Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
to fire a shot
شلیک کردن
to fire a shot
تیرخالی کردن
To fire a shot
تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
Other Matches
Fire cannot be extinguished by fire .
<proverb>
آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
shot
اسم مفعول shoot
shot
ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
shot
تیراندازی تیرانداز ماهر
shot
پرتاب وزنه گلوله سربی
Take my shot
بند کفشم باز شده
within shot
در تیررس
He shot himself.
او به خودش شلیک کرد.
one shot
یک بارهای
like a shot
بی تامل
like a shot
بیدرنگ
to be shot
ازکارافتادن
to be shot
خراب بودن
shot
شوت
shot
ضربه
shot
جوانه زده
shot
اصابت کرده
shot
رهاشده
shot
عکس
shot
منظره فیلمبرداری شده
shot
رسایی پرتابه
shot
فرصت ضربت توپ بازی
shot
یک گیلاس مشروب
shot
جرعه
shot
تزریق
shot
ساچمه
shot
تیر
shot
گلوله
shot
تیرپرتاب شده
shot
امپول
shot
یک طول زنجیر لنگر
shot
تیرزدن
shot
برد
shot
تیراندازی شده تیرخورده
shot
گلوله تیراندازی شده
bounce shot
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
single shot
گلوله منفرد
bank shot
ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
single shot
یکبارهای
shot string
ساچمههای دراز خارج شده از تفنگ
sighting shot
تیرهای قلق گیری یا تنظیم وسایل نشانه روی
single shot
تک گلولهای تک تیر
cannon shot
تیررس توپ شلیک شده از توپ
carom shot
طرز ضربه زدن به گوی بامماس گذاشتن به گوی دیگر
cannon shot
گلوله توپ
called shot
ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
case shot
چار پاره
call one's shot
مشخص کردن هدف
single shot
اسلحه تک تیر
break shot
نخستین ضربه برای پراکندن گویهای بیلیارد
bank shot
ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
bank shot
پرتابی که به تخته بخورد
with in ear shot
در حدود صدا رس
with in gun shot
درمیدان تیر درتیررس
wood shot
ضربه با قسمت چوبی راکت
shot noise
اثر ساچمهای
shot effect
اثر ساچمهای
alley shot
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
shot blasting
براده اهن
shot peen
ساچمه پاشیدن
wild shot
تیر بی هدف
wild shot
تیر پراکنده
shot silk
ابریشمی که چون از چند سوبدان نگاه کنندچند رنگ نشان میدهد
shot maker
فشنگ ساز
shot line
نخ پران
shot line
نخ تفنگ
shot gun
تفنگ شکاری
shot group
گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
bar shot
ساچمهیمیلهای
wedge shot
ضربه برشی در گلفV
shot blast
ساچمه پاشیدن
case shot
چارپاره
tee shot
ضربه از نقطه شروع بازی گلف
spot shot
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
snap shot
عکس فوری گرفتن
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
course line shot
مشاهده در خط
snap shot
فوری
corner shot
ضربه به گوشه دیوار جلو
draw shot
ضربه با پیچش به عقب
drop shot
ضربه دراپ
crashing shot
شوت محکم
stop shot
ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
dead shot
تیر اشتباه
dead shot
تیر خطا
dab shot
ضربه ناگهانی از نزدیک تور
crosscourt shot
ضربه کوتاه به دیوار مقابل که به طرف دیگر زمین اسکواش بیافتد
crosscorner shot
ضربه به سمت قطر مخالف
stuff shot
شوت ابشاری
dismantling shot
تیر تخریب کننده
dismantling shot
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
drop shot
ضربه اهسته بالای حد مرزی و افتادن به زمین
drop shot
جاخالی
drop shot
ضربه اهسته روی تور والیبال
combination shot
ضربه مرکب با یک سری حرکات گوی تا به کیسه بیافتد
slap shot
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
chip shot
ضربه کوتاه
cheap shot
خشونت عمدی
charity shot
پرتاب ازاد
trial shot
گلوله ازمایشی
trial shot
تیر ازمایشی
trial shot
تیر قلق گیری
small shot
ساچمه
trap shot
ضربه به گوی از محدوده ماسهای
dunk shot
گل ابشاری
snap shot
بعجله انجام شده
snap shot
عکس فوری
explosion shot
ضربه چوب به ماسه
eye shot
تیررس
eye shot
زدن بخال
eye shot
تیرداخل خال سیاه
smell shot
ساچمه
case shot
جای فشنگ
shot putter
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
ond shot
بیک حمله دریک حمله
one aircraft was shot down
یک هواپیما
one aircraft was shot down
سرنگون گردید
open shot
سیستم باز
open shot
با کارکرد ازاد
shot in the dark
<idiom>
تیری درتاریکی
gun shot
گلوله توپ
shot in the arm
<idiom>
تشویق یا برانگیختن چیزی
one shot lubrication
روغنکاری گروهی
long shot
<idiom>
شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
gun shot
در تیررس
one shot multivibrator
نوسانساز یکبارهای
pot-shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
ond shot
یکمرتبه
ond shot
یکجا
shot putters
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
long shot
شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
long shot
شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
net shot
ضربه لب تور
long shot
کسیکه درمسابقات
kill shot
ضربه محکم
she was shot for a spy
اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
jaw shot
ضربه به گوی در گوشه میزبیلیارد
indian shot
خیز ران هندی
parting shot
تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
hook shot
شوت هوک
hole shot
شکست دادن حریف با شروع بهتر
he was shot for a spy
او به جرم جاسوسی تیرباران شد
give it your best shot
<idiom>
سخت سعی کردن
one shot pump
پمپ روغن مرکزی
mug shot
عکسیکهدرزمانارتکابجنایتگرفتهشود
rifle shot
تیر تفنگ تیراندازی با تفنگ
pot shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
set shot
شوت درجا
big shot
شخص مهم
big shot
ادم کله گنده
flying shot
تیر سر پرواز
flip shot
ضربه با استفاده از مچ
solid shot
ساچمهخالص
flight shot
تیرپرتاب
shot put
پرتاب وزنه
hollow shot
گودالساچمه
shot clock
ساعت مسابقه
rifle shot
تیررس تفنگ
line shot
گلوله در خط
out of ear shot
بیرون از صدا رس
big shot
<idiom>
شخص مهم وقدرتمند
gun shot
تیررس
She shot up last year .
پارسال یکدفعه قد کشید
grape shot
گلولههای بهم چسبیده چون خوشه انگورکه یکباردرتوپ گذارند
gather shot
ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
forcing shot
ضربهای که حریف را واداربه دفاع میکند
follow shot
ضربه با دادن پیچ به بالای گوی بیلیارد
A shot in the dark
تیری درتاریکی
As soon as a shot was heard …
تا صدای تیر شنیده شد …
passing shot
ضربه دور از دسترس
pull shot
ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
push shot
ضربه فشاری
acrack shot
تیراندازماهر
doublcd barrcled shot
تفنگ شکاری دو لول
parthian shaft or shot
تیرهنگام گریز
turnaround jump shot
پرش از پشت و چرخش بهنگام شوت
parthian shaft or shot
تیر اشکانی
parthian shaft or shot
قیقاج
oil shot system
سیستم روغنکاری تحت فشار
cheap shot artist
بازیگر خشن بصورت عمد
under arm net shot
ضربه کوتاه از نزدیک تور
net shot clear
ضربه بلند از لب تور به انتهای زمین
parthian shaft or shot
جنگ و گریز
shot direct at goal
شوت مستقیم به دروازه
alley oop shot
پرتاب نزدیک سبد
single shot hit probability
احتمال اصابت یک گلوله به هدف
centralized oil shot system
روغنکاری متمرکز فشاری
He is a bih shot ( noise ) in this town .
جزو کله گنده های شهر است
fire
شلیک
seen fire
اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
fire at will
اتش به اختیار
on fire
مشتاق
fire up
اتشی شدن
fire at will
اتش به اختیار خود
fire up
روشن کردن
fire off
شلیک کردن
fire off
در کردن
fire new
بکلی نویاتازه
fire new
نونو
fire out
بیرون کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com