Dictiornary-Farsi | to dust one's jacket | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 186 (9 milliseconds)

English	Persian
to dust one's jacket	کسیرازدن


Search result with all words

dust jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust jacket	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jacket	جلد کاغذی روی کتاب
to dust one;s jacket	کسیراچوب زدن
to dust one;s jacket	کسیراکتک زدن
Other Matches

jacket	پوشش
jacket	پوشه
jacket	جلد کتاب
jacket	جلد کردن
jacket	بوش پیستون
jacket	روکش
jacket	نیم تنه جنگی
jacket	غلاف لاستیکی یاپلاستیکی
jacket	پوشاندن
jacket	جلد
jacket	ژاکت
jacket	نیمتنه
jacket	پوشاندن درپوشه گذاردن
shell jacket	بالاتنه کوتاه دکمه دار نظامی
registry jacket	پاکت مخصوص نامههای سفارشی
life jacket	جلیقه نجات
heating jacket	ژاکت حرارتی
smoking jacket	ژاکت مردانه
smoking jacket	لباس اسموکینگ
steel jacket	پوشش فولادی
hearth jacket	پوشش کوره
life jacket	لباس نجات لباس چوب پنبهای
reefing jacket	یکجور نیمتنه چسبان که از دوطرف دکمه میخورد
pea jacket	کپنگ
pea jacket	ژاکت ضخیم ملوانان
monkey jacket	نیمتنه کوتاه و چسبانی که ملوانان می پوشند
mess jacket	ژاکت تنگ وکوتاه مردانه
life jacket	کت نجات
life jacket	سینه بند نجات جلیقه ضد گلوله
eton jacket	نیم تنه کوتاه پسرانه
water jacket	ابدان
water jacket	صندوق اب
caraco jacket	بالاتنهلباس
fishing jacket	ژاکتماهیگیری
outer jacket	پوششخارجی
riding jacket	لباسسوارکاری
safari jacket	ژاکتسیروسیاحت
sheepskin jacket	ژاکتپوست
donkey jacket	لباس
donkey jacket	کار
flak jacket	جلیقهضدگلوله
barrel jacket	پوششلوله
strait jacket	بازداری کردن
yellow jacket	زنبور زرداجتماعی
hacking jacket	کت سوارکاری
hacking jacket	کت اسب سواری
strait jacket	روپوش باز دارنده
strait jacket	کت بند
bomber jacket	ژاکتیکوتاهکهبهدورکمروباسنمیبندند
strait jacket	هرچیزبازدارنده
strait jacket	بازدار
strait jacket	مانع
sports jacket	ژاکتمردانه
cylinder jacket	استری داخل سیلندر
dinner jacket	لباس مخصوص مهمانی رسمی
blue jacket	سرباز نیروی دریائی
disk jacket	جلد دیسک
cork jacket	جامه چوب پنبهای که ادم رادر روی اب شناورمیسازد
dinner jacket	اسموکینگ
colling water jacket	پوشش اب سرد
The jacket is too tight in the arms.	این ژاکت بازوهایش تنگ است.
double-breasted jacket	ژاکتپیلیدار
pea jacket or coat	کپنک
pea jacket or coat	جامه کلفت پشمی که ملوانان در سرما می پوشند
This tie tones in with a brown jacket(coat).	این کروات با کت قهوه ای جور می آید
The tailor ruined my suit ( jacket , dress ) .	خیاط لباسم راخراب کرد
dust	گرد
in the dust	درخاک
dust	گرد گوگرد
dust-up	بگومگو
to let the saw dust out of	پوچی یا بی اساسی
to let the saw dust out of	را ثابت کردن
to let the saw dust out of	رسوا کردن
to f. away the dust	گردگیری کردن
dust	گرد وخاک
dust-up	جنگ و دعوا
saw dust	خاک اره
dust-up	شکر آب
in the dust	مرده
in the dust	زیر خاک
dust	خاک
dust well	گرد چال
dust	غبار
dust	خاکه ذره
dust	گردگیری کردن گردگرفتن از
dust	ریختن پاشیدن
dust	تراب
dust	ارد
to raise dust	گرد و خاک به پا کردن
to shake off the dust	گرد گرفتن
to shake off the dust	گردگیری گردن
to raise a dust	اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
to raise a dust	شلوق کردن
to raise a dust	گردوخاک بلندکردن
bite the dust <idiom>	از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
to make a dust	هایهوکردن
dust color	رنگ خاکی
to make a dust	گردکردن
to make a dust	گردو خاک بلند کردن
to lick the dust	بزمین خوردن
to shake off the dust	تکاندن
When the dust settles.	وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
dust-covers	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust receiver	مخزنگردوخاک
angel dust	گرد پریان
gold dust	خاک طلادار
gold dust	گرد طلا
dust-ups	بگومگو
dust-ups	شکر آب
dust-ups	جنگ و دعوا
dust-jackets	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jackets	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
zinc dust	گرد روی
dust-covers	جلد کاغذی روی کتاب
coal dust	خاکه زغال
to blow up dust	گرد و خاک به پا کردن
dust brush	گردگیر
dust separation	جداسازی گرد و غبار
dust tight	خاک بند
dust collection	گردگیری
flue dust	بخار گاز
flying dust	گرد
furnace dust	بخار کوره
glass dust	خرده شیشه
dust coat	لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
dust coal	خاک ذغال
humbled to the dust	باخاک برابر
interstellar dust	غبار بین- ستارهای
dust catcher	گردگیر کوره بلند
dust respirator	ماسک ضد گردو غبار
dust respirator	ماسک تنفسی
dust collector	جمع کننده گرد و خاک
dust collector	گردگیر
dust colour	خاکی
dust cover	سرپوش غبارگیر
dust devil	تنوره دیو
dust exhaust	تخلیه گرد و خاک
dust laden	خاک گرفتگی
dust laden	تجمع گرد وغبار
dust collection	غبارگیری
dust removal	تخلیه گرد و خاک
dust removal	گرد گیری
dust brush	گردپاک کن
dust brand	سخن زشت
stone dust	خاک سنگ
stone dust	گرد سنگ
to bite the dust	افتادن
to bite the dust	مردن
cosmic dust	غبار کیهانی
dust mask	خاک گیر
to dust the coat of	کتک زدن
to kick up dust	خاک بلندکردن
to kick up dust	خاک راه انداختن
to kiss the dust	پست شدن
to kiss the dust	باخاک یکسان شدن
to kiss the dust	به خواری وپستی تن دادن
diamond dust	خرده یاسوده الماس
dust arrester	واحد گردگیری
to kiss the dust	کشته شدن
dust bowl	شن روان
dust box	گردپاش
dust brand	دوده
raise a dust	گرد و خاک بلند کردن
raise a dust	داد و بیداد کردن
dust bin	خاکروبه دان
dust bin	خاکدان
dust brand	لکهای ازدوده
dust arrester	گرد گیر
saw dust concrete	بتن خاک اره
dust collection equipment	وسایل گردگیری
dust cloud theory	نظریه غباری
The dust was laid ( settled ) .	گرد وخاک نشست
sandstorm or dust storm	طوفانخاکوشن
Water lays the dust.	آب گرد وخاک رامی خواباند
To snake the dust off the carpet.	خاک قالی را تکان داد (تکاندن )
the dust panned out pootly	ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
coal dust firing	اشتعال گردی
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb>	کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
Dust has accumulated [settled] on the chairs.	روی صندلی ها خاک نشسته

to dust one's jacket

کسیرازدن