Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
to be in a high feather
سرخلق بودن
Other Matches
feather
تیغه پارو راافقی در اب بردن و پاروزدن با مقاومت کم اب و هوا
feather
فشار مختصر به گاز
feather
اهسته زدن گوی
feather
بال دادن
feather
باپر پوشاندن باپراراستن
feather
پر
feather
پروبال
feather-brained
سبک مغز
feather broom
چوب بر
feather crown
پرتاجیشکل
to feather ones nest
تامین اتیه کردن
to feather ones nest
بارخودرابستن
quill feather
شاهپر
It is as light as a feather.
مانند پر سبک است
to feather an oar
پاروراپس ازبیرون اوردن ازاب تخت قراردادن
cock feather
پر وصل به کمان
It wI'll be a feather in your cap .
هر گلی بزنی بسر خودت زدی
feather-bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather duster
گردگیر
feather boa
یکجورشالگردنیاروسری
tail feather
پردم
feather brained
سبک مغز
feather one's nest
<idiom>
به علائق خود توجه کردن
feather bedding
مزد تنبلی
feather bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding
مزد تنبلی
feather in one's cap
<idiom>
چیزی که از بدست آوردنش به خود ببالی
feather bed
تشک پر
flag feather
شاه پر
fur and feather
خزداران وپرندگان
feather key
درز گلیف
sickle feather
شاهپر دم خروس
pen feather
شاه پر
pen feather
شهیر
pin feather
پرتازه درامده
pin feather
پرچه
tar and feather
<idiom>
شدیدا تنببیه کردن
prince's feather
تاج خروس
contour feather
قسمتبرجستهیپر
prince's feather
تزئین برجسته پشت صندلی
feather footed
زودگذر تندرووبی صدا
feather footed
دارای پاهای پردار
feather edge
لبه نازک
feather-boarding
[پوشش ترک ترکی با تخته]
feather edged
لب نازک
feather broom
گردگیر
feather brain
ادم سبک مغز
feather edged
نیم پر
feather boarding
پوشش ترک ترکی باتخته
Birds of a feather flock together .
<proverb>
پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
to show the white feather
ازمیدان در رفتن
to show the white feather
بزدلی کردن
to show the white feather
زه زدن
You could have knocked me knocked me down with a feather. I hit the roof .
از تعجب شاخ درآوردم
on high
به اسمان
high-up
فردیباقدرتونفوذفراوان
about as high
تقریبا` همان اندازه بلند
you were then that high
ان وقت قد شما اینقدر بود انوقت به این قد بودید
very high
ارتفاع خیلی بالا
on high
در اسمان
high value
قیمتی
on high
در بالا
high
باصدای بلند
high value
گران قیمت
high (1 9 to 36)
بلند
high
بزرگ
high
ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
high
عظیم
high
معادل وضعیت درست در منط ق یا 1
high
عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
high
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high
برنامه ضروری و مهم که بیش از سایرین پردازش میشود
high
ت
high
روش ذخیره سازی اطلاعات فایل که از DOS-MS FAT سریع تر و انعط اف پذیرتر است
high
زبان سطح بالا
high
رقمی با بزرگترین وزن در یک عدد
high
فضای حافظه بین کیلوبایت و مگابایت
high
وسیله گران یا با کارایی بالا
high
سخت گران
high
فراز
high
بلند
high
مرتفع
high
عالی
high
جای مرتفع
high
بلند پایه
high
متعال رشید
high
زیاد
high
وافر گران گزاف
high
خشمگینانه
high
خشن متکبر
high
متکبرانه
high
تند زیاد باصدای زیر
high
بوگرفته
high
اندکی فاسد
high
بالا
high
تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
high
اولین کیلوبایت حافظه بالای مگابایت که توسط برنامه قابل استفاده است
high
خیلی بزرگ
high
وسیله با کیفیت بالا و مشخصات خوب
high
واچرخه
high grade
عالی
high line
پل طنابی نقل مکان بین ناوها
high line
پل رابط اصلی
high life
زندگی پر ریخت و پاش
high limit
حد نهایی
high-pitched
هیجان زده
high lights
موضوعات مهم مطالب مهم
high lights
نکات مهم
high-pitched
شوریده
high-class
والا مقام
high-pitched
میان فراز
high-class
از طبقات بالا
high gear
دنده قوی خودرو
high gloss
پر جلاء
high-pitched
بسیار شیبدار
high-class
بلندپایه
high grade
مرغوب
high-pitched
ارجمند
high-class
کهبد
high jack
دزدی هواپیما وسایروسائط نقلیه ومسافران ان
high moral
روحیه قوی
high-pitched
متعال
high-rise
وابسته به ساختمان چند اشکوبه
high-rise
ساختمان بلند
high-rise
ساختمان چندین اشکوبه
high-powered
مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
high seasoned
خوش طعم پرچاشنی
high moral
روحیه عالی
high-pitched
زیر
high-class
درجه یک
high-pitched
والا
high money
پول گران
high grade
درجه اعلی
high minded
بزرگ منش
high minded
بامناعت
high mind
با مناعت دارای احساسات بلند
high minded
مغرور
high-powered
پر نیرو
very high frequency
فرکانس خیلی زیاد
with a high hand
امرانه
high grown
بلند قد
high jinks
جشن و پایکوبی
high impedance
امپدانس بالا
high grown
دارای سبزیکای یا درخت کاری بلند
high handed
امرانه
high handed
خودخواهانه
high handed
مکارانه
high-class
مرغوب
high hat
متکبر وپر افاده اشرافی ماب
high hurle
مانع بلند
high hat
کلاه بلند
high horse
پر افاده
high horse
مغرور
high jinks
جست و خیز
high jinks
سروصدا و شادی
high grown
بلند بالا
high interest
بهره گران
high light
تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
high light
نکات برجسته یا جالب
high grade
قوی
high hurdles
مسابقه کوتاه دو بامانع
high grade
خیلی پیشرفته پرقدرت
high wires
سیم بندبازی
high wire
سیم بندبازی
to fly high
بلندپروازی کردن
to fly high
بلندهمت بودن
high life
نوعی رقص تند
high-powered
توانمند
high-powered
پر زور
high land
زمین کوهستانی
high jumper
پرنده پرش ارتفاع
high life
زندگی شیک و پر تجمل
high interest
بهره سنگین
high jinks
جشن و بیا و برو
high up in the air
خیلی بالادر هوا
high road
جاده عمده
high run
حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
high sea
دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
high sea
دریای ازاد
high seas
ابهای برون مرزی
high seas
دریای ازاد
high seas
ابهای بین المللی
high seas
دریاهای ازاد
high seas
دریاهای باز
high road
شاهراه
high test
امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
high toned
باب روز
high toned
زیر عالی
high relief
نقوش برجسته
high relief
نقش تمام برجسته
high resistance
پر مقاومت
high resistance
پرمقاومت
high toned
دارای صدای زیر
high time
هنگام خوشی وعیش ونوش
high resolution
وضوح بالا
high time
اصل موقع وکمی هم گذشته ازموقع
high seasoned
پرادویه
high souled
با جرات
high souled
با همت
high sticking
خطا با ضربه چوب لاکراس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com