English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 104 (5 milliseconds)
English Persian
to borrow up to ... books تا... [مدتی] کتاب قرض گرفتن
Other Matches
borrow قرض کردن
to borrow something [from somebody] چیزی را قرض گرفتن [از کسی]
to borrow something [from somebody] چیزی را قرض کردن [از کسی]
borrow عملیات در برخی فرآیندهای ریاضی از قبیل تفریق از عدد کوچکتر
borrow قرض گرفتن
borrow رقم قرضی قرض گرفتن
borrow وام گرفتن اقتباس کردن
borrow وام گرفتن
borrow مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
borrow ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم
borrow عاریه گرفتن
borrow pit وامگاه
borrow pit چاله خاکبرداری
borrow pit قرضه
borrow pit گود خاکبرداری
end around borrow رقم قرضی دور گشتی
May I borrow your pen ? قلمت را به من قرض می دهی ؟
propensity to borrow گرایش به استقراض
Do not borrow from a parvenu . <proverb> از نو کیسه وام مخواه .
borrow pit محل قرضه
borrow area محل قرضه سد خاکی
to borrow an amount مبلغی را قرض گرفتن [اقتصاد]
to borrow for ... weeks برای ... هفته قرض گرفتن
borrow pit محل خاکبرداری جهت استفاده خاک ان درخاکریز
to lend and borrow قرض دادن و قرض گرفتن
was wondering if I could borrow your car. می توانم ماشینت را قرض کنم؟
To borrow money from a bank . ا زبانک پول قرض گرفتن
To borrow in dribs and drabs. قرض وقوله کردن
many books کتابهای بسیار
my other books کتابهای دیگر من
our books کتابهای ما
our books کتابهامان
one for the books <idiom> چیز غیر عادی
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
these books are their این کتابهامال ایشان است
those books are yours ان کتابها
those books are yours مال شما است
various books کتابهای گوناگون یا مختلف
keep books <idiom>
many books چندین کتاب
i have as many books as you کتاب شما دارید منهم دارم
i have as many books as you هر چند
i had many books he had none من کتابهای بسیار داشتم اوهیچ نداشت
books رزرو کردن توقیف کردن
f. of books مایل به کت اب
d.'s books ورق
f. of books عاشق کتاب
he took to books پرداخت به کتاب خواندن
he took to books زدبکتاب
books ثبت کردن
books کتاب
to keep books دفترداری کردن
books درکتاب یادفترثبت کردن
books اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
books شماره بازیگرخطاکار
books مجلد دفتر
books فصل یاقسمتی از کتاب
books دفتر
keep books دفترداری کردن
To cook the books. حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
comic books کتاب کاریکاتور
Enter it in the books . آنرا دردفاتر وارد کنید
lodge-books کتاب مقررات معماری
hit the books <idiom> برای کلاس آماده شدن
collecting books وصول مطالبات
books of this type این نوع کتابها
talking books صفحه گرامافون مخصوص تدریش زبان وغیره
Stackup the books. کتابهارا روی هم بچین
prayer books دعانامه
prayer books نماز نامه
prayer books کتاب نماز
cash books دفتر نقدی
We have two books extra. دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
My books are all scattered. کتابهایم همه پرت وپلاشده اند
heretical books کتب ضلاله
leave your books w me درنظر
the books that you bought کتابهایی که شما خریدید
the books hereof کتابهای این کتابخانه
sibilline books کتابهای فالگیر رومیان باستان که میگفتندزنهای غیبگو نوشته اند
sacred books کتب مقدسه
sacred books کتابهای مقدس
i owe for all my books پول همه کتابهای خود راقرض کردم
inspired books کتابهای الهام شده
leave your books w me پیش
leave your books w me برای
to be in ones black books مغضوب کسی واقع شدن
to be in ones good books موردالتفات کسی بودن
heretical books کتب ضلال
telephone books راهنمای تلفن
telephone books دفتر تلفن
phone books دفتر حاوی شمارههای تلفن
phone books کتاب راهنمای تلفن
log books رخداد نامه
log books رخداد نگاشت
log books دفتر رخدادهای روزانه
comic books کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
list of books فهرست یا صورت کتابها
the desk is piled with books میز از کتاب انباشته شده است
the desk is piled with books کتابهادر روی میزانبوه شده اند
the fire books of moses اشعاریا کتابهای پنجگانه توراه
coffee-table books کتاب پر تصویر و بزرگ و پر جلایی که روی میزپیشدستی قرار میدهند
in one's good books (graces) <idiom> موردعلاقه شخص قرار گرفتن
Put the books back on the shelf. کتابها را بگذار توی قفسه سر جایش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com