English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
to be a dead duck بیهوده بودن [چیزی یا کسی]
Search result with all words
dead duck آنچهشانسزندگیو موفقیتندارد
dead duck <idiom> در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
Other Matches
duck درگیر شدن هواپیماها
duck اخراج توپزن بی امتیاز
duck کد مخصوص درگیریهای هوایی
duck اردک ماده غوطه
duck زیر اب رفتن غوض کردن
duck غوض
duck مرغابی
duck under سر زیر بغل
duck اردک
duck جا خالی دادن
duck soup اسان
To dodge . To duck. جاخالی دادن (دربازی )
lame duck از کار افتاده
baiting duck مرغ دام
bowled for a duck باختن بازیگر بی امتیاز
break one's duck کسب نخستین امتیاز
decoy duck مرغابی ای که مرغان دیگررابدام میاندازد
duck hook ضربه پیچدار کوتاه
sitting duck <idiom> بی خیال نشستن
duck soup سهل
duck soup کار اسان وسهل
sitting duck هدف بی دفاع واسان
duck soup <idiom> آسان
shoot the duck حرکت جلو و عقب نشینی روی یک پا و پای دیگر کشیده بجلو
scaup duck اردک قرمز اسیاواروپا وامریکا
duck and drake اردک نر
duck and drake پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
sitting duck <idiom> هدف ثابت
lame duck علیل وناتوان
lame duck <idiom> نزدیک به بازنشسته شدن
like water off a duck's back <idiom> بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
man darin duck یکجور مرغابی کاکل دار که اصل ان از چین است
duck under and rear takedown یک دست و یک پا
He stands there like a duck in a thunder storm. <idiom> مانند خر در گل گیر کرده. [اصطلاح مجازی]
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
dead even کاملا مساوی
dead [چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
from the dead ازمیان مردگان
dead even دقیقا برابر
dead against درست مقابل
dead مرده
dead and gone <idiom> هفت کفن پوسانده
dead as a d. بکلی مرده
dead ساکن
dead متوفی
dead مات
dead گوی بولینگ ضعیف
dead توپ کم جان
dead مهجور
dead مسکوت
dead دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
dead آنچه کار نمیکند. کامپیوتر یا قطعهای که کار نمیکند
dead منسوخ کهنه
dead بی پتانسیل
dead دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
dead بی حس
dead کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
dead water مانداب
dead volume حجم مرده
dead valley خشکرود
dead type حروف پخشی
dead type حروف پخش کردن
dead time وقت تلف شده
dead time زمان گمگشته
dead time زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead time زمان مرده
dead wire سیم بی برق
dead zone زاویه بیروح
dead heats مسابقه ای که در ان چند نفربرنده می شوند
dead weight وزن خشکه
dead weight وزن بی اوار
dead weight ویژه وزن
dead weight خودوزن
dead weight کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
the dead of winter چله زمستان
dead weight وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
playing dead مرده نمایی
dead heat مسابقه ای که در ان چند نفربرنده می شوند
dead storage حجم مرده
dead storage گنجایش مرده
dead storage مانداب
dead space فضای راکد
dead space فضای مرده
dead soils خاکهای مرده
dead slow خیلی اهسته
dead shot تیر اشتباه
dead sea دریای لوط
dead sea بحرمیت
dead rise فاصله بین کیل تاانحنای خن ناو
dead rise فاصله مرده
dead space ناحیه کور
dead space زاویه بیروح فضای کور
dead storage انبار وسایط نقلیه و تجهیزات
dead stock موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
dead stock کالای بنجل
dead stock کالای بدون خریدان
dead shot تیر خطا
dead stock موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
dead spot نقطه خنثی
dead spot منطقه ساکت
dead rent اجاره بهایی که در صورت عدم استفاده از عین مستاجره نیز باید پرداخت شود
The battery is dead. باتری خالی شده است.
The battery is dead. باتری تمام شده است.
Speak well of the dead . <proverb> پشت سر مرده بد نگو.
dead march مارش عزا
over one's dead body <idiom> هرگز
dead end انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
dead end سر هرز
Drop dead <idiom> کم کردن مزاحمت
to be dead asleep در خواب عمیق بودن
to cut somebody dead <idiom> به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
dead-light پنجره ثابت
dead-house مرده شوی خانه
Be a dead ringer for someone <idiom> شباهت زیاد دو نفر
to be dead keen [on] واقعا مشتاق بودن [به]
dead wool پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
a dead language <idiom> زبان مرده و منقرض شده [زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
dead to the world <idiom> زود به خواب رفتن
dead tired <idiom> خیلی خسته واز پا افتاده
dead set against something <idiom> کاملا مصمم در انجام کاری
ye living and the dead زندگان و مردگان
to f. a dead horse اب درهاون کوبیدن
to f. a dead horse کوشش بی فایده کردن
the quick and the dead زندگان ومردگان
dead ends سر هرز
dead ends بن بست
dead wood میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
it is not true that he is dead اینکه میگویند مرده است حق ندارد
dead bolt زبانهگوی
dead ends انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
dead end <idiom> به آخرخط رسیدن
dead end بن بست
dead center <idiom> کاملا وسط
dead as a doornail <idiom> کاملا مرده
dead ahead <idiom> درست درپشت ،قبل
He is not dead by any chance , is he ? نکند مرده باشد ؟
Never!over my dead body . صد سال سیاه ( هر گه ؟ابدا" )
dead on arrival مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
half dead نیم جان
dead weights وزن بی اوار
dead load بار ساکن
dead load بار ازمایشی
dead load وزن ثابت و متعلقات ان
dead load شاسی اتومبیل
dead load پایه پل
dead line خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
dead light روزنهای که اطاق کشتی راازطوفان حفظ میکند
dead letter نامه غیر قابل توزیع
dead letter قانون منسوخ
dead knot گرهای که با عضوهای اطراف خود اتصال نداشته باشد
dead in the water متوقف در اب
dead load همیشه بار
dead load بارمرده
dead load بار دائم
dead area زاویه بیروح
dead area منطقه بیروح
dead alive یک نواخت
dead alive خسته کننده
dead alive کسل کننده
dead air هوای راکد
dead load بار مرده
dead ahead درست سینه
dead ahead درست درسمت سینه ناو
dead ahead درست در سینه ناو
dead weights ویژه وزن
dead in the water متوقف در دریا
dead house جنازهای
dead freight کرایه حملی که پرداخت شده ولی استفادهای از ان به عمل نیامده
dead freight هزینه حمل بابت فرفیت استفاده نشده
dead file پرونده راکد
dead fence پرچین
dead eye گره کور
dead engine موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
dead weights خودوزن
dead weights کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weights وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead pull کوشش بیهوده
dead lift کوشش بیهوده
dead freight کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
dead ground اتصال به زمین کشنده
dead house مردهای
dead hours ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
dead hours ساعات خاموشی در شب
dead hedge پرچین گیاهان خشک
dead hearted بی عاطفه
dead hearted سنگدل
dead halt توقف مطلق
dead group زمین بیروح
dead group زاویه بیروح
dead ground زمین واقع در زاویه بیروح
dead beat بی نوسان
dead lock اشکال
dead copy اخبارچیده شده
dead colour رنگ ضعیف
dead mark انداختن تمام میله ها دراخرین بخش مسابقه بولینگ
dead market بازار کساد
dead colour رنگ دست اول
dead lock کوچه بن بست
dead market بازار کم فروش
dead mines مینهای خنثی شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com