English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to chop back ناگهان تغییرجهت دادن
Other Matches
chop کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
chop گوشت کتلت
chop کنار گذاشتن دادهای که موردنیاز نمیباشد
to chop something off بریدن چیزی
to chop something off زدن چیزی
to chop something off قطع کردن چیزی
to chop up قیمه کردن
to chop up ریزریزکردن
to chop out درسطح پدیدارشدن
to chop out بیرون امدن
to chop in دخالت درگفتگوکردن
to chop f. ریزریزکردن
chop پاس بریده
chop ضربه بریده
chop گوشت دنده
chop ریز ریز کردن
chop بریدن
chop جداکردن
chop شکستن
chop تعویض کنترل عملیاتی یکانها
chop ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
chop زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
chop کات کشیدن
chop گام کوتاه
chop ضربه پیچشی
chop suey چاپ سویی
to chip [to chop off] لپ پریده شدن [کردن] [با ضربه جدا کردن] [تکه تکه یا ریز ریز کردن]
french chop گوشت دنده
mutton chop دنده و نیمی از مهره که باهم سرخ کنند
to chop off somebody's head سر کسی را بریدن
chop house رستوران
chop house خوراک خانه
binary chop جستجوی دودویی
to chop and change دو دل بودن
to chop and change پیوسته تغییررای دادن
to chop logic منطق بافتن
to chop meat گوشت خردکردن یاقیمه کدرن
to chop fine ریزریزکردن
to chop dowm a tree درختی را انداختن
back to back housing خانه ی پشت به پشت
back to back credit اعتبار اتکایی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
to look back سرد شدن
behind his back پشت سراو
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
back تیر اصلی پشت بند
come back دوباره مد شدن
back up دور زدن [با اتومبیل]
to keep back مانع شدن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
to go back برگشتن
come back بازگشتن
at the back در پشت
to get back to somebody به کسی خبر دادن
back out دوری کردن از الغاء کردن
back off عقب زدن
back of پشت سر
back of در پشت
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
back off عقب رفتن
to back somebody up یاری کردن به کسی
back off عقب بردن
back out کهنه و فرسوده شدن
back out نکول کردن
back out دوری کردن از موج
back off ازاد بریدن قطع کردن
back off پشت را تراشیدن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
to back up یاری یاکمک کردن
look back سر خوردن
look back سرد شدن
keep back نزدیک نشوید
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
to keep back جلوگیری کردن از
go back برگشتن
on ones back بستری
on the way back در برگشتن
to back out of دبه کردن
to back out of جرزدن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
to keep back بازداشتن
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
right back بک راست
out back مایع روان شده
out back چسب مایع
get back دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
to get back بازیافتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
Welcome back. رسیدن بخیر
to look back از پیشرفت خودداری کردن
get back <idiom> برگشتن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
to come back پس امدن
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
To back down . کوتاه آمدن
back out <idiom> زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> دوباره معروف شدن
come back بازگشت بازیگر
come back برگشتن
to come back برگشتن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
back پس
at the back of در عقب
at the back of پشت
back پاداش
back جبران ازعقب
back پشت سر
back پشتی کردن پشت انداختن
back بعقب رفتن بعقب بردن
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back سوارشدن
at the back of به پشتی
back عقبی گذشته
back پشتی
back بدهی پس افتاده
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back به عقب
back درعقب برگشت
back مدافع خط میدان
back پشت را تقویت کردن
back پشت چیزی نوشتن
back سطح ازاد
back سمت عقب
back پشت ریختن پشت انداختن
back فهر
back مدافع
back پشت نویسی کردن
back تنظیم بادبان پشت کمان
back که یک باتری پشتیبان دارد
back فهرنویسی کردن
to back out [of] دوری کردن [از]
back پشتیبان
back جهت مخالف جلو
back کمک کردن
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back بک
back پشت
back-up تکمیل کردن
back up پشت قرار دادن
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up پشتیبانی یا کمک
back up جاگیری پشت یار
back up تقویت کردن تقویتی
back up تکمیل کردن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out [of] الغاء کردن
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back down از ادعایی صرفنظر کردن
back-up معکوس ریختن
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up جاگیری پشت یار
back up پشتیبانی یا کمک
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up معکوس ریختن
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up پشت قرار دادن
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back عقب
to back out [of] نکول کردن
to back روی چیزی شرط بستن
back-up تقویت کردن تقویتی
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
reclining back لمندهپشتیدار
to pay back برگرداندن افزودن
right safety back مهرهمحافظعقبیراست
laid-back بیشتاب
to press back با فشار عقب بردن
seat back پشتیصندلی
to stab in the back افترا
laid-back آرام
laid-back خونسرد
back pocket جیبپشتی
to pay back پس دادن
to lie on the back بر پشت خوابیدن
centre-back میانیعقب
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
back line خطکناری
back straight مستقیمامعکوس
back crossbar خطعرضیعقبی
back board جلدپشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com