Dictiornary-Farsi | to express the juice of lemon | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 82 (5 milliseconds)

English	Persian
to express the juice of lemon	اب لیمو گرفتن


Other Matches

lemon juice	آب لیمو
lemon juice	ابلیمو
lemon	لیمو
lemon	لیموترش
lemon	بردن بازی بیلیارد به روش اماتوری
lemon	رنگ لیمویی
lemon	باخت عمدی
lemon	لیمو ترش
lemon tree	درخت لیمو
lemon sole	ماهیخوراکی
lemon curd	شیرینیلیموئی
bitter lemon	نوشیدنیگازدارلیمو
sweet lemon	لیمو
lemon yellow	رنگ زرد لیمویی
sweet lemon	لیموی شیرین
lemon squash	شربت امیخته ازابلیمووسوداواتر
lemon plant	یکجور گل شاه پسند که بوی ابلیمو میدهد
lemon grass	گربه دشتی
lemon grass	گور گیاه
lemon drop	اب نبات ترش
lemon squeezer	ابلیمو گیرلیموافشار
A cup of tea with lemon, please.	لطفا یک فنجان چای با لیمو ترش.
to express one self	مقاصد خودرا فهماندن
express	دلالت کردن بر فهماندن صریح
express	صریح
express	بیان یا شرح
express	افهار کردن
express	ابراز کردن
express	روشن
express	سریع صریح
express	سریع السیر
express	بیان کردن اداکردن
express	افهارداشتن
express	ویژه
juice up	رونق دادن به
juice	جوهر
juice	عصاره شربت
juice	شیره
juice	اب میوه
juice up	نیرو و جان به
to express in worde	به سخن یا عبارت دراوردن)
to express oneself	مقاصدخودرافهماندن
to express one's heartfelt	قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
express willingness	اظهار تمایل کردن
pony express	پست سریع السیر قدیم
pony express	چاپار
express an opinion	افهار عقیده کردن
express one's views	افهار نظر کردن
express train	قطارویژه تندرو
express one's consent	رضایت دادن
express acceptance	قبول صریح
i express my regret for it	افسوس میخورم
i express my regret for it	که چنین شد
air express	پست هوایی
express term	شرط صریح
i express my regret for it	پوزش میخواهم که چنین شد
marine express	کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
express warranty	ضمانت صریح
apple juice	آب سیب
pineapple juice	آب آناناس
orange juice	آب پرتقال
pancreatic juice	عصیر لوزالمعده
juice moustache	رد آبمیوه روی لب بالایی
juice extractor	آب میوه گیر [غذا و آشپزخانه]
tomato juice	آب گوجه فرنگی
I'd like some orange juice.	من آب پرتقال میخواهم.
the juice of the grape	اب انگور
the juice of the grape	شراب
the juice of the grape	باده
lime juice	ابلیمو
inspissated juice	رب
hemp juice	چرس
juice extractor	آبمیوهگیری
juice sac	کیسهآبدار
gastric juice	شیره معده
stew in one's own juice <idiom>	افتادن درچاهی که خود کنده
fruit juice	آب میوه
to make express stipulation to .....	صراحتا" چیزی را شرط کردن
To express an opinion. To comment.	اظهار نظر کردن
He gulped down the orange juice .	آب پرتقال رایکباره سر کشید
fresh water ; fruit juice.	آب شیرین (تازه )؛آب میوه