English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
time-piece ساعت
time-piece زمان
Other Matches
by the piece بطورمقاطعه
piece سوار
to piece out تیکه تیکه درست کردن
to piece out کردن
to piece out دراز
piece مهره شطرنج
of a piece with each other ازسر هم همجنس یکدیگر
piece طغرا
piece طغری
piece تکه
piece اسلحه گرم
by the piece ازروی کار کرد
piece of eight دلاراسپانیولی
piece وصله کردن
piece پاره
to piece together بهم پیوستن
piece یک تکه کردن
piece نمایشنامه قسمت بخش
piece قطعه ادبی یاموسیقی
piece سکه نمونه
piece عدد
piece فقره
piece مهره پارچه
piece ترکیب کردن
piece قطعه
piece جورشدن
piece قدری
piece کمی
piece قبضه توپ یا تفنگ
piece قبضه سلاح
piece دانه
say one's piece <idiom> آشکارا نظر خودرا گفتن
think piece مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
piece قسمت
one-piece لباسیکسره
piece جزء
three piece سه تکه
three piece درست شده از سه قسمت
three piece سه پارچه
toe-piece قسمتجلویی
museum piece قدیمی غیرعادی
piece workers پیمانکار ها
piece-workers مقاطعه چی ها
piece-worker مقاطعه چی
piece workers مقاطعه چی ها
corbel-piece بالشتک
toe piece مهرهرویپنجه
one-piece suit لباسیکسره
[piece of ] advice اندرز
one-piece coverall پوششیکتکه
middle piece قطعهمیانی
end-piece قطعهیانتهایی
[piece of ] advice مشورت
end piece انتهایدم
piece-workers پیمانکار ها
artillery piece جنگ افزارتوپخانه
artillery piece قبضه توپخانه
[piece of ] advice آگاهی
piece worker مقاطعه کار
party piece قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
piece-worker مقاطعه کار
[piece of ] advice نصیحت
[piece of ] advice پند
piece workers مقاطعه کار ها
piece-workers مقاطعه کار ها
piece worker مقاطعه چی
piece worker پیمانکار
adaptor piece حلقه اتصال
piece-worker پیمانکار
There is one piece missing. یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
flower piece گل کاری
cross piece تیر عرضی
fowling piece تفنگ شکاری تفنگ ساچمهای
fowling piece تفنگ ساچمه زنی
contact piece کنتاکت
contact piece پلاتین
fowling piece تفنگ پرنده زنی تفنگ شکاری
fowling piece تفنگ سبک برای شکار پرنده وحیوان کوچک
wreckage piece تکه اتلاف
wreckage piece تکه ای از لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
wreckage piece تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
flower piece ارایش گل
flower piece تصویرگل
fitting piece تکه اتصالی
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
museum piece تکه موزه
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
piece of writing مدرک [سند ] [اصطلاح رسمی]
piece of cake <idiom> آسان
eye piece عدسی سر دوربین
facr piece قسمت مربوط به صورت ماسک ضد گاز
field piece توپ صحرائی
fitting piece بست
chimney piece ارایش روی بخاری
chimney piece پیش بخاری
battle piece تصویرجنگ
base piece مقر
base piece پایه پایه استقرار
base piece کف
base piece قنداق
base piece قبضه مبنا
base piece توپ مبنا
base piece توپ اصلی
dragon-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
dragging-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
form-piece [تکه های سنگ در مشبک کاری]
a piece of information یک تکه اطلاع
head piece سر هر التی که روی سر قرارمیگیرد
head piece قسمت بالا
head piece ادراک ادم باهوش
center piece میانه
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
abutment-piece تیر کف
altar-piece پرده نقاشی [یا تندیس تزئینی در قسمت بالا و عقب محراب کلیسا]
ashlar-piece سنگ بنا
he gave me a piece of a پندی بمن داد
he gave me a piece of a مشورای بمن داد
head piece کلاه
head piece سرصفحه
head piece ارایش
chimney-piece آذین شومینه
head piece هوش
heavy piece سوار سنگین شطرنج
crotch piece فاق
piece dye بطوریکپارچه رنگ کردن
piece mark شماره شناسایی که روی قطعات و وسایل حک میشود
piece part قطعه یک پارچه
piece part قطعه سرهم و جدا نشدنی
nose piece قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
night piece دورنمای شب
to stub a piece از کنده یاریشه پاک کردن
piece parts قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
swivel piece مدور دو راه
to pick to piece سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
piece work کار قطعهای
mantel piece گچبری دور بخاری
piece goods کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
a piece of advice یک راهنمایی
piece deresistance بخش عمده خوراک
piece de resistance امر مهم
to piece a garment جامهای را با تیکه بزرگترکردن
to piece a garment تیکه سر جامهای دادن
to piece a rope تیکه سر طناب دادن
piece de resistance فقره برجسته
tail piece سیم گر
piece de resistance کارپر اهمیت
to pick to piece پاره پاره کردن
piece deresistance مثلا تیکه بزرگی از گوشت
set piece قطعه ادبی ویا موسیقی منفردومشخص
piece de resistance خوراک اصلی
pinned piece اچمز
swivel piece مدور لنگر
ridge piece کش بالای شیروانی
test piece توپ مبنا یا توپ نمونه درخصلت یابی
test piece نمونه ازمایش
reference piece توپ مبنا
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
corbel piece قسمتپیشآمده
service of the piece مشق پای قبضه توپخانه مشق پای توپ
test piece نمونه ازمایشی
tail piece زه گیر ارایش ته فصل
pole piece قطبک
knee piece زانو بند
kiching piece میخ چوبی بزرگ
sea piece نقاشی منظره دریا
light piece سوار سبک شطرنج
horn of pole piece شاخ قطبک
to perform a piece of music ساز زدن
to huddle up a piece of work کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
to perform a piece of music قطعه موسیقی رادرست درساز ادا کردن
piece production cost ارزش تولید قطعه
reducing tee piece سه راه کاهنده
reducing tee piece سه راه نقصانی
to carry a piece at safety تفنگی رادرحالی که ضامن ان انداخته است باخود بردن
BNC T piece connector فلزی به شکل ح T که کارت آداپتور را به انتهای دو بخش RG وصل میکند کابل Loaxial باریک در نصب شبکههای اینترنت به کار می رود
It is an intricate piece of machinery. دستگاه ظریف ودقیقی است
extended pole piece قطبک دراز شده
jobber [piece worker] پیمانکار
tensile test piece نمونه ازمون کششی
jobber [piece worker] مقاطعه کار
To shave a piece of wood. قطعه چوبی راتراشیدن
jobber [piece worker] مقاطعه چی
give someone a piece of your mind <idiom> عصبانی شدن از کسی
small piece of brick کلوک
to put in a piece of work بخشی از کار دیگران را انجام دادن
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
tow piece spark plug شمع موتور دو تکه
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down . اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
from this time forth ازاین پس
for the time being عجالت
about time <idiom> زودتراز اینها
all the time <idiom> به طور مکرر
time in ادامه بازی پس از توقف
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> مکررا
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com