Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
to be like waving a red flag in front of a bull
[American]
کسی را خشمگین کردن
to be like waving a red flag in front of a bull
[American]
کسی را برافروختن
Search result with all words
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull.
تا اسم زن قبلی او
[مرد]
را آوردم خونش به جوش آمد.
Other Matches
flag-waving
اهتزاز پرچم
flag-waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag waving
اهتزاز پرچم
flag waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving
خیزاب
waving
فر موی سر دست تکان دادن
waving
موجی بودن موج زدن
waving
هیجان
waving
موج رادیویی
waving
موج زدن
waving
موج
The demonstrators were waving the flags.
تظاهر کنندگان پرچمها راتکان می دادند
bull
مرکز هدف
bull
گاونر
bull
نر
bull
حیوانات نر بزرگ فرمان
bull
بی پرواکارکردن
bull
بورس تصنعی
bull
مثل گاو نررفتارکردن
bull
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bull
سفته باز بورس
john bull
لقب ملت انگلیس
bull's-eyes
مرکز هدف
bull's-eyes
قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
bull's eye
مرکز هدف
bull's eye
قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
to ring a bull
حلقه دربینی گاوکردن
bull terriers
سگ بول تریر
bull terrier
سگ بول تریر
irish bull
بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
bull head
کله گاوی
bull pup
نوعی موشک هدایت شونده هوا به زمین
bull whale
نهنگ نر
ringthe bull
بازی ای که دران حلقهای راپرتاب میکنندتابه قلابی بیاویزد
to take the bull by the horns
دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
bull the market
بازار را گرم کردن
bull session
جلسه محاوره ومرور
bull calf
گوساله نر
bull pup
موشک بال پاپ
bull pen
محوطه نرده دار تمرین توپگیری بیس بال توپزنهای ذخیره بیس بال
bull nose
چشمی سینه ناو
bull ladle
پاتیل یا کفچه حمل و نقل
bull horn
بلندگوی دستی
bull headed
کله شق
take the bull by the horns
<idiom>
چند نوع فعالیت داشتن
bull whale
نهنگ ماده
like a red rag to the bull
آزار دهنده
like a red rag to the bull
موجب خشم
to tell a coke-and-bull story
<idiom>
[یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
bull dog wrench
اچار مخصوص لوله گاز
Take thd bull by the horns.
<proverb>
گاو را از شاخهایش بگیر .
Taurus the Bull (April 20)
برجثور
cock-and-bull story
چاخان
cock-and-bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull stories
چاخان
cock-and-bull stories
داستان جعلی برای تعریف ازخود
bull in a china shop
<idiom>
کسی که همه چیزرا به هم میریزد
cock and bull story
چاخان
cock and bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
hit the bull's-eye
<idiom>
به اصل مطلب رسیدن
shoot the breeze/bull
<idiom>
بیخودی حرف زدن
If you criticize him, it's like a red rag to a bull.
اگر از او
[مرد]
انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
to be like a red rag to a bull
[British]
کسی را خشمگین کردن
to be like a red rag to a bull
[British]
کسی را برافروختن
flag
سنگفرش کردن پایین افتادن
flag
سست شدن
flag
باپرچم علامت دادن
flag
ازپا افتادن
flag
نشانهای که محتوای ثبات یا نتیجه صفر است
flag
پرچم افراشتن افراشتن
flag
پژمرده کردن
flag
پرچم دار کردن پرچم زدن به
flag
جاده سنگ فرش
flag
سنگ فرش
flag
برگ شمشیری
flag
زنبق
flag
دم انبوه وپشمالوی سگ
flag
علم
flag
بیرق
flag
پرچم
flag
تخته سنگ
flag
پرچم مخابره
flag
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag
ثباتی که حاوی بیتهای پرچم و وضعیت CPU است
flag
جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
zero flag
پرچم صفر
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
flag
ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
flag
فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
flag
نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flag
پرچم ساعت شطرنج
flag
بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flag
خسته شدن دونده دراخر مسابقه
flag officer
تیمسار
green flag
پرچم ازاد بودن مسیر مسابقه اتومبیلرانی
flag officer
دریابان
flag officer
افسر پرچم
guide flag
پرچم هادی
flag officer
افسر پرچمدار تیمسار فرماندهی ناو
flag officer
امیر
house flag
پرچم شرکت
guide flag
پرچم راهنما
garrison flag
پرچم پادگانی
flag pole
میله پرچم
flag secretary
منشی تیمسار
flag semaphore
سیستم مخابره با پرچم سیستم علایم پرچم
flag ship
کشتی پیشرو
flag ship
ناو سر فرماندهی
flag station
جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
flag stones
تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود
flag stop
ایست
flag stop
توقف
flag ship
ناوسرفرماندهی کشتی حامل دریادار
flag wagging
اشاره باپرچم
flag wagging
پرچم جنبانی
flag waver
اشوب کن
flag waver
مضطرب سازنده تولیدکننده هیجان عمومی
flag hoist
مخابره با پرچم
flag rank
افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
interment flag
پرچم احترام شهدا
square flag
پرچممربع
so strike one's flag
کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
sweet flag
اگیرترکی
sword flag
زنبق زرد
trade follows the flag
تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
centre flag
پرچموسطی
white flag
پرچم سفید
white flag
پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
yellow flag
پرچم زرد بمعنای خطر درجلو
flag with Schwenkel
پرچمبادنباله
flag shapes
اشکالپرچم
flag day
روز پرچم
so strike one's flag
پرچم خودراخواباندن
signal flag
پرچم مخابراتی
sign flag
پرچم علامت
rectangular flag
پرچممستطیلی
parts of a flag
اجزایپرچم
linesman flag
پرچم خط نگهدار
national flag
پرچم ملی
numeral flag
پرچم شمارهای
post flag
پرچم پادگانی
post flag
پرچم میدان صبحگاه
protest flag
پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
range flag
پرچم میدان تیر
red flag
پرچم قرمز اتومبیل رانی
royal flag
پرچم سلطنتی
flag day
هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
control flag
پرچم کنترل
diver's flag
پرچم قرمز با نوار سفید روی قایق برای هشدار به قایقرانان تا از منطقه غواصی دور شوند
flag of convenience
پرچم اسایش
corner flag
پرچم کرنر
flag days
روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
alphabetical flag
پرچم الفبا
beach flag
پرچم شاخص اسکله
black flag
پرچم دزدان دریایی
black flag
پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
caution flag
پرچم اعلام خطر
device flag
پرچم دستگاه
checkered flag
پرچم شطرنجی سفید و سیاه پایان مسابقه اتومبیلرانی
control flag
پرچم کنترل فرامین
beach flag
پرچم مشخصه ساحلی
control flag
پرچم نشان دهنده دستورات
flag of convenience
کشتی با پرچم غیر
flag bag
کیف پرچم
flag officer
دریاسالار دریادار
flag officer
افسر دریایی
flag byte
لقمه پرچم
flag football
نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
flag captain
فرمانده ناو سرفرماندهی
flag lieutenant
اجودان
flag lieutenant
اجودان تیمسار
flag hoist
بالا بردن پرچم
flag discrimination
مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
flag guard
نگهبان پرچم
flag feather
شاه پر
flag guard
گارد پرچم
flag bridge
پل پرچم
flag git
ذره پرچم
flag boat
کرجی پرچم دار
flag boat
کرجی نشان دار
flag bridge
پل تیمساران
overflow flag bit
بیت پرچم سرریز
alphabet code flag
پرده مخابره حروف یا اعداد
A white flag is a sign ( token ) of surrender.
پرچم سفید علامت تسلیم است
at the front
در جلو
in front of
در قبال
front
بازی در سانتر
up front
<idiom>
روراست ،صحیح
front
در قبال
front
نمای جلو
up front
پیش -
up front
بیپرده پوشی
up front
با صراحت و صداقت
up front
چشمگیر
up front
در انظار
up front
جلو چشم مردم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com