Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (7 milliseconds)
English
Persian
times roman
تایمز رومن
Other Matches
Roman
رومن
Roman
لاتین حروف رومی
Roman
اهل روم
Roman
رومی
roman cross
حرکت صلیبی
roman empire
امپراطوری رم
roman balance
قپان
Roman alphabet
الفبای لاتین
Roman blind
درپرشرومانی
Roman legionary
سربازورمی
roman candle
افتاب مهتاب
roman a clef
داستان واقعی که نام شخصیتهای ان بطور ناشناس برده شده
roman school
مکتب رفائیل
greco roman
کشتی فرنگی
roman vitriol
زاج کبود
roman vitriol
کات کبود
Roman law
مجموعهی قوانین رومی که پایهی قوانین امروزی در بسیاری از کشورها به ویژه در اروپا است
Roman Catholics
وابسته به کلیسای کاتولیک روم
Roman numeral
اعداد رومی
Roman numerals
ارقام رومی
Roman numeral
عدد رومی
[ریاضی]
Roman Catholic
وابسته به کلیسای کاتولیک روم
he has Roman nose
او بینی عقابی دارد
Roman metal pen
خودکاررومی
Either be a pure Ethiopian or a full - blooded Roman.
<proverb>
یا زنگى زنگ باش یا رومى روم .
many times
<adv.>
غالب اوقات
behind the times
بی خبراز
behind the times
کهنه
at times
گاه گاه
at times
گاه گاهی
at all times
همیشه
How many times do I have to tell you that …
چند بار باید به شما بگویم که ...
Now, of all times!
از همه وقتها حالا
[باید پیش بیاید]
!
times
ضربدر
[ریاضی]
Three times two is six.
سه ضرب در دو می شود شیش.
many times
<adv.>
بکرات
f. times
ایام قدیم
eight times
<adv.>
هشت بار
[هشت دفعه]
many times
<adv.>
خیلی از اوقات
three times two is six
3دفعه 2 شش میشود
three times two is six
سه دو تاشش تا
many times
<adv.>
بارها
many times
<adv.>
اغلب
many times
<adv.>
چندین بار
behind the times
<idiom>
از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
many times
<adv.>
به کرارا
many times
چندین بار
keep up with the times
موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
One must keep up with the times.
باید با زمان آهنگ بود
many times
<adv.>
به تکرار
at all times
درهمه اوقات
times
وقت
times
تایم
times
فرصت
times
فرصت موقع
times
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
times
وقت قرار دادن برای
times
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
ساعتی
times
زمان
times
گاه
times
فرصت مجال
times
هنگام
times
زمانه
times
ایام
times
روزگار
times
مدروز
times
عهد
times
مدت
times
وقت معین کردن
times
متقارن ساختن
times
مرورزمان را ثبت کردن
times
زمانی موقعی
times
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
ثیر قرار میدهد
times
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
times
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
times
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
times
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
times
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
times
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
times
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
times
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
times
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
times
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
times
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
times
TIفرمان E
times
اندازه گیری زمان یک عملیات
times
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
times
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
from immemorial times
اززمانی که کسی بیاد ندارد
a lot of times
<adv.>
بارها
a lot of times
<adv.>
اغلب
from immemorial times
از زمان خیلی قدیم
a lot of times
<adv.>
چندین بار
from immemorial times
ازعهد دقیانوس
a lot of times
<adv.>
به کرارا
dozens of times
چندین بار
a lot of times
<adv.>
به تکرار
dozens of times
بسیاربارها
a lot of times
<adv.>
بکرات
in ancient times
در اوقات جهان باستانی
at odd times
<adv.>
در وقت و بی وقت
a lot of times
<adv.>
غالب اوقات
it is four times my size
من است چهارتای من است
meal times
زمان وعده های غذا
it is four times my size
چهاربرابر
prehistoric times
ازمنه ماقبل تاریخ
one hundred times as many
صد برابر
nine times out ten
بیشتر اوقات
one hundred times as many
سد چندان
nine times out ten
غالبا
hard times
هنگام تنگدستی
in ancient times
در روزگار باستانی
a lot of times
<adv.>
خیلی از اوقات
at odd times
وقت و بی وقت
times without number
بطور مکرر
times without number
پی در پی
at least four times a week
کم کمش چهار بار در هفته
hard times
روزگارسخت
From the historic times.
اززمانیکه تاریخ نشان می دهد
It changed hands a few times before I got it.
چند دست گشت تا به من رسید
double times march
بدو رو
double times march
قدم دو
Difficult times lie ahead.
دوران سختی درپیش است
Financial Times Share Index
شاخصقیمتهایسهام
In times past . In olden days .
درروزگاران قدیم
At odd times . At irregular intervals .
وقت وبی وقت
Financial Times Stock Exchange 100 Index
شاخصقیمتهایسهام
drastic times call for drastic measures
<idiom>
[زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com