Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
to gather head
نیروگرفتن
to gather head
قوت گرفتن سرپیداکردن
Other Matches
to gather up
گرداوردن
to gather up
جمع کردن برچیدن
to gather way
شروع بحرکت کردن
to gather up
جمع اوری کردن اماده کردن
to gather together
جمع کردن فراهم اوردن
gather
گرد امدن
gather
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to gather together
گرداوردن
gather
جمع شدن
gather
بزرگ شدن
gather
جمع کردن
gather
گرد کردن گرداوری کردن
gather
نتیجه گرفتن استباط کردن
gather
نوشتن یک گروه از رکوردهای جداگانه به صورت بلاک داده
gather
دریافت داده از منابع مختلف
to gather information
[about; on]
جمع آوری کردن اطلاعات
[در مورد]
gather writer
تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
wool gather
خیالبافی کردن
wool gather
حواس پرت بودن
gather skirt
دامنچیندار
gather shot
ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
gather headway
شروع به جلو رفتن
gather sternway
شروع به عقب رفتن
to gather supporters around oneself
جمع آوری کردن هواداران به دور خود
scatter read gather write
خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
head to head polymer
بسپار سر به سر
head way
پیشرفت
head way
بلندی طاق سرعت
head way
پیشروی
head well
مادر چاه
head well
چاه پیشکار
to get anything into ones head
چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
head first
باکله
head first
سربجلو
head first
از سر سراسیمه
head-first
سربجلو
head-first
از سر سراسیمه
to keep one's head
ارام یاخون سردبودن
R/W head
وسیله
Off with his head !
سرش را ببرید !
one way head
سریکجهته
well head
سر چشمه
to go off one's head
دیوانه شدن
with head on
سربه پیش سر به جلو
head-on
نوک به نوک
to head off
عازم شدن
[گردش]
head way
بجلو
go head
ادامه بدهید بفرماید
head
فهم
go head
پیش بروید
go to one's head
<idiom>
مغرور شدن
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
over head
هزینه سربار
head-first
باکله
from head to f.
ازسرتاپا
keep one's head
دست پاچه نشدن
per head
متوسطمیانگین
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
go to head of
مست کردن
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
head-on
<idiom>
فرجام مواجه شدن با
R/W head
HEAD WRITE/READ
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
over one's head
<idiom>
به مقام بالاتری رفتن
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
keep one's head
<idiom>
head up
<idiom>
رهبر
head to head
رقابت شانه به شانه
head out
<idiom>
ترک کردن
head-on
<idiom>
برعلیه کسی بودن
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
off with his head
سرش را از تن جدا کنید
head-on
روبرو
head
سر
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
head
دربالا واقع شدن
head
سرفشنگ
head
عناصر اولیه ستون
head
پیش رو
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head
سرپل توالت ناو
head
عازم شدن سرپل گرفتن
head
مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head
توپی کامل و سایر متعلقات
head
ضربه با سر
head
هد
head
انتهای میز بیلیارد
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head
دارای سرکردن
head
: سرگذاشتن به
head
مهم
head
کله
head
راس عدد
head
نوک
head
ابتداء
head
انتها دماغه
head
دهانه
head
رئیس
head
سالار عنوان
head
موضوع
head
منتها درجه موی سر
head
خط سر
head
فرق سرصفحه
head
سرستون
head
سردرخت
head
اصلی
head
عمده
head
دستشویی قایق بالای بادبان
head-on
از سر
head
دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head
بعد بالایی کتاب یا بدنه
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
keep one's head
خونسردبودن
head on
شاخ بشاخ
head on
از سر
head on
از طرف سر
head on
روبرو
head on
نوک به نوک
head-on
شاخ بشاخ
head-on
از طرف سر
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head
شبکه یا بدنه
head
موضوع در راس چیزی واقع شدن
head
رهبری کردن مقاومت کردن
head
راس
head
دهنه ابزار
head
عنوان مبحث
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
head
افت
head
ارتفاع فشاری
head
دماغه
head
بخش بالایی وسیله
head
نوک پیکان
round head
سر گرد
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
round head
برگردان
read head
نوک خواننده
read head
هد خواندن راس خواندن
read head
نوک خواندن
record head
نوک ضبط
recording head
نوک ضبط
rivet head
کله پرچ
scald head
کچلی
sculptured head
پیکره سر ادمی
the crown of the head
فرق سر
ti lift one's head
نیرو گرفتن
to bob one's head
کوتاه کردن موی سر کسی
to pitch on one's head
از سر پرت شدن
to hide one's head
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
to hit someone on the head
بر سر کمی زدن
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
to knock head
سجود
to knock head
چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
tension head
بار کشش
t head bolt
پیچ چکشی شکل " T "
swelled head
دارای عقاید بزرگ خود فروش
sculptured head
سردیس
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
shock head
انبوه گیسو
shock head
دارای موی فراوان
spear head
گروه جلودار
spindle head
سر هرزگرد
splash head
پاشش گیر
static head
فشار ایستایی
swelled head
خودخواه
to knock head
پیشانی برخاک نهادن
spear head
گروه نوک درحمله یا سر جلودار
lost head
افت بار
lunk head
ادم کله خر
magnetic head
نوک مغناطیسی
magnetic head
هد مغناطیسی
manufactured head
سر ساخته شده
mast head
نوک دکل کشتی
movable head
با نوک متحرک
moving head
با نوک متحرک
navigation head
بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
net head
ارتفاع موثر
lose one's head
دیوانه شدن
long head
زیرکی
long head
دوراندیشی
keep one's head above water
رهایی یافتن
keep one's head above water
قصر دررفتن
knock on the head
خنثی کردن
knock on the head
باطل کردن
knock on the head
نقش بر اب کردن
knock one on the head
مشت بر کله کسی زدن
knurled head
سر عدسی اج دار
lapping head
سمبه توپ
lapping head
سمبه فلزی
letter head
سر کاغذ
letter head
کاغذیکه نشان چاپی دارد
output per head
تولید سرانه
output per head
بازده سرانه
per head tax
مالیات سرانه
power head
نوک نیزه تیراندازی به ماهی
pressure head
ارتفاع فشار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com