English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (7 milliseconds)
English Persian
to feather ones nest بارخودرابستن
to feather ones nest تامین اتیه کردن
Search result with all words
feather one's nest <idiom> به علائق خود توجه کردن
Other Matches
nest اشیانه
nest ماکرو فراخوانی شده از ماکرو دیگر
nest بخشی از برنامه که یک حلقه کنترل در دیگری استفاده میشود
nest تعداد توابع در یک تابع
nest پشته سخت افزار
nest 1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
own nest بد گویی از خانه خود زشت است
nest حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
nest سنگربتونی
nest لانه
nest اسایشگاه پاتوق
nest لانه ساختن
nest اشیان کردن
nest اشیان گرفتن
nest درمحل محفوفی جای گرفتن پیچیدن
nest اشیانهای کردن
nest اشیانه تیربار
mare's nest چیز خوش فاهر وبد باطن چیز قلابی
nest eggs مایه اندوخته
bird's nest قسمت عقبی قرقره ماهیگیری
bird's nest حرکت اشیانه پرنده روی دارحلقه
nest egg <idiom> پول پس انداز شده
crow's nest قلعه
crow's nest بالای بلندی
nest of tables جایگاهمیزها
rat's nest یک ویژگی در سیستمهای طراحی مدار چاپی که به استفاده کننده اجازه میدهدتا تمام اتصالات میان مولفه ها را ببیند
nest building لانه سازی
nest eggs تخمی که درلانه مرغ میگذارندتا مرغ تخم کند
nest egg مایه اندوخته
nest egg تخمی که درلانه مرغ میگذارندتا مرغ تخم کند
crow's nest سنگر
to stir up a hornet's nest <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest. اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
stir up a hornet's nest <idiom> باعث عصبانیت مردم شدن
feather پروبال
feather بال دادن
feather پر
feather باپر پوشاندن باپراراستن
feather اهسته زدن گوی
feather فشار مختصر به گاز
feather تیغه پارو راافقی در اب بردن و پاروزدن با مقاومت کم اب و هوا
He has feathered his nest. He has lined his pocket. اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
feather bedding مزد تنبلی
It wI'll be a feather in your cap . هر گلی بزنی بسر خودت زدی
It is as light as a feather. مانند پر سبک است
feather boarding پوشش ترک ترکی باتخته
feather duster گردگیر
feather boa یکجورشالگردنیاروسری
tail feather پردم
feather brain ادم سبک مغز
feather crown پرتاجیشکل
feather in one's cap <idiom> چیزی که از بدست آوردنش به خود ببالی
feather footed دارای پاهای پردار
feather bed تشک پر
feather bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding مزد تنبلی
feather-bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather brained سبک مغز
feather-brained سبک مغز
feather-boarding [پوشش ترک ترکی با تخته]
cock feather پر وصل به کمان
tar and feather <idiom> شدیدا تنببیه کردن
contour feather قسمتبرجستهیپر
feather broom چوب بر
pin feather پرچه
pin feather پرتازه درامده
pen feather شهیر
pen feather شاه پر
feather edged نیم پر
feather footed زودگذر تندرووبی صدا
fur and feather خزداران وپرندگان
flag feather شاه پر
feather key درز گلیف
prince's feather تاج خروس
prince's feather تزئین برجسته پشت صندلی
quill feather شاهپر
feather broom گردگیر
feather edge لبه نازک
to feather an oar پاروراپس ازبیرون اوردن ازاب تخت قراردادن
to be in a high feather سرخلق بودن
sickle feather شاهپر دم خروس
feather edged لب نازک
Birds of a feather flock together . <proverb> پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
to show the white feather ازمیدان در رفتن
to show the white feather بزدلی کردن
to show the white feather زه زدن
You could have knocked me knocked me down with a feather. I hit the roof . از تعجب شاخ درآوردم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com