English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
time zones منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
time zones منطقه ساعتی جهانی
Other Matches
zones منطقه ناحیه
zones ناحیه
zones حیطه محدوده
zones کمربند
zones مدارات
zones مدار
zones قلمرو
zones بخش
zones نوار
zones زون
zones محل متن در سمت چپ حاشیه راست متن کلمه پرداز , اگر کلمهای به درستی در انتهای خط جا نشود , یک فضای خالی به صورت خودکار ایجاد میشود
zones ناحیه یا بخشی از صفحه تصویر که برای چاپ مخصوص بیان شده است
zones ناحیه دسته بندی
zones حوزه
zones محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
zones ناحیهای شدن
zones منطقه Prohibited-Neutral-Occupation
zones منطقه دفاعی
zones دفاع منطقهای
zones کمربند حبه باروت
zones محوطه
zones منطقه عمل
zones منطقه
buffer zones منطقه تامین
buffer zones منطقه پیشگیری
reflexogenous zones نواحی بازتاب زا
erogenous zones ناحیه شهوتزا
buffer zones منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
primary zones نواحی نخستین
color zones مناطق گیرنده رنگ
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
time out تایم
behind time بی موقع
time will tell در آینده معلوم می شود
take your time عجله نکن
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
There is yet time. هنوز وقت هست.
at another time در زمان دیگری
behind time دیر
It's time وقتش رسیده که
at the same time در عین حال
time out مهلت
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
against time تایم گیری
against time رکوردگیری
at a specified time در وقت معین یا معلوم
at the same time ضمنا"
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
at the same time در ان واحد
one-time سابق
down time وقفه
for the time being <idiom> برای مدتی
from time to time <idiom> گاهگاهی
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> سرساعت
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
time out <idiom> پایان وقت
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
all the time <idiom> به طور مکرر
down time زمان تلف
down time زمان توقف
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
down time زمان بیکاری
down time زمان تلفن شده
down time مدت از کار افتادگی
Our time is up . وقت تمام است
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time <idiom> زودتراز اینها
time after time <idiom> مکررا
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
on time مدت دار
old time قدیمی
off time مرخصی
off time وقت ازاد
mean time ساعت متوسط
mean time زمان متوسط
many a time بارها
many a time چندین بار
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to know the time of d هوشیاربودن
to know the time of d اگاه بودن
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
just in time درست بموقع
once upon a time روزی
once upon a time روزگاری
one at a time یکی یکی
some time یک وقتی
some time مدتی
some time or other یک وقتی
some time or other یک روزی
specified time وقت معین
there is a time for everything هرکاری وقتی
there is a time for everything دارد
time and again چندین بار
time and again بکرات
time in ادامه بازی پس از توقف
time is up وقت گذشت
out of time بیجا
out of time بیگاه
out of time بیموقع
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
in time بجا
in time بموقع
from this time forth ازاین پس
for the time being عجالت
one-time پیشین
one-time قبلی
f. time روزهای تعطیل دادگاه
four-four time چهارهچهارم
three-four time نت
two-two time نتدودوم
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
At the same time . درعین حال
down time مرگ
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین ببعد
from time to time گاه گاهی
in the time to come اینده
in the time to come در
in the mean time ضمنا
in no time خیلی زود
two time دو حرکت ساده
i time time Instruction
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
what time is it? چه ساعتی است
what is the time? چه ساعتی است
what is the time? وقت چیست
all-time همیشگی
all-time بیسابقه
all-time بالا یا پایینترین حد
from time to time هرچندوقت یکبار
once upon a time یکی بودیکی نبود
time زمانه
time هنگام
time مدت
time فرصت مجال
time گاه
time زمان
time وقت
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time متقارن ساختن
time مرورزمان را ثبت کردن
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
any time <adv.> درهمه اوقات
time عهد
time مدروز
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time وقت معین کردن
time ایام
time TIفرمان E
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time فرصت
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time ثیر قرار میدهد
time روزگار
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time زمانی موقعی
at any time <adv.> درهمه اوقات
time out وقفه فاصله
any time <adv.> هر بار
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time تایم
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time [s] <adv.> بار
at any time <adv.> هر بار
time out ساعت غیبت کارگر
time out ایست
at any time <adv.> همیشه
time فرصت موقع
time ساعتی
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time [s] <adv.> دفعه
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time وقت قرار دادن برای
any time <adv.> همیشه
time on target زمان روی هدف
time of origin زمان ارسال پیام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com