Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
time zone
منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
time zone
منطقه ساعتی جهانی
Search result with all words
zone time
وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
Other Matches
zone
ناحیه
zone
منطقه
inner zone
منطقه داخلی
zone
منطقه عمل
zone
ناحیهای شدن
zone
محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
zone
حوزه
zone
منطقه ناحیه
zone
کمربند
zone
مدارات
zone
مدار
zone
قلمرو
zone
بخش
zone
محوطه
zone
کمربند حبه باروت
zone
ناحیه دسته بندی
zone
ناحیه یا بخشی از صفحه تصویر که برای چاپ مخصوص بیان شده است
zone
محل متن در سمت چپ حاشیه راست متن کلمه پرداز , اگر کلمهای به درستی در انتهای خط جا نشود , یک فضای خالی به صورت خودکار ایجاد میشود
zone
زون
zone
نوار
zone
حیطه محدوده
inner zone
منطقه اتش داخلی
zone
منطقه Prohibited-Neutral-Occupation
zone
منطقه دفاعی
zone
دفاع منطقهای
zone bits
بیتهای مخصوصی که درکنار بیتهای عددی برای نمایش کاراکترهای الفبایی بکار میروند
zone bits
بیت منطقه بیت دسته بندی
zone decimal
دسته بندی اعشاری
zone decimal
دسته بندی ده دهی
zone defence
دفاع منطقهای
zone fire
اتش درو
zone fire
اتش درو در عمق
zone of acceptability
منطقه قابل قبول
buffer zone
منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
buffer zone
منطقه تامین
buffer zone
منطقه پیشگیری
aphotic zone
لایه تاریک اقیانوس
intemperate zone
منطقه غیر معتدل یرد یا بسیارگرم
interference zone
ناحیه ی تداخل امواج
intermediate zone
ناحیه ی میانی
intertidal zone
نوار جذر و مدی
intertidal zone
نوار کشندی
indifference zone
ناحیه خنثی
weight zone
مربع وزن گلوله
zone of action
منطقه عمل
attack zone
منطقه حمله
end zone
منطقه 09 متری بین خط دروازه و خط انتهایی
defending zone
نقطهدفاعی
floral zone
منطقه گیاهی
attacking zone
منطقهحمله
attacting zone
منطقه دروازه
aeration zone
منطقه هواگیر
forbidden zone
ناحیه ممنوع
free zone
منطقه ازاد
free zone
منطقهای که ازحقوق گمرکی معاف میباشد
free zone
منطقه ازاد تجاری
school zone
قلمرومدرسه
aphotic zone
طبقه تاریک اقیانوس
service zone
بخشسرویسزدن
equisignal zone
منطقهای که دارای امواج مغناطیسی یکسان است
exchange zone
فاصله 02 متری خط کشی شده برای ردکردن چوب
smokeless zone
مناطقیکهدرآنهاسیگارکشیدنممنوعاست
back zone
منطقه عقب زمین والیبال
exclusion zone
مکانممنوعه
battle zone
منطقهجنگی
extraction zone
منطقه پرتاب بار
end zone
منطقه اخر زمین هاکی از خط ابی تادیوار پشت دروازه
beatten zone
منطقه مورد اصابت
beatten zone
منطقه مضروبه
frigid zone
منطقه منجمده
active zone of well
حوزهای که چاه را تغذیه میکند
zone punch
سوراخ دسته بندی
zone of fire
منطقه اتش منطقه تیراندازی
hot zone
ناحیه تعریف شده توسط استفاده کننده
hypnogenic zone
ناحیه خواب زا
zone of fire
منطقه تیر
zone of dispersion
منطقه پراکندگی گلوله ها
identification zone
منطقه تشخیص هدف
identification zone
منطقه تشخیص هواپیماهای دشمن
zone of contact
محل برخورد
zone of aeration
منطقه هواگیر
heating zone
منطقه یا ناحیه حرارتی
zone purification
تصفیه منطقهای
zone refining
پالایش منطقهای
active zone of well
حوزه فعال چاه
edge zone
ناحیه لبه
edge zone
اطراف لبه
drop zone
منطقه فرود چترباز
genital zone
ناحیه تناسلی
blind zone
منطقه کور
grid zone
منطقه شبکه بندی نقشه منطقه نقشهای
drop zone
منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
drop zone
منطقه فرود
zone ride
کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه
zone of action
منطقه عملیات یکان
strike zone
منطقه خط سیر
prohibited zone
منطقه ممنوعه
plastic zone
منطقهای که در ان خاکها زیر و رو میشوند
plastic zone
منطقه ثانویه قیف انفجارگلوله
pickup zone
منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
photic zone
نوار نوری
control zone
منطقه فضای هوایی تحت کنترل
control zone
منطقه کنترل هوایی
oral zone
ناحیه دهانی
contiguous zone
منطقهای ازابهای متصل به ابهای ساحلی کشور را گویند که هرچند قواعد مربوط به ابهای ساحلی در مورد انها رعایت نمیشود ولی برای کشورمجاور در محدوده ان حقوق استیلایی خاص و محدودی وجود دارد
contiguous zone
منطقه مجاور
defense zone
منطقه پدافند
demilitarized zone
منطقه بی طرف
neutral zone
منطقه بیطرف
neutral zone
منطقه بی طرف
neutral zone
منطقه خنثی
prohibited zone
حریم
convergence zone
منطقه تقارب امواج سونارزیردریایی
red zone
دایره قرمز صفحه هدفگیری
strike zone
سیرمجاز گوی چوگان زن
sublittoral zone
نوار زیر کرانهای
sublittoral zone
زون زیرکرانهای
danger zone
منطقه خطر
somatosensory zone
منطقه حسهای تنی
the frigid zone
منطقه افسرده
skip zone
منطقه کور رادیویی
the frigid zone
منطقه منجمده
shadow zone
منطقه کور عمق اب
dead zone
زاویه بیروح
separation zone
منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
separation zone
منطقه حد
sensitive zone
منطقه حساس
saturated zone
منطقه اشباع
safety zone
بلندی وسط خیابان مخصوص عابرین
demilitarized zone
منطقه غیرنظامی
depletion zone
ناحیه تخلیه
landing zone
منطقه نشست هوایی
combat zone
منطقه رزمی منطقه نبرد
kill zone
منطقه کشتاردشمن
life zone
منطقه زیست شناسی
life zone
منطقه حیاتی
torrid zone
منطقه حاره
combat zone
منطقه رزم
landing zone
نوک وارد این ناحیه میشود و به دیسک یا داده آسیبی نمیرساند
tensile zone
منطقه کششی
landing zone
فضای دیسک سخت که داده عبور نمیکند
kill zone
کشتارگاه
joint zone
منطقه مشترک
communication zone
منطقه مواصلات
erogenous zone
ناحیه شهوتزا
coastal zone
منطقه ساحلی
commutation zone
ناحیه کموتاسیون
zone of contact
ناحیه تماس
landing zone
منطقه فرود
limnetic zone
لایه نورگیر اب
zone of rock flowage
منطقه سنگهای روان
forbidden energy zone
ناحیه انرژی ممنوع
effective beaten zone
منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
exclusive economic zone
منطقه اقتصادی انحصاری
effective beaten zone
منطقه ضربت موثر
air surface zone
منطقه عملیات ضد زیردریایی
air surface zone
منطقه عملیات هوادریایی منطقه تک هوادریایی
desired ground zone
نقطه ترکش اتمی مطلوب
the loose the maiden zone
ازاله بکارت کردن
warm substeppic zone
نوار نیمه جلگهای گرم
root-hair zone
بخشموییریشه
heat affected zone
منطقه حرارت دیده
heat affected zone
ناحیه پیوند
desired ground zone
صفر زمین مورد نظر
contingent zone of fire
منطقه اتش احتمالی توپخانه
zone of rock fracture
ناحیهای از سنگ کره که دارای سنگهای شکافدار میباشد
hot temperature zone
ناحیه بسیار گرم
depth of hardening zone
عمق ناحیه سخت گردانی
blind bombing zone
منطقه بمباران محدود
depth of hardening zone
عمق سختی
drop zone control center
مرکز کنترل منطقه بارریزی یا فرود
runway touchdown zone marking
علامتتماسهواپیمابازمین
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
Few reporters dared to enter the war zone.
چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
At the same time .
درعین حال
do time
<idiom>
مدتی درزندان بودن
down time
مدت از کار افتادگی
all the time
<idiom>
به طور مکرر
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
time after time
<idiom>
مکررا
time out
<idiom>
پایان وقت
down time
مرگ
What time is it?What time do you have?
ساعت چند است
for the time being
<idiom>
برای مدتی
on time
<idiom>
سرساعت
Our time is up .
وقت تمام است
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
down time
وقفه
down time
زمان تلفن شده
One by one . One at a time .
یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time .
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
down time
زمان تلف
have a time
<idiom>
زمان خوبی داشتن
down time
زمان بیکاری
from time to time
<idiom>
گاهگاهی
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
keep time
<idiom>
نگهداری میزان و وزن
about time
<idiom>
زودتراز اینها
down time
زمان توقف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com