English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
to be in a high feather سرخلق بودن
Other Matches
feather تیغه پارو راافقی در اب بردن و پاروزدن با مقاومت کم اب و هوا
feather فشار مختصر به گاز
feather اهسته زدن گوی
feather بال دادن
feather باپر پوشاندن باپراراستن
feather پر
feather پروبال
feather-brained سبک مغز
feather broom چوب بر
feather crown پرتاجیشکل
to feather ones nest تامین اتیه کردن
to feather ones nest بارخودرابستن
quill feather شاهپر
It is as light as a feather. مانند پر سبک است
to feather an oar پاروراپس ازبیرون اوردن ازاب تخت قراردادن
cock feather پر وصل به کمان
It wI'll be a feather in your cap . هر گلی بزنی بسر خودت زدی
feather-bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather duster گردگیر
feather boa یکجورشالگردنیاروسری
tail feather پردم
feather brained سبک مغز
feather one's nest <idiom> به علائق خود توجه کردن
feather bedding مزد تنبلی
feather bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding مزد تنبلی
feather in one's cap <idiom> چیزی که از بدست آوردنش به خود ببالی
feather bed تشک پر
flag feather شاه پر
fur and feather خزداران وپرندگان
feather key درز گلیف
sickle feather شاهپر دم خروس
pen feather شاه پر
pen feather شهیر
pin feather پرتازه درامده
pin feather پرچه
tar and feather <idiom> شدیدا تنببیه کردن
prince's feather تاج خروس
contour feather قسمتبرجستهیپر
prince's feather تزئین برجسته پشت صندلی
feather footed زودگذر تندرووبی صدا
feather footed دارای پاهای پردار
feather edge لبه نازک
feather-boarding [پوشش ترک ترکی با تخته]
feather edged لب نازک
feather broom گردگیر
feather brain ادم سبک مغز
feather edged نیم پر
feather boarding پوشش ترک ترکی باتخته
Birds of a feather flock together . <proverb> پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
to show the white feather ازمیدان در رفتن
to show the white feather بزدلی کردن
to show the white feather زه زدن
You could have knocked me knocked me down with a feather. I hit the roof . از تعجب شاخ درآوردم
on high به اسمان
high-up فردیباقدرتونفوذفراوان
about as high تقریبا` همان اندازه بلند
you were then that high ان وقت قد شما اینقدر بود انوقت به این قد بودید
very high ارتفاع خیلی بالا
on high در اسمان
high value قیمتی
on high در بالا
high باصدای بلند
high value گران قیمت
high (1 9 to 36) بلند
high بزرگ
high ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
high عظیم
high معادل وضعیت درست در منط ق یا 1
high عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
high دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high برنامه ضروری و مهم که بیش از سایرین پردازش میشود
high ت
high روش ذخیره سازی اطلاعات فایل که از DOS-MS FAT سریع تر و انعط اف پذیرتر است
high زبان سطح بالا
high رقمی با بزرگترین وزن در یک عدد
high فضای حافظه بین کیلوبایت و مگابایت
high وسیله گران یا با کارایی بالا
high سخت گران
high فراز
high بلند
high مرتفع
high عالی
high جای مرتفع
high بلند پایه
high متعال رشید
high زیاد
high وافر گران گزاف
high خشمگینانه
high خشن متکبر
high متکبرانه
high تند زیاد باصدای زیر
high بوگرفته
high اندکی فاسد
high بالا
high تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
high اولین کیلوبایت حافظه بالای مگابایت که توسط برنامه قابل استفاده است
high خیلی بزرگ
high وسیله با کیفیت بالا و مشخصات خوب
high واچرخه
high grade عالی
high line پل طنابی نقل مکان بین ناوها
high line پل رابط اصلی
high life زندگی پر ریخت و پاش
high limit حد نهایی
high-pitched هیجان زده
high lights موضوعات مهم مطالب مهم
high lights نکات مهم
high-pitched شوریده
high-class والا مقام
high-pitched میان فراز
high-class از طبقات بالا
high gear دنده قوی خودرو
high gloss پر جلاء
high-pitched بسیار شیبدار
high-class بلندپایه
high grade مرغوب
high-pitched ارجمند
high-class کهبد
high jack دزدی هواپیما وسایروسائط نقلیه ومسافران ان
high moral روحیه قوی
high-pitched متعال
high-rise وابسته به ساختمان چند اشکوبه
high-rise ساختمان بلند
high-rise ساختمان چندین اشکوبه
high-powered مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
high seasoned خوش طعم پرچاشنی
high moral روحیه عالی
high-pitched زیر
high-class درجه یک
high-pitched والا
high money پول گران
high grade درجه اعلی
high minded بزرگ منش
high minded بامناعت
high mind با مناعت دارای احساسات بلند
high minded مغرور
high-powered پر نیرو
very high frequency فرکانس خیلی زیاد
with a high hand امرانه
high grown بلند قد
high jinks جشن و پایکوبی
high impedance امپدانس بالا
high grown دارای سبزیکای یا درخت کاری بلند
high handed امرانه
high handed خودخواهانه
high handed مکارانه
high-class مرغوب
high hat متکبر وپر افاده اشرافی ماب
high hurle مانع بلند
high hat کلاه بلند
high horse پر افاده
high horse مغرور
high jinks جست و خیز
high jinks سروصدا و شادی
high grown بلند بالا
high interest بهره گران
high light تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
high light نکات برجسته یا جالب
high grade قوی
high hurdles مسابقه کوتاه دو بامانع
high grade خیلی پیشرفته پرقدرت
high wires سیم بندبازی
high wire سیم بندبازی
to fly high بلندپروازی کردن
to fly high بلندهمت بودن
high life نوعی رقص تند
high-powered توانمند
high-powered پر زور
high land زمین کوهستانی
high jumper پرنده پرش ارتفاع
high life زندگی شیک و پر تجمل
high interest بهره سنگین
high jinks جشن و بیا و برو
high up in the air خیلی بالادر هوا
high road جاده عمده
high run حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
high sea دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
high sea دریای ازاد
high seas ابهای برون مرزی
high seas دریای ازاد
high seas ابهای بین المللی
high seas دریاهای ازاد
high seas دریاهای باز
high road شاهراه
high test امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
high toned باب روز
high toned زیر عالی
high relief نقوش برجسته
high relief نقش تمام برجسته
high resistance پر مقاومت
high resistance پرمقاومت
high toned دارای صدای زیر
high time هنگام خوشی وعیش ونوش
high resolution وضوح بالا
high time اصل موقع وکمی هم گذشته ازموقع
high seasoned پرادویه
high souled با جرات
high souled با همت
high sticking خطا با ضربه چوب لاکراس
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com