Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 109 (6 milliseconds)
English
Persian
to grumble about the weather
مورد هوا گله کردن
Other Matches
grumble
ناله
grumble
ژکیدن
grumble
لندلند
grumble
گله
grumble
غرغر کردن
grumble
گله کردن
to grumble at any thing
برای چیزی غرغرکردن
to weather something
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوا گذاشتن
Weather you like it or not.
چه بخواهی چه نخواهی
all weather
همه هوایی
under the weather
<idiom>
ناخوش بودن
weather
به سمت باد
under the weather
درسختی یابدبختی
weather
هوا
weather
تغییر فصل
weather
اب و هوا باد دادن
weather
در معرض هواگذاشتن
weather
تحمل یابرگزارکردن
weather
اب و هوا
weather
اوضاع جوی
weather
هواشناسی
weather
جوی
weather
جو
weather intelligence
اطلاعات هواشناسی
weather helm
سکان سمت باد
weather helm
تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
weather glass
هواسنج میزان الهوا
weather deck
عرشه باز
weather deck
عرشه بدون سقف کشتی
weather map
نقشه هواشناسی
weather code
پیام رمز هواشناسی یاهواسنجی
weather cock
باد نما ادم دمدمی مزاج
weather beaten
در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
weather central
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
weather bureau
اداره هواشناسی
weather bound
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
weather board
تخته سرازیری که دم دراطاق می گذارند
weather board
تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
weather beaten
افتاب زده
weather moulding
سنگی که اب باران راردمیکند
muddy weather
هوایی که دچار پوشیده شدن زمین ازبرف آب دار با گل شود
[هوا و فضا]
to weather something in winter
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
weather wise
هوا شناس
weather forecaster
هواشناس
weather radar
رادارآبوهوا
present weather
هوایکنونی
weather worn
تحت تاثیر هوا در امده
weather wise
مطلع
weather wise
وارد بجریانات روز
weather stained
هوا خورده ورنگ پریده
weather side
سمت بادگیر
weather proof
محفوظ از اثرهوا هوا نخور
weather permitting
اگر هوا بگذارد
weather observation
مشاهدات هواشناسی دیدبانی جوی
weather observation
مشاهدات جوی
weather moulding
ابریز
weather stations
ایستگاه هوا شناسی
weather-vane
الت بادنما
adverse weather
هوای نامساعد
all weather fighter
هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
all weather fighter
هواپیمای همه هوایی
all weather hood
کلاهک مخصوص هوا
aviation weather
مشخصات ویژه اب و هوایی که به پرواز و عملکردهواپیما مربوط میشود
broken weather
هوای بی قرار
elements of weather
عناصر موثر در شرایط جوی عوامل جوی
fair-weather
درخورهوای صاف
fair-weather
نیم راه
fair-weather
بی وفا
weather station
ایستگاه هواشناسی
weather vane
الت بادنما
weather stations
ایستگاه هواشناسی
weather station
ایستگاه هوا شناسی
weather forecasts
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather forecast
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
fair-weather
خوب هنگام هوای صاف
weather-vanes
الت بادنما
fair weather
دارای هوای صاف
fair weather
مناسب برای
how fine the weather is
چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
inclement weather
هوای بسیار سرد یا طوفانی
oh what a nasty weather
اه
oh what a nasty weather
چه هوای کثیفی است
proof weather
هوا پایدار
queen's weather
افتاب
queen's weather
جای افتابی
queen's weather
هوای باز
weather deck
پل باز
how fine is the weather
چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
heavy weather
هوای طوفانی
heavy weather
هوای خراب
fair weather
بی وفا
fair weather
نیم راه
foul weather
هوای خراب
foul weather
هوای نامساعد
fair-weather friend
رفیق نیمه راهه
feel a bit under the weather
<idiom>
[یک کم احساس مریضی کردن]
fair-weather friend
آدم بی وفا
It is splendid weather for swimming.
این هوا برای شنا جان میدهد
fair-weather friend
<idiom>
شخصی که تنها دوست است
It is foul weather today .
امروز هوا خیلی گند است
Beautiful music ( weather ) .
موسیقی ( هوای ) قشنگ
the weather inclines to fair
هوا میخواهد باز شود هوادارد باز میشود
The sun is all the more welcome. In this cold weather.
دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
we made heavy weather of it
انرا خیلی سخت دیدیم
present state of weather
وضعهوایکنونی
all weather air station
ایستگاه هواشناسی عمومی ایستگاه هواشناسی همه هوایی
Today's weather is mild by comparison.
در مقایسه هوای امروز ملایم است.
I dont feel well. I feel under the weather.
حالش طوری نیست که بتواند کار کند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com