English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
to be dead keen [on] واقعا مشتاق بودن [به]
Other Matches
keen شدیدبودن شدیدکردن
keen زیرک باهوش
keen شدید
keen تند حاد
keen پرزور
keen تیز
keen مشتاق
keen قابل رقابت
keen تیزکردن
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
I'm not too keen on it. <idiom> من خیلی بهش مشتاق نیستم.
keen نوحه سرایی کردن
keen edged دارای لبه تیز
keen edged تیز
keen eyed تیزچشم
keen witted زیرک
keen witted ذکی باذکاوت
keen witted باهوش
keen witted تیز هوش
keen sighted روشن بین
keen sighted تیزبین
keen set for doing anything مشتاق کردن کاری
keen set for doing anything ارزومند کردن کاری
keen set گرسنه
keen eyed تیزبین
keen set ارزومند
keen set مشتاق
keen scented دارای شامه تیز
keen eyed تیز نظر
keen edged لب تیز
To be interested in ( keen on ) some thing . به چیزی علاقه داشتن
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
dead [چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
dead دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
dead کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
dead بی پتانسیل
dead مسکوت
dead مات
dead متوفی
dead گوی بولینگ ضعیف
dead توپ کم جان
dead مهجور
dead منسوخ کهنه
dead بی حس
dead آنچه کار نمیکند. کامپیوتر یا قطعهای که کار نمیکند
dead ساکن
dead against درست مقابل
dead as a d. بکلی مرده
dead دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
from the dead ازمیان مردگان
dead مرده
dead even کاملا مساوی
dead even دقیقا برابر
dead and gone <idiom> هفت کفن پوسانده
dead time زمان گمگشته
dead time زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead time وقت تلف شده
dead volume حجم مرده
dead type حروف پخشی
dead water مانداب
dead valley خشکرود
dead type حروف پخش کردن
dead time زمان مرده
dead storage حجم مرده
dead storage گنجایش مرده
dead shot تیر اشتباه
dead shot تیر خطا
dead sea دریای لوط
dead sea بحرمیت
dead rise فاصله بین کیل تاانحنای خن ناو
dead rise فاصله مرده
dead rent اجاره بهایی که در صورت عدم استفاده از عین مستاجره نیز باید پرداخت شود
dead records بایگانی راکد
dead reckonning ناوبری کور
dead reckonning پرواز کور
dead reckoning نقطه فرضی
dead reckoning محل فرضی
dead pledge گرو زمین و کالا
dead slow خیلی اهسته
dead soils خاکهای مرده
dead storage مانداب
dead storage انبار وسایط نقلیه و تجهیزات
dead stock موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
dead stock کالای بنجل
dead stock کالای بدون خریدان
dead stock موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
dead spot نقطه خنثی
dead spot منطقه ساکت
dead space زاویه بیروح فضای کور
dead space ناحیه کور
dead space فضای راکد
dead space فضای مرده
dead mines مینهای بی اثر و از کار افتاده
dead wire سیم بی برق
to be dead asleep در خواب عمیق بودن
dead on arrival مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
The battery is dead. باتری خالی شده است.
The battery is dead. باتری تمام شده است.
Speak well of the dead . <proverb> پشت سر مرده بد نگو.
over one's dead body <idiom> هرگز
Drop dead <idiom> کم کردن مزاحمت
a dead language <idiom> زبان مرده و منقرض شده [زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
to cut somebody dead <idiom> به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
dead-light پنجره ثابت
dead-house مرده شوی خانه
Be a dead ringer for someone <idiom> شباهت زیاد دو نفر
to be a dead duck بیهوده بودن [چیزی یا کسی]
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
dead wool پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
dead to the world <idiom> زود به خواب رفتن
dead tired <idiom> خیلی خسته واز پا افتاده
dead set against something <idiom> کاملا مصمم در انجام کاری
to f. a dead horse اب درهاون کوبیدن
to f. a dead horse کوشش بی فایده کردن
the quick and the dead زندگان ومردگان
it is not true that he is dead اینکه میگویند مرده است حق ندارد
half dead نیم جان
the dead of winter چله زمستان
playing dead مرده نمایی
ye living and the dead زندگان و مردگان
dead bolt زبانهگوی
dead end <idiom> به آخرخط رسیدن
dead duck <idiom> در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
dead center <idiom> کاملا وسط
dead as a doornail <idiom> کاملا مرده
dead ahead <idiom> درست درپشت ،قبل
He is not dead by any chance , is he ? نکند مرده باشد ؟
Never!over my dead body . صد سال سیاه ( هر گه ؟ابدا" )
dead duck آنچهشانسزندگیو موفقیتندارد
dead zone زاویه بیروح
dead load بار ازمایشی
dead hearted بی عاطفه
dead hearted سنگدل
dead halt توقف مطلق
dead group زمین بیروح
dead group زاویه بیروح
dead ground زمین واقع در زاویه بیروح
dead ground اتصال به زمین کشنده
dead freight کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
dead freight کرایه حملی که پرداخت شده ولی استفادهای از ان به عمل نیامده
dead freight هزینه حمل بابت فرفیت استفاده نشده
dead hedge پرچین گیاهان خشک
dead hours ساعات خاموشی در شب
dead hours ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
dead load وزن ثابت و متعلقات ان
dead load شاسی اتومبیل
dead load پایه پل
dead line خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
dead light روزنهای که اطاق کشتی راازطوفان حفظ میکند
dead letter نامه غیر قابل توزیع
dead letter قانون منسوخ
dead knot گرهای که با عضوهای اطراف خود اتصال نداشته باشد
dead in the water متوقف در اب
dead in the water متوقف در دریا
dead house جنازهای
dead house مردهای
dead file پرونده راکد
dead fence پرچین
dead weight وزن بی اوار
dead weight وزن خشکه
dead heats مسابقه ای که در ان چند نفربرنده می شوند
dead heat مسابقه ای که در ان چند نفربرنده می شوند
dead wood میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
dead ends بن بست
dead ends سر هرز
dead ends انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
dead end بن بست
dead end سر هرز
dead weight ویژه وزن
dead weight خودوزن
dead weight کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead eye گره کور
dead engine موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
dead pull کوشش بیهوده
dead lift کوشش بیهوده
dead beat بی نوسان
dead weights وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead weights کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weights خودوزن
dead weights ویژه وزن
dead weights وزن بی اوار
dead weights وزن خشکه
dead weight وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead end انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
dead load بار مرده
dead mines مینهای خنثی شده
dead dog چیزبی بها
dead copy اخبارکهنه
dead copy اخبارچیده شده
dead colour رنگ ضعیف
dead colour رنگ دست اول
dead coil پیچک هرز
dead center نقطه مرگ
dead center مرکز سکون و بی حرکتی
dead carriage کرایه حملی که پرداخت شده ولی استفادهای از ان به عمل نیامده
dead carriage کرایه باربری جهت فرفیت استفاده نشده
dead burned انتهای اشتعال
dead dog ادم بی معنی
dead drunk سست خراب
dead drunk بکلی مست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com