Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 88 (6 milliseconds)
English
Persian
to grow rich
توانگر شدن
to grow rich
ثروت بهم زدن
Other Matches
rich
دولتمند
rich
زیاده چرب یا شیرین
rich
پر پشت
rich
غنی
He is said to be very rich .
می گویند خیلی پولدار است
rich
توانگر
rich in
پر از شاعر
The more rich , the more in need .
<proverb>
آنانکه غنى ترند میتاج ترند .
rich
گرانبها باشکوه
I wish I were rich .
کاش ( کاشکی ) پولدار بودم
the rich
توانگران
the rich
دولتمندان متمولین
idle rich
ثروتمندان انگل
rich and poor
دولتمندوفقیر
rich clad
جامه فاخر پوشیده
rich and poor
توانگرودرویش
rich lime
اهک پر مایه
rich mix
مخلوط پر مایه
strike it rich
<idiom>
ناگهان پول و پله ای به هم زدن
strike it rich
<idiom>
یک شبه ره صد ساله رفتن
Rich poetry .
شعر پرمایه
It is immaterial how rich he may be .
مهم نیست چقدر ثروت داشته با شد
rich lime
اهک پر برکت اهک ریعدار
auto rich
مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
as rich as Croesus
<idiom>
مثل قارون
[ثروتمند]
He is rich but is lacking in personality .
پولدار است ولی بی شخصیت است
rich text format
روش ذخیره سازی متن که حاوی توضیحات اضافی است و شرحی بر صفحات , نوع و نوشتار و فرمت آنها دارد
oil rich countries
کشورهای ثروتمند تولید کننده نفت
labor rich country
کشور با نیروی کار فراوان
He has a rich mellow voice.
صدایش گرم وپخته است
to grow together
باهم پیوستن
to grow together
باهم یکی شدن
to grow downwards
کم شدن
to grow
[into]
توسعه دادن وضعیت
[به]
to grow old
بزرگ شدن
to grow old
پیر شدن
to grow into one
باهم یکی شدن
to grow up
بزرگ شدن
to grow up
کبیرشدن
to grow
[into]
گسترش دادن
[به]
to grow
[into]
بزرگ شدن
to grow
[into]
رشد کردن
to grow up
قدکشیدن
to grow up
بالغ شدن
to grow up
متداول شدن
to grow into one
بهم پیوستن
to grow
سفید شدن
grow up
به سن بلوغ رسیدن
grow up
بالغ شدن
grow up
بزرگ شدن
grow
شدن گشتن
grow
زیادشدن
grow old
پیر شدن
grow old
بزرگ شدن
grow
رویانیدن
grow
کاشتن
to grow
رنگ باختن
grow
راه زنجیر
grow
روییدن
grow
رشد کردن سبز شدن
to grow downwards
کاسته شدن روبکاهش گذاردن
grow
رستن
grow
بزرگ شدن
grow
ترقی کردن
to grow better
بهبودی یافتن
to grow better
بهترشدن
to grow a beard
بگذارند ریششان بزرگ شود
To grow a mustache .
سبیل گذاشتن
to grow wings
بال درآوردن
grow a beard
ریش گذاشتن
grow in years
سالخورده شدن
to grow in years
سالخورده شدن
to grow dark
تاریک شدن
grow rife
فراوان یا متداول شدن
to grow fat
فربه شدن
To grow a beard .
ریش گذاشتن
to grow fat
چاق شدن
grow into a habit
عادت شدن
to grow in years
پابسن گذاشتن
to grow cold
سردشدن
Pineapple does not grow in the North.
درشمال آناناس عمل نمی آید
money does not grow on tree
<idiom>
پول که علف خرس نیست
let grass grow under one's feet
<idiom>
زیرپای کسی علف سبز شدن
Money doesnt grow on trees.
پول که علف خرس نیست
Dont let the grass grow under your feet.
نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
Absence makes the heart grow fonder.
<proverb>
جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com