English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 174 (9 milliseconds)
English Persian
to fold in ones arms دراغوش گرفتن
Other Matches
three fold سه لا
eight fold هشت برابر
fold-away سفری
fold-up تاشو
many fold چندبرابر
to fold up به بالا تا زدن
to fold up به بالا پیچیدن
to fold up به بالا زدن [یقه]
to fold up به بالا کج کردن [مهندسی]
fold یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
eight fold هشت چندان هشت لا
fold-away تاشو
three fold سه دفعه سه مرتبه
three fold سه گانه
to fold up تاه زدن وکوچک کردن پیچیدن
two fold دو برابر
two fold دو چندان
two fold دو لا
one fold یک برابر
three fold سه برابر
many fold چندتا
many fold چندلا
fold روش تا کردن کاغذ
fold پیچ
fold چندان
fold چندلا
fold چین خوردگی زمین
fold بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
fold دراغل کردن
fold جا کردن
fold تا
fold بهم امیختن
fold تاکردن
fold تا زدن
fold پیچیدن
fold حصار
fold تاخوردن
fold لا
fold چین
fold تا زدن یا شدن
fold تا کردن
fold دسته یا گله گوسفند
fold اغل گوسفند
concertina fold یک قسمت به یک جهت
concertina fold قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
to fold double دوتاکردن
sheep fold اغل گوسفند
two fold purchase تاکل دو قرقرهای دو شیاره
blind fold کورکردن
to fold double دولاکردن
the reason is two fold دودلیل دارد
concertina fold شیوه تا کردن کاغذ
blind fold با چشم بسته
columella fold چینستونی
fold line خطچین
blind fold چشم بستن
accordion fold یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
accordion fold روش تا کردن کاغذ
to return to the fold [family] به خانواده خود برگشتن
bottom-fold document case کیفمدارک
arms نشان دولتی نیرو
under arms مجهز باسلحه سبک و انفرادی
up in arms مسلح واماده جنگ
all arms کلیه نیروها
in arms مسلح
arms جنگ افزار
in arms <idiom> آماده جنگیدن
to take up arms مسلح شدن
to take arms جنگ اغاز کردن
under arms تحت سلاح
take up arms <idiom> آماده جنگیدن
up in arms <idiom> آماده حمله
to fly to arms اماده جنگ شدن
achievement of arms مجموعه ای از نشان های زرهی
to fling out ones arms بازوهاراناگهان گشادن
to fly to arms سلاح برداشتن
master at arms درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
with folded arms دست به سینه
to bear arms سربازی کردن
to bear arms خدمت نظام کردن
to carry arms سربازشدن
to carry arms سلاح برداشتن
to cross the arms دست بسینه گذاشتن
to keep at arms length دوری کردن از
to keep at arms length اشنائی نکردن با
to lay down arms ترک جنگ کردن
arms race مسابقه تسلیحاتی
comrades in arms سرباز
comrade in arms همخدمت
To lay down ones arms . اسلحه رابزمین گذاشتن
with open arms <idiom> با گرمی استفاده کردن
comrade in arms سرباز
with open arms بااغوش باز بابازوهای گشاده
with the arms crossed دست بسینه
with folded arms دست بسینه
with arms folded a دست بسینه
to keep at arms length <idiom> رو ندادن
to trainb arms تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
comrades in arms همخدمت
to present arms نشانه روی کردن
to present arms پیش فنگ کردن
to pile arms چاتمه زدن
to lay down ones arms سلاح خودرا بزمین گذاشتن
suspension of arms اتش بس
small arms سلاحهای سبک
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
king of arms متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
man at arms سرباز
oder arms پافنگ
order arms فرمان پافنگ
order arms پافنگ
order arms فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
orders arms پافنگ
passage at arms زدو خورد
passage at arms پیکار
passage at arms نبرد مواقعه
passage of arms نبرد
fire arms اسلحه ی گرم
combined arms مرکب
combined arms یکان مرکب
small arms جنگ افزارسبک یا کالیبر کوچک
small arms سلاحهای کالیبر کوچک
coat of arms نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
coats of arms نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
arms control کنترل جنگ افزار
arms control کنترل سلاح
bear arms تحت سلاح رفتن
bear arms سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
carry arms دوش فنگ
combat arms رسته رزمی
combat arms یکان رزمی یکان درگیر در رزم
combined arms رستههای مرکب
passage of arms رزم
passage of arms جنگ
suspension of arms اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
sergeant at arms مامور اجرا
sergeant at arms فراش
sergeant at arms مامور اجرا و انتظامات
shoulder arms دوش فنگ
side arms جنگ افزارکمری
sling arms حالت بند فنگ
spiral arms بازوهای مارپیچی
stack arms فرمان چاتمه فنگ
stack arms چاتمه کردن تفنگها
stack arms تفنگها راچاتمه کنید
supply arms یکانهای تدارکاتی یا ادارات وقسمتهای امادی
supporting arms نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
suspension of arms اتش بس موقت
side arms اسلحه کمری
present arms سلام درحال پیش فنگ
present arms پیش فنگ کردن
present arms پیش فنگ فرمان پیش فنگ
present arms پیش فنگ
profession of arms تخصص نظامی گری
port arms فرمان پیش فنگ پیش فنگ کردن
port arms پیش فنگ
profession of arms شناخت رسته ها اشنایی با رسته ها
right shoulder arms فرمان دوش فنگ
right shoulder arms فرمان ازراست نظام
passage of arms زد و خورد
to pinion the arms of a person کت کسیرا بستن
arms control measures مقررات کنترل جنگ افزار اقدامات کنترلی جنگ افزار
combined arms team تیم رستههای مرکب
arms material position شغل همه رستهای
The jacket is too tight in the arms. این ژاکت بازوهایش تنگ است.
combined arms team تیم مرکب
combat support arms یکان پشتیبانی رزمی
combat support arms رسته پشتیبانی رزمی
combined arms army ارتش مرکب
combined arms army ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
roller board and arms بازوهاوبردغلتک
To fling ones arms round some bodys neck . دست را دورگردن کسی انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com