Dictiornary-Farsi | to bite the dust | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 153 (7 milliseconds)

English	Persian
to bite the dust	افتادن
to bite the dust	مردن


Search result with all words

bite the dust <idiom>	از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
Other Matches

bite	گزش
bite	نیش
bite	کشش لاستیک روی زمین
bite	قلاب گرفتن ماهی
bite	بایت
bite	گزندگی
bite	نیش زدن گاز
bite	گزیدن
bite	گاز گرفتن
He does not bite.	او [مرد] گاز نمی گیرد.
He does not bite.	از او [مرد] نترس.
bite someone's head off <idiom>	سرزنش کردن
bite someone's head off <idiom>	توبیخ کردن
to bite a file	اهن سردکوبیدن
to bite the bullet <idiom>	باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
to have to bite the bullet <idiom>	باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
put the bite on someone <idiom>	از کسی تقاضای پول کردن
bite the bullet <idiom>	فائق آمدن بر مشکلات
bite off more than one can chew <idiom>	با یک دست چندتا هندوانه بلند کردن
to bite the bullet <idiom>	پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
flea bite	اندک ناراحتی
to bite a file	اب درهاون ساییدن
flea bite	گزیدگی یانیش کیک
frost bite	سرمازدگی
flea bite	چیزجزئی
flea bite	پشیز
Bite your tongue !	لبت را گاز بگیر ( دیگر از این حرفها نزن )
He wants to bite off more than he can chew.	لقمه بزرگتر از دهانش برداشته
rat bite fever	تب موش گزیدگی
bite the hand that feeds you <idiom>	جواب خوبی را با بدی دادن
bark is worse than one's bite <idiom>	به بدی چیزی که به نظر میرسه،نبودن
To bite the hand that feeds one .	نمک راخوردن ونمکدان شکستن
Barking dogs seldom bite. <proverb>	سگى که پارس مى کند بندرت گاز مى گیرد.
dust-up	بگومگو
dust	غبار
dust-up	جنگ و دعوا
in the dust	زیر خاک
in the dust	مرده
in the dust	درخاک
to let the saw dust out of	پوچی یا بی اساسی
to let the saw dust out of	را ثابت کردن
to let the saw dust out of	رسوا کردن
dust	گرد وخاک
dust well	گرد چال
dust	خاک
dust	خاکه ذره
dust-up	شکر آب
dust	تراب
dust	ارد
dust	ریختن پاشیدن
to f. away the dust	گردگیری کردن
dust	گرد گوگرد
dust	گرد
saw dust	خاک اره
dust	گردگیری کردن گردگرفتن از
to dust the coat of	کتک زدن
to dust one;s jacket	کسیراکتک زدن
to lick the dust	بزمین خوردن
to kiss the dust	پست شدن
to kick up dust	خاک بلندکردن
to kiss the dust	کشته شدن
to kiss the dust	به خواری وپستی تن دادن
to kick up dust	خاک راه انداختن
to kiss the dust	باخاک یکسان شدن
to make a dust	گردو خاک بلند کردن
to make a dust	گردکردن
gold dust	گرد طلا
gold dust	خاک طلادار
dust receiver	مخزنگردوخاک
When the dust settles.	وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
dust jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust color	رنگ خاکی
to raise dust	گرد و خاک به پا کردن
to blow up dust	گرد و خاک به پا کردن
dust-ups	بگومگو
dust-ups	شکر آب
to make a dust	هایهوکردن
to raise a dust	گردوخاک بلندکردن
to raise a dust	شلوق کردن
to raise a dust	اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
to shake off the dust	گردگیری گردن
to shake off the dust	گرد گرفتن
to shake off the dust	تکاندن
zinc dust	گرد روی
dust-ups	جنگ و دعوا
to dust one;s jacket	کسیراچوب زدن
dust-covers	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust bowl	شن روان
dust box	گردپاش
dust brand	دوده
dust brand	لکهای ازدوده
dust brand	سخن زشت
dust brush	گردپاک کن
dust brush	گردگیر
dust coal	خاک ذغال
dust coat	لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
dust catcher	گردگیر کوره بلند
dust collection	گردگیری
dust collection	غبارگیری
dust jacket	جلد کاغذی روی کتاب
dust bin	خاکروبه دان
dust-covers	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jacket	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jackets	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jackets	جلد کاغذی روی کتاب
angel dust	گرد پریان
coal dust	خاکه زغال
cosmic dust	غبار کیهانی
diamond dust	خرده یاسوده الماس
dust arrester	واحد گردگیری
dust arrester	گرد گیر
dust bin	خاکدان
dust collector	جمع کننده گرد و خاک
dust collector	گردگیر
dust separation	جداسازی گرد و غبار
dust tight	خاک بند
flue dust	بخار گاز
flying dust	گرد
furnace dust	بخار کوره
glass dust	خرده شیشه
humbled to the dust	باخاک برابر
dust mask	خاک گیر
interstellar dust	غبار بین- ستارهای
raise a dust	گرد و خاک بلند کردن
raise a dust	داد و بیداد کردن
saw dust concrete	بتن خاک اره
stone dust	خاک سنگ
stone dust	گرد سنگ
to dust one's jacket	کسیرازدن
dust respirator	ماسک ضد گردو غبار
dust respirator	ماسک تنفسی
dust removal	گرد گیری
dust exhaust	تخلیه گرد و خاک
dust cover	سرپوش غبارگیر
dust colour	خاکی
dust devil	تنوره دیو
dust laden	خاک گرفتگی
dust laden	تجمع گرد وغبار
dust removal	تخلیه گرد و خاک
dust collection equipment	وسایل گردگیری
the dust panned out pootly	ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
To snake the dust off the carpet.	خاک قالی را تکان داد (تکاندن )
Water lays the dust.	آب گرد وخاک رامی خواباند
coal dust firing	اشتعال گردی
dust cloud theory	نظریه غباری
The dust was laid ( settled ) .	گرد وخاک نشست
sandstorm or dust storm	طوفانخاکوشن
Dust has accumulated [settled] on the chairs.	روی صندلی ها خاک نشسته
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb>	کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.

to bite the dust

افتادن

to bite the dust

مردن