English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to burst upon the view ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
Other Matches
burst ترکاندن
burst گروهی از خطاهای پیاپی .
burst انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
burst ترتیب مختصری از سیگنالهای ارسالی
burst پیوسته
burst قطاری
burst پشت سرهم
to burst in سرزده امدن
to burst out فریادکردن
to burst out ندادردادن
burst منفجر شدن
burst انفجار
burst ازهم پاشیدن
burst قطع کردن
burst شکفتن
burst ترکیدن
burst منفجر کردن انفجار
burst شیوع قطاری
burst پشت سر هم
burst پیام همزمان ساز رنگ
burst انفجار منفجر شدن
burst رگبار
burst ترکش
burst محل اصابت گلوله
burst force نیروی انفجاری
burst force نیروی ناگهانی
burst gate لامپ پیام گذار
burst interval فاصله ترکش گلوله ها در یک رگبار
burst mode حالت پیوسته
burst mode وضعیت پشت سرهم
burst mode وجه پشت سرهم
burst error خطای قطاری
burst center مرکز گلوله
burst center مرکز ترکش
burst advertising شروع تبلیغات شدید
air burst ترکش هوایی
aerial burst انفجار هوایی
aerial burst ترکش هوایی
ricochet burst ترکش کمانهای
burst oscillator اوسیلاتور رنگ
burst pedestal پایه پیام
error burst قطار خطاها
impact burst ترکش ضربتی
high burst تیر زمانی بالا
high burst ترکش بالا
hight of burst ارتفاع ترکش
forging burst اهنگری انفجاری
height of burst ارتفاع ترکش
graze burst ترکش روی زمین
cloud burst رگبار
muzzle burst ترکش گلوله در داخل لوله یاجلوی لوله توپ
burst range برد ترکش
burst range مسافت ترکش
burst rate سرعت پشت سر هم
burst wave موج ترکش
burst wave موج انفجار
center of burst مرکز ترکش گلوله
center of burst مرکزاصابت گلوله
surface burst ترکش سطحی
graze burst ترکش زمینی
ricochet burst کمانه
short burst رگبار کوتاه
to burst out laughing زیرخنده زدن
to burst out laughing قاه قاه خندیدن
to burst with joy از خوشی در پوست خودنگنجیدن
to burst with pride زبادغرور ترکیدن
types of burst نوع ترکش
to burst into flames اتش گرفتن مشتعل شدن
To burst with laughter. از خنده غش کردن
Burst sb's bubble <idiom> تو ذوق کسی زدن
to burst into tears زیرگریه زدن
long burst رگبار بلند
to burst into flames علوگرفتن
surface burst ترکش روی سطح زمین
to burst in to a laugh زیر خنده زدن
impact burst ترکش سطحی
to burst in to a laugh بی اختیارخندیدن
to burst into tears مانندانارترکیدن
atomic air burst ترکش هوایی اتمی
atomic underground burst ترکش زیرزمینی اتمی
contact burst preclusion ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
To burst into tears (laughter). زیر گریه ( خنده ) زدن
To burst ( exploded) a bomb. بمب ترکاندن
high burst ranging تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
color burst pedestal پایه پیام
To begin to weep . to burst into tears . گریه افتا دن
Even if you thik I am being foolish, please don't burst my bubble. حتی اگر فکر می کنی احمقم لطفا توی ذوقم نزن.
view دید
view چشم انداز
he took a different view نظریه دیگری اتخاذ کرد
view دیدگاه
he took a different view نظردیگری پیداکرد
view نما
view منظره
view نظر
view نگاه
in view of نظر به
in view of <idiom> به خاطر اینکه
outside view نمای خارجی
on view در معرض نمایش
with a view to از نظر برای
to have in view در نظر داشتن
with a view to به منظور
with a view to از لحاظ
with the view of از لحاظ
with the view of از نظر برای
view from above منظرهبالایی
with the view of به منظور
outside view منظره خارجی
view نما
view منظور
to the view اشکارا
view بازدیدکردن
view جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
view نقطه نظر
view نظر
view منظره
view نظریه عقیده
view دید
view چشم انداز قضاوت
view دیدن
view نظریه
view نمایش
view از نظرگذراندن
view نیمرخ
The whole thing wI'll burst open some day . the whole stiking affair wI'll be exposed someday . با لاخره یک روز گندش در می آید
world view جهان بینی
view halloo فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
point of view نظریه
point of view دیدگاه
point of view نقطه نظر
to interrupt a view جلو منظرهای را گرفتن
to pass one's view از نظرگذشتن
top view نمای فوقانی
view favourably با نظر مساعد نگریستن
view finder ویزر
anterior view شکلمقدماتی
dorsal view منظرهپشتی
exterior view منظرهبیرونی
what's your view [of it] [or opinion [on it] ] ? و نظر شما [در آن مورد] چیست ؟
city view نمای شهر
view type نوع نما
retrospective view [on] پس نگری [به]
retrospective view [on] نگاه به گذشته
to have a different view of [ opinion about] something در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
Do you have a room with a better view? آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
general view نگاهکلی
posterior view نمایپشتیبدن
rear view منظرهپشتتراکتور
view camera دوربیننما
In view of the fact that … whereas … نظر به اینکه
She was fascinated by the view. غرق تماشای منظره بود
As I see . In my view ( option) . به نظرمن ( درنظرمن )
take a dim view of <idiom> مخالف بودن
exploded view منظره بریده
plan view نمای بالا
plan view نقشه کف
exploded view شرحی از یک ساختمان جامد
sectional view نمای برشی
points of view لحاظ
field of view میدان دید
side view نیمرخ
side view از پهلو
side view نمای جانبی
side view نمای پهلویی
field of view منظره
exploded view منظره شکافته شده مدل بریده
plan view دید از بالا
partial view نمای جزیی
in view of the fact that نظر به اینکه
isometric view رسمی که سه بعد شی را به نسبت متعادل نشان میدهد
keping with one's view مطابق نظرکسی بودن
detail view نمای فرعی در یک نقشه که جزئیاتی از ان را در برمیگیرد
maxwellian view نظریه ماکسولی
maxwellian view نگرش ماکسولی دید ماکسولی
front view نمای جلویی
close up view نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
birds view چشم اندازهوایی
in the public view در ملاء عام
angle of view زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
panoramic view منظره پهنه نما
auxiliary view نمای کمکی
field of view حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
these two view are polesapart این نظریه یک دنیاباهم فرق دارند
they view it favourably بانظرمساعد به ان مینگرند
three view drawing رسم فنی با سه نما
points of view دید
points of view نظریه
points of view دیدگاه
points of view نقطه نظر
point of view لحاظ
close up view نمای کلوزاپ
front view نمای جلو
front view جبهه
half view نیم نما
front view پیشانی
full view نمای روبرو
full view نمای تمام رخ
side view نمای جنبی
point of view دید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com