English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
time of blowing زمان دم
Other Matches
blowing وزش
blowing دمیدن
blowing پوف کردن
blowing خروج هوا با فشار و سرعت زیاد
back blowing عمل شستشو و توسعه چاه
glass blowing شیشه گری
mind-blowing کوبنده
mind-blowing شگفت انگیز
mind-blowing تکان دهنده
blowing agent عامل پف کننده
blowing engine ماشین یا موتور دمنده
mind-blowing بغرنج
mind-blowing رجوع شود به psychedelic
blowing nozzle مبدل
blowing nozzle شیپوره دم
To be puffing and blowing . به نفس نفس افتادن
he is blowing glass شیشه را با فوت درست کردن
mind-blowing دشوار
air blowing دمیدن هوا
double blowing دمش مضاعف
piston blowing engine موتور دمنده پیستونی
A cold wind is blowing. باد سردی می وزد
core blowing equipment تجهیزات دمیدن هسته
single jet blowing مشعل یک شعلهای
upper surface blowing دمیدن جریان جهت پیشراننده اصلی روی سطح فوقانی بال
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
off time مرخصی
once upon a time روزگاری
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
on time مدت دار
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
once upon a time روزی
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
off time وقت ازاد
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
time after time <idiom> مکررا
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
old time قدیمی
time out <idiom> پایان وقت
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> سرساعت
once upon a time یکی بودیکی نبود
one at a time یکی یکی
at a specified time در وقت معین یا معلوم
time is up وقت گذشت
at the same time در عین حال
at the same time در ان واحد
at the same time ضمنا"
It's time وقتش رسیده که
time in ادامه بازی پس از توقف
against time رکوردگیری
against time تایم گیری
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
behind time دیر
behind time بی موقع
time will tell در آینده معلوم می شود
out of time بیموقع
out of time بیگاه
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time در زمان دیگری
There is yet time. هنوز وقت هست.
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
from time to time <idiom> گاهگاهی
take your time عجله نکن
out of time بیجا
for the time being <idiom> برای مدتی
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
what time is it? چه ساعتی است
what is the time? چه ساعتی است
what is the time? وقت چیست
all-time همیشگی
all-time بیسابقه
all-time بالا یا پایینترین حد
from time to time هرچندوقت یکبار
from time to time گاه گاهی
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
from this time forth ازاین ببعد
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین پس
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
i time time Instruction
in time بجا
in time بموقع
in the time to come اینده
in the time to come در
in the mean time ضمنا
just in time درست بموقع
in no time خیلی زود
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
two time دو حرکت ساده
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
to know the time of d اگاه بودن
to know the time of d هوشیاربودن
for the time being عجالت
one-time پیشین
one-time قبلی
down time مرگ
down time زمان تلف
down time زمان توقف
down time زمان بیکاری
down time وقفه
down time زمان تلفن شده
down time مدت از کار افتادگی
Our time is up . وقت تمام است
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time <idiom> زودتراز اینها
all the time <idiom> به طور مکرر
mean time ساعت متوسط
one-time سابق
f. time روزهای تعطیل دادگاه
four-four time چهارهچهارم
three-four time نت
two-two time نتدودوم
many a time چندین بار
many a time بارها
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
At the same time . درعین حال
mean time زمان متوسط
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
time فرصت
there is a time for everything دارد
there is a time for everything هرکاری وقتی
time فرصت موقع
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time وقت قرار دادن برای
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time and again چندین بار
time تایم
time مدت
time وقت معین کردن
time متقارن ساختن
time مرورزمان را ثبت کردن
time زمانی موقعی
time ساعتی
time and again بکرات
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
some time or other یک وقتی
some time مدتی
some time یک وقتی
time TIفرمان E
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time ثیر قرار میدهد
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
some time or other یک روزی
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
specified time وقت معین
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time [s] <adv.> دفعه
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time out ایست
time [s] <adv.> بار
at any time <adv.> درهمه اوقات
any time <adv.> همیشه
at any time <adv.> همیشه
time هنگام
any time <adv.> هر بار
at any time <adv.> هر بار
time مدروز
time out ساعت غیبت کارگر
time فرصت مجال
time out وقفه فاصله
time out تایم
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out مهلت
time وقت
time گاه
time زمانه
time عهد
time روزگار
time زمان
time ایام
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
any time <adv.> درهمه اوقات
time sampling نمونه گیری زمانی
time series سریهای زمانی
time resolution جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
transfer time زمان انتقال
time server بوجارلنجان
time sheet ورقه ثبت ساعات کار
time slice قطعه زمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com