Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (6 milliseconds)
English
Persian
to bake bread or bricks
پخش اجریانان
Other Matches
To bake bread.
نان پختن
bake
سوزاندن
bake
پختن
[نان و کیک غیره]
bake
سوختن خشک کردن
bake
طبخ کردن
bake
پختن
hard bake
بادام سوخته
bricks
اجر
bricks
خشت
bricks
اجر بنایی
bricks
اجرگرفتن اجرگوشه گرد
to pave with bricks
اجر فرش کردن
broken bricks
سنگریزه
split bricks
بریدن اجر
fire bricks
اجر پختن
fire bricks
اجرپزی
broken bricks
پاره اجر
like a ton of bricks
<idiom>
به شدت یا با قدرت
paving bricks
اجرهای مخصوص سنگ فرش
mould bricks
مالیدن اجر
upright course of bricks
هره اجری روی دیوار
split bricks
اره کردن اجر
alayerof bricks
یک رگ اجر
alayerof bricks
رگهای از اجر
You cannot make bricks without straw.
<proverb>
بى کاه نتوان خشت ساخت .
bread
نان زدن به
bread
قوت
bread
نان
we have no more bread
دیگر نان نداریم
bread alone
تنها نان
bread alone
فقط نان
bread alone
نان خالی
bread-board
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-boards
تختهی آمادهی مدار سازی
bread-board
تختهی نان بری
bread-board
تختهی آمادهی مدار سازی
bread-board
لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-boards
لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-boards
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
black bread
نانسیاه
To lend each other bread.
<proverb>
نان به هم قرض دادن .
milk bread
نانشیرنی
To butter the bread .
روی نان کره مالیدن
If it has not water for me it certainly has bread .
<proverb>
آب براى من ندارد براى تو که دارد .
bread-bin
ناندانی-جانانی
wholemeal bread
نانحجیم
whole wheat bread
انواعنانسفید
unleavened bread
نانتخت
pumpernickel bread
نانتکه
pitta bread
ناننازک
Greek bread
نانیونانی
bread guide
محلقرارگرفتنناندرتستر
oat bread
نان جو
wheaten bread
نان گندم
bread and butter
وسیله معاش
here is bread in plenty
نان بقدر کفایت هست
duily bread
رزق
duily bread
روزی
aerated bread
نانیکه مصنوعابوسیله گازدرامده باشد
dry bread
نان بی کره
daily bread
نان یارزق روزانه
daily bread
روزی
bread knife
کارد نان بری
bread and point
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
st john's bread
خرنوب
barley bread
نان جوین
barley bread
نان جو
aerated bread
نان گازدار
swine bread
پنجه مریم
bread and butter
نان وپنیر
duily bread
نان روزانه
wheat bread
نان سفید
pull bread
مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
light bread
نان سفید
bread-boards
تختهی نان بری
leavened bread
نان ور امده
light bread
نان سهل الهضم
here is bread in plenty
نان فراوان داریم
wheat bread
نان گندم
best thing since sliced bread
<idiom>
[یک نوآوری یا اختراع خوب]
small pieces of bread
خرده یاریزه نان
lrish soda bread
نانسوادیایرلندی
best thing since sliced bread
<idiom>
[یک ایده یا نقشه خوب]
His bread is buuttered on both side .
<proverb>
نانش از هر دو طرف کره مالى شده است .
Half a loaf is better than no bread .
<proverb>
نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
to dine off bread and cheese
ناهار خود را با نان و پنیربرگذار کردن
know which side one's bread is buttered on
<idiom>
راه وچاه را بلد بودن
lndian chapati bread
نانچپتیهند
German rye bread
نانشیاردارآلمانی
Danish rye bread
نانتکهجویدوسردار
Russian black bread
نانسیاهروسی
to break bread with a person
پیش کسی نان ونمک خوردن
American white bread
نانسفیدآمریکایی
break bread with a person
با کسی نان و نمک خوردن
I am the bread winner of the family .
نان آور خانه ( خانواده ) هستم
American corn bread
نانذرتآمریکایی
lndian naan bread
نانهندی
caraway seeded rye bread
نانگندم سیاهباتخمزیره
He eats bread at the ruling market price.
<proverb>
نان را به نرخ روز مى خورد .
He is on easy street . He is in clover. His bread is buttered on both sides .
نانش توی روغن است
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com