English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 95 (6 milliseconds)
English Persian
to go to rack and ruin نابودشدن
Search result with all words
go to rack and ruin <idiom> نتیجه بد حاصل کردن
Other Matches
it tends to ruin him وسائل خانه خرابی یاهلاکت اورافراهم میکند منجرمیشودبهلاکت او
ruin منهدم کردن
ruin از بین رفتن فاسد شدن
ruin ورشکستگی
ruin فاسد کردن
ruin خراب کردن فنا کردن
ruin تباهی
ruin خرابه ویرانه
ruin خرابی
ruin نابودی
to bring to ruin خانه خراب کردن
to tumble in ruin خراب شدن ویران شدن فرو ریختن
to tumble in ruin رمبیدن
to run to ruin خانه خراب شدن
to run to ruin تباه شدن
to lie in ruin خراب بودن
to lie in ruin ویران بودن
to lay in ruin خراب کردن
to lay in ruin ویران کردن
drinking was his ruin نوشابه خوری
drinking was his ruin باعث خرابی اوشد
to bring to ruin فناکردن بزمین زدن
it spells ruin to the workmen متضمن خانه خرابی کارگران است
rack قفسه
on the rack درشکنجه
rack up بازی کردن- حساب کردن
rack آویز فرش [قالبی فلزی که در فروشگاه جهت آویزان کردن فرش و نمایش آن بکار می رود.]
on the rack درفشار
rack رنج بردن
rack میله دندانه دار
rack طاقچه مقر
rack قفسه مهمات و وسایل
rack ردیف
rack دندانه دار کردن
rack جاکلاهی
rack نوعی الت شکنجه مرکب از چند سیخ یا میله نوک تیز
rack شکنجه
rack چرخ دنده دار
rack توری مشبک اشغال گیر
rack طاقچه
rack روی چنگک گذاردن لباس و غیره
rack عذاب دادن
rack بشدت کشیدن
rack بار بند
rack چنگک جا لباسی
rack قطاع دندانه دار
rack اشغال گیر
rack به هم بستن
rack چهارنعل کوتاه
rack شکنجه کردن
rack خون مستاجررا در شیشه کردن
rack چارچوب
rack میله رنده
rack سیستم ای که حاوی تختههای مدار متحرک در یک فریم محافظ است
rack فریم محافظ فلزی برای تختههای مدار الکترونیکی و وسایل جانبی مثل دیسک درایو
pipe rack چنگکپیپ
rack one's brains <idiom> سخت فکر کردن یاچیزی را بخاطر آوردن
roof-rack باربنداتومبیل
stamp rack مهرچرخدندهدار
rack one's brains <idiom> به مغز خود فشار آوردن
to rack rent حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
spice rack قفسه ادویه
spool rack جاقرقره
shoe rack چنگککفش
trash rack اشغالگیر
toast rack شیارهایجداکنندهتوستر
equipment rack پایهوسایل
luggage rack جایچمدان
coat rack محلآویزکت
card rack جای کارت
rack and pinion میله دندانه دار و چرخ دندانه کوچک
card rack طاقچه کارت
paper rack جاکاغذی
muck rack کسی که عادتا" می خواهدکارمندان خدمات عمومی و یاجمیع مردم را به رشوه خواری و فساد و خلافکاری متهم کند
loading rack سکوی بارگیری
hay rack جای یونجه
hay rack علف دان
cuvette rack جاکووتی
rack control نوعی کنترل پروازی غیر دستی
rack railway راه اهن چنگک دار مخصوص عبور از سراشیب
bottle rack جا بطری
shelving rack قفسه
ready rack قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
plate rack جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
burning rack قاب باتری
rack space محوطه کف چینی شده انباربرای استقرار پالتها یا جعبههای مهمات
rack rent اجازه گزاف بستن بر
rack rent اجازه تمام سال
rack type cutter شانه رنده
pipet tray rack جا پی پتی
rack type cutter اسکنه نوع شانهای
test tube rack جای لوله ازمایش
print drying rack میلهرنگیخشکشونده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com