English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to always look for things to find fault with همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
Other Matches
Take things as you find them. <proverb> مسائل را همانگونه نه هستند بپذیر .
To find fault. بهانه گرفتن
To find fault with something ( someone ) . از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
to find fault with گله کردن از
to find fault with از ملامت کردن
to find fault with عیب جستن
find fault with <idiom> ایراد گرفتن
There is no fault to find with my work. بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
I have no fault to find with his work . از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
To find a clear field . To find no rivals . میدان را خالی دیدن
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion). اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
to find out دریافتن
find به دست آوردن
to find in تهیه کردن
find out <idiom> فهمیدن ،یادگرفتن
to find out کشف کردن
to find out پیداکردن
to find out ملتفت شدن فهمیدن
I find it's ... به نظر [عقیده] من این ...
to find in فراهم کردن
to find f.with عیب جستن از
to find f.with گلدکردن از
find کشف کردن پیدا کردن
find پیدا کردن
find فرمان FIND
i did not find a there کسی را در انجا نیافتم
find یافتن بوی شکار
find یابش
find چیز یافته مکشوف
Can you find your way out? راهتان را به خارج می توانیدپیدا کنید ؟
find out مکشوف کردن
find out کشف کردن
find out پی بردن
find out دریافتن
find جستن تشخیص دادن
find یافتن
find برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
site of the find منبع [باستان شناسی]
Can you find me a porter? آیا میتوانید برای من یک باربر پیدا کنید؟
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
site of the find چشمه [باستان شناسی]
Can you find me a babysitter? آیا میتوانید برای من یک پرستار بچه پیدا کنید؟
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
if i find an opportunity اگر دست دهد
if i find an opportunity اگر فرصتی پیداکنم
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
to find oneself نیازمندیهای خودرافراهم کردن
Help me find my keys. کمک کن کلیدهایم را پیدا کنم
to find satisfactionin any one از کسی رضایت داشتن
What find bath. عجب حمام خوبی است
to find one work کار برای کسی پیدارکردن
If I find the time . اگر وقت کنم ( کردم )
if i find an opportunity اگر مجالی باشد
to find satisfactionin any one از کسی خوشنودیاراضی بودن
to find oneself بودن
who seeks will find جوینده یابنده است
Sooner or later , he wI'll find out . دیر یا زود خواهد فهمید
Find demolition charges to قوطی مواد منفجره همه منظوره
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
I couldnt find the way back. نتوانستم راه بر گشت را پیدا کنم
Did you ever find that pen you lost ? قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
To make ( find , get ) an opportunity . فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
fast bindŠfast find جای محکم بگذارتازودپیداکنی
to pick up somebody [to find sexual partners] بلند کردن کسی [زنی] [برای رابطه جنسی] [اصطلاح روزمره]
I racked ( cudgeled ) my brain to find a solution . به مغزم فشارآوردم تا راه حلی پیدا کنم
things اسباب
I must think things over. باید راجع به این چیز ها فکر کنم
things اموال
things اشیا
among other things میان چیزهای دیگر
see things <idiom> چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
things were at the مغلوب کردن
the r. of all things برگشت همه چیزبحال کامل خودردر روزمعاد
It is one of those things. گاهی پیش می آید ،دیگر چه می شود کرد
the four last things مراحل چهارگانه
That's (just) the way things are. موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
take away your things اسباب خود را از اینجا ببرید
the four last things اخرت
It's your own fault. تقصیر خودت است.
in fault مقصر
it was my fault تقصیرمن بود
to a fault بحدافراط
at fault <idiom> مقصر
to a fault <idiom> (به حدافراط) از شور به درشده
to a fault بی نهایت
it is his fault تقصیر اوست
at fault بی تکلیف
fault فرآیندی که خطا در آن قرار دارد
fault خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
fault توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
fault سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
fault برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
at fault پریشان
at fault گیج
fault موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
fault یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
fault مدت زمان بین وقتی که سیستم کامپیوتری کار نمیکند یا بع علت خطا غیر قابل استفاده است
fault خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
fault تقصیرکردن
fault گسله
fault چینه
fault شکست زمین
fault اشتباه
fault خطا
fault عیب نقص
fault گناه
fault خرابی
fault کاستی
fault تقصیر اشتباه
fault گیر
fault عیب
fault گسل
fault تقصیر
fault نقص
fault مقصر دانستن
fault تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
Things are going well for me these days . وضع من این روزها میزان است
bathing things لباس شنا [حمام]
Things will turn out all right! همه چیز دوباره خوب میشود!
swimming things لباس شنا [حمام]
Keep an eye on things. هوای کاررا داشته باش
swimming things لوازم شنا [حمام]
to keep things to oneself حفظ کردن [رازی]
To fix things for someone. کار کسی را راه انداختن
to keep things to oneself نگه داشتن [رازی]
to be congenial to somebody [things] برای کسی مطبوع بودن [اشیا]
bathing things لوازم شنا [حمام]
to be congenial to somebody [things] برای کسی سازگار بودن [اشیا]
nature [of things] سرشت [ماهیت] [خوی] [ذات] [طبیعت]
get in the swing of things <idiom> به شرایط جدید عادت کردن
of all [things or people] <adv.> مخصوصا [چیزی یا کسی]
Moderation in all things. <proverb> در همه چیز اعتدال داشته باش.
to stir [things] up دعوا راه انداختن [اصطلاح روزمره]
Things can't remain this way. <idiom> این گستاخی است ! [اصطلاح روزمره]
Things can't remain this way. <idiom> این اهانت است ! [اصطلاح روزمره]
to botch things up تباهی کردن
to botch things up بهم زدن چیزی
to botch things up زیرورو کردن چیزی
all things come to him who waits <proverb> بر اثر صبر نوبت ظفر آید
Things can't remain this way. <idiom> این جسارت است ! [اصطلاح روزمره]
It is in the nature of things. این موضوع ذاتا اینطور است.
forbidden things مناهی
things hired اعیان مستاجره
other things being equal اگر برای چیزهای دیگر نباشد
if things shape right درامدن
if things shape right از اب درامدن
if things shape well مایه امید واری بودن
other things being equal اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
outward things محیط
things have come to a pretty کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است
to be congenial to somebody [things] برای کسی دلپذیر بودن [اشیا]
things in possession اموالی که بالفعل در تصرف شخص هستند
things in possession اموال عینی
things in action اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
forbidden things محرمات
outward things جهان برونی یا فاهر
keep an eye on things. مواظب جریان باش
forbidden things منهیات
things in action اموال دینی
forbidden things نواهی ممنوعات
priceable things اموال یا اشیا قیمتی
page fault خرابی صفحه
fault tolerance قدرت تحمل نقص
permanent fault عیب دائمی
machine fault عیب ماشین
fault free بی نقص
fault localization تعیین محل خطا
fault tolerance تحمل نقص
page fault نقص صفحه
machine fault نقص ماشین
theory of fault تئوری تقصیر
fault description توضیح عیب
fault water ابشکاف
fault voltage ولتاژ عیب
fault voltage ولتاژ خطا
fault tolerance تولرانس عیب
normal fault گسل طبیعی
fault description توضیح اشکال
fortuitcus fault نقص اتفاقی
fault description توضیح خرابی
insulation fault خرابی نارسانا
insulation fault نقص عایق کاری
insulation fault نقص عایق بندی
fault description توضیح مشکل
foot fault خطای پا
fault description توضیح نقص
foot fault خطای پا درسرویس
commit a fault تقصیر کردن
fault detection عیب یابی
fault datagnosis تشخیص عیب
fault datagnosis عیب شناسی
fault current جریان خطا
fault current جریان عیب
transverse fault گسل عرضی
fault analysis عیب کاوی
fault analysis تحلیل عیب
fault detector اشکارساز خطا
earth fault اتصال به زمین تصادفی
cold fault نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com