
بی موقع
behind time
دیر
time in
ادامه بازی پس از توقف
at the same time
در عین حال
at the same time
در ان واحد
at the same time
ضمنا"
time out
تایم
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
in time
بموقع
what time is it?
چه ساعتی است
what is the time?
چه ساعتی است
what is the time?
وقت چیست
all-time
همیشگی
all-time
بیسابقه
all-time
بالا یا پایینترین حد
one-time
پیشین
one-time
قبلی
from time to time
هرچندوقت یکبار
from time to time
گاه گاهی
one-time
سابق
from this time forth
ازاین ببعد
from this time forth
زین سپس
to d. a way one's time
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
in the time to come
اینده
in the time to come
در
in the mean time
ضمنا
in no time
خیلی زود
in time
بجا
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
just in time
درست بموقع
two time
دو حرکت ساده
just in time
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
up time
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
to know the time of d
اگاه بودن
i time
time Instruction
to know the time of d
هوشیاربودن
from this time forth
ازاین پس
for the time being
عجالت
four-four time
چهارهچهارم
down time
زمان توقف
down time
زمان بیکاری
down time
وقفه
down time
زمان تلفن شده
down time
مدت از کار افتادگی
One by one . One at a time .
یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time .
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time
<idiom>
زودتراز اینها
all the time
<idiom>
به طور مکرر
do time
<idiom>
مدتی درزندان بودن
for the time being
<idiom>
برای مدتی
from time to time
<idiom>
گاهگاهی
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
down time
زمان تلف
down time
مرگ
three-four time
نت
two-two time
نتدودوم
f. time
روزهای تعطیل دادگاه
many a time
چندین بار
many a time
بارها
since that time. thereafter.
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
even time
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
What time is it?What time do you have?
ساعت چند است
At the same time .
درعین حال
mean time
زمان متوسط
mean time
ساعت متوسط
Our time is up .
وقت تمام است
have a time
<idiom>
زمان خوبی داشتن
time
وقت قرار دادن برای
time
ساعتی
time
زمانی موقعی
time
مرورزمان را ثبت کردن
some time
مدتی
some time
یک وقتی
time and again
چندین بار
she is near her time
وقت زاییدنش نزدیک است
time
وقت معین کردن
time and again
بکرات
time
مدت
time
عهد
time
مدروز
time
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time
متقارن ساختن
time
TIفرمان E
time
اندازه گیری زمان یک عملیات
time
روزگار
there is a time for everything
دارد
there is a time for everything
هرکاری وقتی
time
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time
فرصت موقع
specified time
وقت معین
time
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
فرصت
time
تایم
some time or other
یک روزی
some time or other
یک وقتی
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
زمانه
time out
ایست
time
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time
[s]
<adv.>
بار
time
[s]
<adv.>
دفعه
time
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
for the first
[last]
time
برای اولین
[آخرین]
بار
What have you been up to this time?
حالا دیگر چه کار کردی ؟
[کاری خطا یا فضولی]
any time
<adv.>
درهمه اوقات
time out
ساعت غیبت کارگر
time out
وقفه فاصله
time
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time
ثیر قرار میدهد
time
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
فرصت مجال
time
ایام
time
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
گاه
time
زمان
time
وقت
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time
هنگام
time server
ابن الوقت
time server
بوجارلنجان
time sheet
ورقه ثبت ساعات کار
time slice
قطعه زمان
time slice
برش زمانی
time sampling
نمونه گیری زمانی
time slicing
قطعه کردن زمان
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
time saver
صرفه جویی کننده در وقت
time saver
گاه اندوز
time score
نمره زمانی
time preference
ارجحیت زمانی
time sense
حس زمانی
time priority
اولویت زمانی
time priority
تقدم زمانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com